” آنكس كه مصيبت ديد، قدر عافيت را مى داند”
پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستين بار بود كه دريا را مى ديد و تا آن وقت رنجهاى دريانوردى را نديده بود، از ترس به گريه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسايش شاه را بر هم زد، اطرافيان شاه در فكر چاره جويى بودند، تا اينكه حكيمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طريقى آرام و خاموش مى كنم .))
شاه گفت : اگر چنين كنى نهايت لطف را به من نموده اى . حكيم گفت : فرمان بده نوكر را به دريا بيندازند. شاه چنين فرمانى را صادر كرد. او را به دريا افكندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دريا فرياد مى زد مرا كمك كنيد! مرا نجات دهيد! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشيدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و ديگر چيزى نگفت .
شاه از اين دستور حكيم تعجب كرد و از او پرسيد: ((حكمت اين كار چه بود كه موجب آرامش غلام گرديد؟ ))
حكيم جواب داد: ((او اول رنج غرق شدن را نچشيده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ، همچنين قدر عافيت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصيبت گردد.))
اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند
معشوق منست آنكه به نزديك تو زشت است
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف
از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است
فرق است ميان آنكه يارش در بر
با آنكه دو چشم انتظارش بر در
من هم به قدر تو با قرآن آشنايم
آورده اند كه: يكي از نوادگان شيخ مرتضـي انصـاري روزي
براي زنش كه نوعروس بود پيراهن چيت گلدار خريده بود
و شيخ كه آن را ديد؛ ابرو درهم كشـيده اعتـراض فرمـود.
پسر شيخ در پاسخ اعتراض پدر اين آيه را خواند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ
شيخ فرمـود: اي فرزنـد من نيز به قدر تو با قرآن آشنا هستم. اما ميداني كـه مـردم
اين شهر فقيرند و تا زماني كـه زنـان و فرزنـدان مـا را كـه
رئيس و پيشواي خود ميدانند از حيث پوشـاك و خـوراك
شبيه خود مييابند در فقر و تنگدسـتي خـويش تسـليتي و
آرامش خاطري پيدا ميكنند اما چون جامه ما را نيكـوتر از
خود ديدند؛ آنها نيز به هـوس تهيـه آن افتـاده كارشـان بـه
وامداري و كلاهبرداري ميكشد و مسلمانان به فساد اخـلاق
2 و فلاكت اجتماعي دچار ميشوند.
1.اعراف: 32 .2.ر.ك: شوخي علماء : 93.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید:
اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بارنمازصبح از او فوت شود،نتیجه آن چهل روزعبادت بی ارزش(نابود)خواهدشد. فرزندم بدان که درتمام عمرم تنهایک بار نمازصبحم قضاشد،پسربچه ای داشتم که شب آن روزفوت شد. سحرگاه درعالم رویابه من گفتندکه این مصیبت به علت فوت آن نمازصبح به تو وارد آمد. اکنون اگریک شب،نمازشبی ازمن فوت شود، صبح آن شب انتظاربلایی رامی کشم که به من نازل شود.
سپس حاج شیخ حسنعلی می افزاید: «پسرم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»
برای اینکه خواب نمونید نماز صبح …… خواندن آخرین آیه سوره کهف قبل از خوابیدن : بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً
…..
هرکه دراین بزم مقرب تراست
جام بلابیشترش میدهند
دلـم قـرار نـمـی گـیـرد از فـغـان ، بـی تـو
سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو
ازآن زمان که فروزان شدم زپرتو عشق
چو ذره ام به تکاپوی جاودان ، بی تو
گـزاره غـم دل را مـگـر کـنـم چـو امـیـن
جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو
مقام معظم رهبری (مدظله)
سلامتی و تعجیل در امر فرج مهدی فاطمه صلوات
یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید:چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟
شیخ گفت: آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزلبت را بگیری؟
مرد انگلیسی گفت: البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند .
شیخ جواب داد: بانوان ما ملکه هستند و ملکه ها با مردان غریب مصافحه نمیکنند.
<< 1 ... 11 12 13 ...14 ...15 16 17 ...18 ...19 20 21 ... 23 >>