در پست قبلي به يكي از موارد مهار تهاي زندگي اشاره شد و اينك ادامه مطلب

2- مهارت در شناخت خود: بشر همواره تلاش کرده است تا خود را بشناسد. به توانايي‌ها و استعدادهاي خود پي ببرد و به واسطه آن محيط پيرامون خود را تغيير دهد. در طول تاريخ خلقت هيچ فردي وجود نداشته که کاملا شبيه ديگري باشد. اين امر بيانگر وجود تفاوت‌هاي فردي در افراد است. بنابراين هر کس در زندگي خود داراي نقاط قوت و نقاط ضعفي است که بايد هميشه درصدد رفع و برطرف کردن نقاط ضعف و تقويت نقاط قوت خود باشد. اين را هم بايد دانست که در عالم هيچ کس نمي‌تواند در همه زمينه‌ها کامل باشد. فقط يک موجود در عالم داراي کمال مطلق است و آن خداوند يکتاست. مسئله وجود تفاوت‌هاي فردي باعث مي‌شود که عده‌اي از مردم اغلب اوقات خوشحال و بعضي ديگر ناراحت و غمگين باشند. عده اي درون گرا و عده‌اي برون گرا باشند. برخي مهربان و عده‌اي نامهربان باشند. بي‌شک ما بارها از خود پرسيده‌ايم که ما چه خصوصياتي داريم که ديگران ندارند و يا ديگران چه خصوصياتي دارند که ما نداريم؟ چه خصوصياتي از ديگران را ما دوست داريم داشته باشيم و از چه خصوصيات خودمان خوشمان نمي‌آيد. کدام خصوصيات برازنده شما نيست. و مي‌خواهيد آنها را تغيير دهيد؟ پاسخ به اين پرسش‌ها مي‌توانند ملاک‌هاي خوبي را جهت تعيين جايگاهمان در اجتماع، فراروي ما قرار دهند. انسان براي اينکه خود را بشناسد بايد به ويژگي ‌هاي فردي افراد توجه کند. همانطور که اشاره شد، افراد براساس ويژگي‌هاي خاص خود با مسائل مختلف يکسان برخورد نمي‌کنند و واکنش‌هاي بعضا متفاوتي از خود بروز مي‌دهند. مثلا دو فردي که يکي از آنها برونگرا و ديگري درونگرا است، دوستان خوبي براي همديگر نخواهند بود. بنابراين ممکن است دوستان شما چيزهايي را ارزش بدانند که براي شما هيچ اهميتي ندارد و بر عکس به چيزهايي بي‌احترامي مي‌کنند که براي شما ممکن است بسيار قابل احترام باشد. لذا جهت شناخت خود، شناخت ويژگي‌هاي فردي افرا ديگر بسيار با اهميت است. يکي ديگر از مسائلي که در فرايند شناخت از خود مطرح است، توانايي‌هاي وجودي افراد است. مي‌دانيم که توجه به توانايي‌هاي فردي (جسمي و رواني) يکي از ملاک ها جهت تعيين سازگاري بين دو نفر است. «کبوتر با کبوتر باز با باز» نمونه‌اي روشن از توجه به هم‌سخني و هم مشربي دو دوست دارد. اغلب دوستان علايق و توانايي‌هاي مشترکي دارند، هر چند که در نوع توان و علايق آنان تفاوت وجود دارد، کسي که ورزشگار است بي‌شک با کسي دوست مي‌شود که بتواند در فرايند علايق مشترکش گام بردارد. کسي که علاقه و توان بازي‌هاي فکري را دارد، تمايل زيادي به دوستي با کسي دارد که بتواند او را در اين راستا همراهي نمايد. به هر حال مثال‌هاي فوق نمونه‌هايي از تفاوت افراد نسبت به يکديگر در ابعاد مختلف است.

در بين دانش‌ آموزان که نگارنده بسيار با آنها سرو کار دارد، ما به طيف بسيار گسترده‌اي از تفاوت در نقطه نظرات و ديدگاه‌ها برمي‌خوريم. عده‌اي در رياضي سرآمد ديگرانند، عده‌اي در ادبيات مهارت ويژه‌اي از خود بروز مي‌دهند و عده‌اي ديگر در فيزيک و شيمي يا در هنر و … از نظر مشاغل هم ظهور توانايي‌هاي فردي در يک پيوستار بسيار متفاوت قرار دارد که هر کسي با توجه به ويژگي‌هاي شخصيتي و اجتماعي و برداشت‌ها و نگرش‌ها به سمت و شماغل خاصي گرايش نشان مي‌دهند.

در هر حال اين توانايي (شناخت از خود) به ما اين امکان را مي‌دهد تا ضمن آگاه شدن از ويژگي‌ها و خصوصيات خود، نقاط ضعف، نقاط قوت و توانمندي‌ها، ترس‌ها و نگراني‌هاي خود را بشناسيم. خوشناسي و آگاهي از خويشتن به ما مي‌آموزد که در چه شرايطي تحت فشار رواني قرار مي‌گيريم و در چه شرايطي مي‌توانيم به شکل مؤثر و مطلوب رفتار کنيم. خودشناسي، پيش‌نياز روابط مؤثر اجتماعي و بين فردي است.

3- مهارت در برقراري روابط مطلوب با ديگران: انسان موجودي اجتماعي است. او نياز دارد که با همنوعان خود ارتباط برقرار نمايد، زيرا احساس تنهايي تقريبا براي همه انسان‌ها احساسي دردناک و رنج آور است. نياز به دوستي و برقراري ارتباط با ديگران موجبات ارتقاء سطح بهداشت رواني و اجتماعي ما را نيز فراهم مي‌آورد. هنگامي که آدمي با مشکلي يا مسئله‌اي برخورد مي‌کند که حل آن به تنهايي امکان پذير نيست اين، وجود دوستان و همفکران است که به او کمک مي‌کنند و لذا باعث خوشحالي و اميدواري آن فرد مي‌شوند. صحبت کردن با يک دوست مهربان و صبور باعث ايجاد احساس آرامش و حتي سبکي فرد مي‌گردد. امروزه ثابت شده افرادي که شبکه ارتباطي گسترده و دوستان فراواني دارند، در مقابله با چالش‌هاي زندگي موفقيت بيشتري را کسب مي‌کنند و از لحاظ سلامت جسمي و رواني نسبت به کساني که از لحاظ اجتماعي منزوي هستند، وضعيت بهتري دارند. متخصصان علوم رفتاري دريافته‌اند که يکي از نيازهاي اساسي انسان نياز به محبت، عاطفه ، توجه و مهرباني است. بر همين مبنا انسان بطور غريزي جهت ارضاي اين نياز طبيعي، تمايل به ارتباط با ديگران دارد و دوستي و برقراري ارتباط با همنوعان حد اعلاي آن مي‌باشد.

2دوستي و برقراري ارتباط دوستانه با ديگران داراي کارکردهاي مفيدي است. يکي از اين کارکردها اين است که دوستي با همنوعان موجب ثبات هيجاني ما مي‌گردد. به عبارت بهتر دوستي با اطرافيان به ما کمک مي‌کند تا موقعيت خود را در برابر ديگران بهتر درک کنيم. در واقع در چنين حالتي مي خواهيم ببينيم که آيا عملکرد مناسبي در قبال جامعه و ديگران داريم يا خير؟

اين موضوع بويژه در مواقع بحراني و اضطراب آور مصداق بيشتري دارد. وجود ديگران از اين حيث براي انسان ارزشمند است که موجب تحکيم توانايي آدمي براي مقابله با ناسازگاري‌ها و ناهمواري‌هاي زمان و جامعه مي‌گردد. کساني که به اجبار در انزوا قرار مي‌گيرند(مثل زنداني‌ها) نياز به برقراري ارتباط را به مراتب بيشتر از کساني که اين تجربه را نداشته‌اند، احساس مي کنند. يکي ديگر ار کارکردهاي دوستي‌هاي سالم اين است که مجالي فراهم مي‌آورد تا بوسيله آن انسان درباره هر چيز (از رويدادهاي مهم يا جزئي گرفته تا نکات صميمي و شخصي) اطلاعات مورد نياز براي زندگي‌اش را به دست آورد. در واقع ما در رابطه با ديگران از گفتگو و همنشيني با آنان چيزهاي جديدي ياد مي‌گيريم، به مسائل و نکات تازه‌اي برمي‌خوريم و در نتيجه افق ديدگاهمان وسيع‌تر مي‌گردد و بي‌شک هر چه از طريق پيش برويم به آگاهي‌هاي تازه‌اي دست مي‌يابيم. نهايتا اينکه اين توانايي به ما کمک مي‌کند تا در برقراري يک رابطه اجتماعي مطلوب (دوست يابي) به نحو موثر و مطلوبي عمل کنيم و در حفظ يک رابطه دوستانه در بهداشت روان ما تاثير بسزايي مي‌گذارد. مي‌توان گفت برقراري يک رابطه مطلوب با اعضاي خانواده، نقطه آغاز و حرکت اين توانايي است.

يکي از عناصر اصلي در برقراري روابط اجتماعي مؤثر توانايي «ابزار وجود» است. ابزار وجود به معناي گرفتن حق خود و ابراز عقايد، نظريات، احساسات و افکار خويش به طور مستقيم و صادقانه است. البته به نحوي که حقوق ديگران هم محترم شمرده شود. بطور کلي ابراز وجود متشکل از هفت جزء است: 1ـ ابراز نظريات و عقايد متفاوت: يعني لزومي ندارد وقتي در جمع دوستان و هم‌سالان هستيم همان عقيده و نظري را ابراز مي‌نمائيم که ديگران مي‌گويند، اظهار نظر ما مي‌تواند متفاوت و يا حتي متضاد نظر دوستان ديگر باشد. 2- تقاضاي تغيير رفتارهاي نامطلوب ديگران: چنانچه از دوستان ما رفتارهايي بروز کرد که مطابق نظر ما نيست، مي‌توانيم از دوستانمان بخواهيم تا اين رفتارها را تغيير دهند. پذيرش بي‌چون و چراي رفتار و عملکرد ديگران مي‌تواند ناشي از ضعف در توانايي ابراز وجود باشد. 3- رد درخواست‌هاي نامطلوب ديگران: کساني که از توانايي ابراز وجود در وجودشان برخوردار هستند چنانچه تقاضاي نامناسبي از طرف دوستان به ايشان پيشنهاد گردد، (مثلا پک زدن به سيگار) و يا هر تقاضايي که با نقطه نظرات و اعتقادات فرد مطابقت ندارد، به راحتي اين درخواستها را رد مي‌نمايد و چشم بسته و کورکورانه اين تقاضا را نمي‌پذيرند. 4- پذيرش کاستي‌ها و ضعف‌هاي خود: او مي‌داند که به هر حال به دليل انسان بودن داراي نقاط ضعفي است، آنها را مي‌پذيرد ولي در جهت جبران کاستي‌ها و برطرف نمودن ضعف‌هايش اقدام مي‌کند. 5- آغاز و ادامه روابط دوستانه با ديگران: حقيقت اين است که طرح ريزي دوستي با افراد ديگر مهارت‌هايي را مي‌طلبد که ممکن است همه افراد کم و بيش با آن آشنا باشند ولي مهمتر از آن توانايي استمرار روابط دوستانه با ديگران است. اين ادامه روابط به رفتارهاي متقابل افراد بستگي دارد. صادق بودن از فاکتورهاي مهمي است که مي تواند به استمرار دوستي‌ها بيانجامد و عدم صداقت به راحتي پيوندهاي دوستي افراد را از هم مي‌گسلد. 6- ابراز احساسات مثبت: توانايي ابراز وجود به انسان اجازه مي‌دهد در کنار دوستان خود خوش باشد، شادي کند و از بهداشت رواني مطلوب برخوردار گردد. 7- اداي جملات مرسوم و قابل قبول در هنگام رويارويي يا جدا شدن از ديگران: لازمه تداوم دوستي‌ها ابراز احساسات صميمانه با ديگران در هنگام مواجه شدن با آنان و يا خداحافظي از انها مي‌باشد ضمن اينکه اين توانايي نقش موثري در تحکيم روابط دوستانه از خود بجاي مي‌گذارد….

ادامه دارد …

مقاله از اصغر تنكابني


موضوعات: عمومی
   شنبه 7 بهمن 1391نظر دهید »

جام جم آنلاين: کارشناسان تغذيه مي گويند وعده هاي غذايي سريع و مدرن به اندازه سيگار براي بدن زيان بار هستند.
به نوشته عرب آنلاين ، اين گروه مي گويند: وعده هاي غذايي مثل همبرگر ، خوراک جوجه ، سيب زميني آب پز و روغني به همراه نوشيدني هاي گازدار ، بسيار براي بردن زيان دارد.
کارشناسان گفتند: کودکان اگر از اين وعده ها به طور مرتب استفاده کنند تا حد زيادي از ميزان هوش و اراده آن ها کم مي شود.
به گفته اين کارشناسان ، تاثيرات منفي اين وعده هاي غذايي مثل تاثيراتي است که سيگار و مواد مخدر بر بدن اشخاص معتاد مي گذارد.
اعتياد به وعده هاي غذايي سهل الوصول ، ژن هاي عامل چاقي را فعال مي کنند و به همين دليل دانش آموزان بيش از 20 ايالت آمريکا از خوردن اين غذاها منع شده اند.


موضوعات: عمومی
   سه شنبه 19 دی 13911 نظر »

هوشيار باشيم كه دام هاي فريب ، جاذبه هاي گناه ، آنتن هاي وسوسه گر و فيلم ها و سي دي هاي دجال گونه ، ايمان وعفاف ما را نربايدند. خدافراموشي ، خود فراموشي را در پي دارد. هر كه ارزش خود را نداند ، خويش را حراج مي كند و زير قيمت واقعي مي فروشد. ارزش اجناس دست دوم خيلي پايين تر است.

يادمان باشد اگر از عفونت مرداب رنج مي بريم

اگر از خارستان محيط ناراحتيم.

اگر از بي فروغي دل ها و كوچه ها و خيابان ها در هراسيم ، در بوستان زندگي گلي بكاربم و به جاي دشنام به تاريكي ، چراغي روشن كنيم و به جاي نفرين به مرداب و  خارستان ، گلستان معطر بسازيم .

با شمايم ، آري شما كه باغبان حياو عفافيد ، چند گل زيبا پرورش داده ايد ؟

نكند شما هم در كوچه هاي هوي و هوس گم بشويد !

هر دختر باايمان و نجيب و باحجاب كه تربيت كنيد ، گامي براي خشكاندن مرداب برداشته ايدو ظلمت را شكسته ايد.

 


موضوعات: عمومی
   دوشنبه 18 دی 1391نظر دهید »

زينب کبري سلام الله عليها،پيامبر خون شهداي کربلا و همراه حسين«ع»در نهضت خونين عاشورا .حضرت زينب،دختر امير المؤمنين و فاطمه زهرا«ع»در سال پنجم هجري،روز 5 جمادي الأولي در مدينه،پس از امام حسين«ع»به دنيا آمد.از القاب اوست:عقيله بني هاشم،عقيله طالبيين،موثقه،عارفه،عالمه،محدثه،فاضله،کامله،عابده آل علي.زينب را مخفف«زين اب»دانسته‏اند،يعني زينت پدر.
امام حسين«ع»هنگام ديدار،به احترامش از جا برمي‏خاست.زينب کبري،از جدش رسول خدا و پدرش امير المؤمنين و مادرش فاطمه زهرا«ع»حديث روايت کرده است.(1)اين بانوي بزرگ،داراي قوت قلب،فصاحت زبان،شجاعت،زهد و ورع،عفاف و شهامت فوق العاده بود.(2) شوهرش،عبد الله بن جعفر(پسر عموي خودش)بود.از اين ازدواج،دو پسر حضرت زينب به نامهاي محمد و عون،در کربلا به شهادت رسيدند.
وقتي امام حسين«ع»پس از امتناع از بيعت با يزيد،از مدينه به قصد مکه خارج شد، زينب نيز با اين دو فرزند،همراه برادر گشت.در طول نهضت عاشورا،نقش فداکاريهاي عظيم زينب،بسيار بود.سرپرست کاروان اسيران اهل بيت و مراقبت کننده از امام زين العابدين«ع»و افشاگر ستمگري‏هاي حکام اموي با خطبه‏هاي آتشين بود.زينب،هم دختر شهيد بود،هم خواهر شهيد،هم مادر شهيد،هم عمه شهيد.پس از عاشورا و در سفر اسارت،در کوفه و دمشق،خطابه‏هاي آتشيني ايراد کرد و رمز بقاي حماسه کربلا و بيداري مردم گشت.پس از بازگشت به مدينه نيز،در مجالس ذکري که براي شهداي کربلا داشت،به سخنوري و افشاگري مي‏پرداخت.وي به«قهرمان صبر»شهرت يافت.
در سال 63 و به نقلي 65 هجري درگذشت.قبرش در زينبيه(در سوريه کنوني)است.
برخي نيز معتقدند مدفن او در مصر است.در کتاب«خيرات الحسان»آمده است:در مدينه قحطي پيش آمد.زينب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زميني داشتند.زينب در همانجا در سال 65 هجري در گذشت و در همان مکان دفن شد.(3)
زينب کبري سلام الله عليها،پيامبر خون شهداي کربلا و همراه حسين«ع»در نهضت خونين عاشورا .حضرت زينب،دختر امير المؤمنين و فاطمه زهرا«ع»در سال پنجم هجري،روز 5 جمادي الأولي در مدينه،پس از امام حسين«ع»به دنيا آمد.از القاب اوست:عقيله بني هاشم،عقيله طالبيين،موثقه،عارفه،عالمه،محدثه،فاضله،کامله،عابده آل علي.زينب را مخفف«زين اب»دانسته‏اند،يعني زينت پدر.
امام حسين«ع»هنگام ديدار،به احترامش از جا برمي‏خاست.زينب کبري،از جدش رسول خدا و پدرش امير المؤمنين و مادرش فاطمه زهرا«ع»حديث روايت کرده است.(1)اين بانوي بزرگ،داراي قوت قلب،فصاحت زبان،شجاعت،زهد و ورع،عفاف و شهامت فوق العاده بود.(2) شوهرش،عبد الله بن جعفر(پسر عموي خودش)بود.از اين ازدواج،دو پسر حضرت زينب به نامهاي محمد و عون،در کربلا به شهادت رسيدند.
وقتي امام حسين«ع»پس از امتناع از بيعت با يزيد،از مدينه به قصد مکه خارج شد، زينب نيز با اين دو فرزند،همراه برادر گشت.در طول نهضت عاشورا،نقش فداکاريهاي عظيم زينب،بسيار بود.سرپرست کاروان اسيران اهل بيت و مراقبت کننده از امام زين العابدين«ع»و افشاگر ستمگري‏هاي حکام اموي با خطبه‏هاي آتشين بود.زينب،هم دختر شهيد بود،هم خواهر شهيد،هم مادر شهيد،هم عمه شهيد.پس از عاشورا و در سفر اسارت،در کوفه و دمشق،خطابه‏هاي آتشيني ايراد کرد و رمز بقاي حماسه کربلا و بيداري مردم گشت.پس از بازگشت به مدينه نيز،در مجالس ذکري که براي شهداي کربلا داشت،به سخنوري و افشاگري مي‏پرداخت.وي به«قهرمان صبر»شهرت يافت.
در سال 63 و به نقلي 65 هجري درگذشت.قبرش در زينبيه(در سوريه کنوني)است.
برخي نيز معتقدند مدفن او در مصر است.در کتاب«خيرات الحسان»آمده است:در مدينه قحطي پيش آمد.زينب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زميني داشتند.زينب در همانجا در سال 65 هجري در گذشت و در همان مکان دفن شد.(3)
زينب کبري سلام الله عليها،پيامبر خون شهداي کربلا و همراه حسين«ع»در نهضت خونين عاشورا .حضرت زينب،دختر امير المؤمنين و فاطمه زهرا«ع»در سال پنجم هجري،روز 5 جمادي الأولي در مدينه،پس از امام حسين«ع»به دنيا آمد.از القاب اوست:عقيله بني هاشم،عقيله طالبيين،موثقه،عارفه،عالمه،محدثه،فاضله،کامله،عابده آل علي.زينب را مخفف«زين اب»دانسته‏اند،يعني زينت پدر.
امام حسين«ع»هنگام ديدار،به احترامش از جا برمي‏خاست.زينب کبري،از جدش رسول خدا و پدرش امير المؤمنين و مادرش فاطمه زهرا«ع»حديث روايت کرده است.(1)اين بانوي بزرگ،داراي قوت قلب،فصاحت زبان،شجاعت،زهد و ورع،عفاف و شهامت فوق العاده بود.(2) شوهرش،عبد الله بن جعفر(پسر عموي خودش)بود.از اين ازدواج،دو پسر حضرت زينب به نامهاي محمد و عون،در کربلا به شهادت رسيدند.
وقتي امام حسين«ع»پس از امتناع از بيعت با يزيد،از مدينه به قصد مکه خارج شد، زينب نيز با اين دو فرزند،همراه برادر گشت.در طول نهضت عاشورا،نقش فداکاريهاي عظيم زينب،بسيار بود.سرپرست کاروان اسيران اهل بيت و مراقبت کننده از امام زين العابدين«ع»و افشاگر ستمگري‏هاي حکام اموي با خطبه‏هاي آتشين بود.زينب،هم دختر شهيد بود،هم خواهر شهيد،هم مادر شهيد،هم عمه شهيد.پس از عاشورا و در سفر اسارت،در کوفه و دمشق،خطابه‏هاي آتشيني ايراد کرد و رمز بقاي حماسه کربلا و بيداري مردم گشت.پس از بازگشت به مدينه نيز،در مجالس ذکري که براي شهداي کربلا داشت،به سخنوري و افشاگري مي‏پرداخت.وي به«قهرمان صبر»شهرت يافت.
در سال 63 و به نقلي 65 هجري درگذشت.قبرش در زينبيه(در سوريه کنوني)است.
برخي نيز معتقدند مدفن او در مصر است.در کتاب«خيرات الحسان»آمده است:در مدينه قحطي پيش آمد.زينب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زميني داشتند.زينب در همانجا در سال 65 هجري در گذشت و در همان مکان دفن شد.(3)

1ـالحسين في طريقه الي الشهاده،ص .65

2ـدرباره مقامات معنوي زينب و ويژگيهايش،ر.ک:«الخصائص الزينبيه»از سيد نور الدين جزايري .

3ـدرباره زندگينامه حضرت زينب،از جمله ر.ک:«بطلة کربلا»عايشه بنت الشاطي،که با نام«زينب،بانوي قهرمان‏کربلا»به قلم حبيب الله چايچيان و مهدي آيت الله زاده ترجمه شده است.


 


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 13 دی 1391نظر دهید »

يکي از مسائل مبهم و پيچيده در تاريخ عاشورا تعيين زمان حضور اهل‎بيت ‌امام حسين عليه‌السلام در کربلا بعد از شهادت ايشان است، زيرا اغلب منابع حديثي و تاريخي در اين باره به صراحت گزارش نکرده‌اند که آيا اين حادثه، روز بيستم صفر سال 61 اتفاق افتاده است يا پس از آن؟ آنچه بسياري از منابع کهن از آن سخن گفته‌اند، اين است که در اين روز، سر امام حسين عليه‌السلام به بدنش ملحق شده است که در ادامه نوشتار به اين گزارش‌ها خواهيم پرداخت. هم‌چنين گزارش شده است که بيستم صفر روزي است که خاندان امام حسين ‌عليه‌السلام از شام به مدينه بازگشتند. اما در اين باره، قول ديگري است که اربعين را روز ورود اسراء از شام به کربلا دانسته است. سيد بن طاووس رحمةالله در اين باره مي‌نويسد:
در غير کتاب مصباح آمده است که اهل‌بيت علهيم‌السلام روز بيستم صفر از شام به کربلا رسيدند. (1)
محمد بن جرير طبري (متوفاي 310ق)، خوارزمي (به نقل از ابومخنف)، ابن عساکر و ابن کثير مدت برپا داشتن عزاداري را در شام توسط اهل‌بيت علهيم‌السلام و زنان خاندان معاويه، سه روز مي‌دانند.
اين ابهام و پيچيدگي در اين حادثه، سبب شده است که در قرون متاخر، در ميان انديشمندان شيعه دو نظر عمده در اين باره، به وجود آيد:
1- ديدگاه منکران ورود اهل‌بيت‌ علهيم‌السلام به کربلا در اربعين اول، 2- ديدگاه موافقان اين امر، پيش از پرداختن به شناسايي و معرفي طرفداران دو ديدگاه و نقد و بررسي دلايل آنان، لازم است دو موضوع، روشن شود: يکي، تاريخ ورود اسراء به شام و ديگري، مدت اقامت‌شان در شام.

تاريخ ورود اسراء به شام
درباره تاريخ ورود اسراء به دمشق، منابع تاريخي چند گونه گزارش کرده‌اند:
اول: برخي منابع همراهي اسراء را با سر امام در ورود به شام گزارش کرده‌اند. ابن حبان (متوفاي 354ق) در اين باره نوشته است:
… سپس عبيدالله بن زياد، سر حسين بن علي عليهماالسلام را همراه با زنان و کودکان اسير از خاندان رسول‌ خدا صلي ‌الله عليه و آله به شام روانه کرد. (2)

شيخ صدوق رحمة‌الله (متوفاي 381 ق) نيز نگاشته است:
ثم امر [عبيدالله] بالسبا يا و راس الحسين عليه‌السلام فحملوا الي الشام. (3)
به گزارش خوارزمي در جريان ملاقات سهل بن سعد با سکينه، دختر امام حسين عليه‌السلام هنگام ورود اهل‌بيت علهيم‌السلام به شام، وقتي سهل از سکينه مي‌خواهد که هر تقاضايي دارد اجابت مي‌کند، سکينه به سهل مي‌گويد که از حمل کننده سر امام بخواهد تا سر را جلوتر از اهل‌بيت‌ علهيم‌السلام حمل کنند تا نگاه شاميان به سر معطوف شود و از توجه و نگاه به اهل‌بيت علهيم‌السلام منصرف شوند. (4) اين جريان حاکي از همراهي سر امام با اهل‌بيت علهيم‌السلام در ورود به شام است.
ابوحنيفه دينوري (متوفاي 382ق)، ابن اثير و سبط ابن جوزي نيز بر اين باورند که اسراء به همراه سر امام به شام رفته‌اند. (5)
صرف نظر از قول قاضي نعمان که تنها قائل به اقامت يک ماه و نيم اسراء در شام است و هيچ‌کس پيش و پس از او، چنين ديدگاهي را بيان نکرده و هم‌چنين ديدگاه ابن‌ طاووس که قول به يک ماه ماندن اهل‌بيت علهيم‌السلام را در شام با تعبير «قيل» بيان کرده است، گزارش‌هاي ديگر حاکي از آن است که خاندان امام پس از آزادي، از سه روز تا يک هفته بيشتر در شام اقامت نداشته‌اند
سيد ابن طاووس به نقل از امام سجاد عليه‌السلام نوشته است:
مرا بر شتري حمل کردند که ناهموار راه مي‌رفت در حالي که سر حسين عليه‌السلام بر نيزه و زنان خاندان ما پشت سر من سوار بر استرهاي استخواني مي‌آمدند و بچه‌هاي کوچک و بزرگ پشت سر ما و گرداگرد ما نيزه‌ها بود.(6)
وي در جاي ديگر درباره پاسخ يزيد به نامه عبيدالله مبني بر کسب تکليف وي درباره اسراء، نوشته است: يزيد در پاسخ نامه عبيدالله بن زياد، امر کرد که سر حسين عليه‌السلام و کساني را که با وي کشته شده‌اند، همراه با زنان و خاندان حسين عليه‌السلام نزد وي بفرستد. (7)
دوم: اين که سر امام پيش از رسيدن اسراء به دمشق، به آنجا رسيد. ابن اعثم و خوارزمي اين قول را بيان کرده‌اند. (8)
سوم: اهل‌بيت علهيم‌السلام بعد از مدتي از فرستادن سر امام به شام، رهسپار شدند، اما هنگام ورود به شام، به حمل کننده سر، ملحق شدند. اين قول از شيخ مفيد و طبرسي است. (9)
البته احتمال دارد که اهل‌بيت علهيم‌السلام همراه با سر امام وارد دمشق شده باشند، اما سر امام زودتر به دربار يزيد برده شده باشد که اين احتمال، همان قول اول است و قول دوم نيز بر آن حمل مي‌شود.
از آنچه نوشته شد مي‌توان نتيجه گرفت که اگر چه برخي گفته‌ها حاکي از همراه نبودن اهل‌بيت علهيم‌السلام با سر امام در ورود به شام است، اما قوت قول اول، يعني همراهي سر امام با اهل‌بيت در ورود به دمشق با توجه به تعدد ناقلان آن، بيشتر است. اکنون بايد ديد که اهل‌بيت و سر امام چه روزي وارد دمشق شده‌اند؟
ابوريحان بيروني در رخدادهاي ماه صفر نوشته است:
في اليوم الاول، ادخل راس الحسين عليه‌السلام مدينه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سر حسين عليه‌السلام وارد دمشق شد. (10)
قزويني (متوفاي 682 ق) نگاشته است:
روز اول ماه صفر، عيد بني اميه است، چون در آن روز، سر حسين عليه‌السلام را به دمشق وارد ساختند. (11)

کفعمي (متوفاي 905 ق) نيز مي‌گويد:
روز اول صفر، سر حسين عليه‌السلام به دمشق وارد شد.(12)
اما در برابر اين گزارش‌ها، نقل عماد‌الدين طبري است. او شانزدهم ربيع‌الاول (66 روز پس از عاشورا) را روز ورود اهل‌بيت امام حسين عليه‌السلام به دمشق مي‌‌داند. (13)
گزارش ابوريحان با توجه به تقدم زماني وي بر طبري از يک‌ سو و دقت وي در ثبت گزارش‌هاي تاريخي از سوي ديگر، بر نقل طبري مقدم است، علاوه بر اين، گزارش قزويني و کفعمي نيز مويد اين قول است.

مدت اقامت اهل‌بيت علهيم‌السلام در شام
گزارش‌هاي تاريخي درباره مدت اقامت اهل‌بيت علهيم‌السلام يا مدت عزاداري آنان در شام، متفق نيست. برخي همانند ابن اعثم، شيخ مفيد و به پيروي او، شيخ طبرسي، با تعبير عامي از مدت زمان اقامت اسراي کربلا سخن گفته‌اند: «و اقامو اياما» (14) يا «فاقاموا اياما (15) ؛ چند روز اقامت داشتند»، اما برخي ديگر، به مدت اقامت يا عزاداري اهل‌بيت علهيم‌السلام در شام تصريح کرده‌اند:
محمد بن جرير طبري (متوفاي 310ق)، خوارزمي (به نقل از ابومخنف)، ابن عساکر و ابن کثير مدت برپا داشتن عزاداري را در شام توسط اهل‌بيت علهيم‌السلام و زنان خاندان معاويه، سه روز مي‌دانند. (16)
قاضي نعمان مغربي (متوفاي 363 ق) مدت اقامت اهل‎بيت علهيم‌السلام را در شام يک ماه و نيم نوشته است. (17)
بسط ابن جوزي (متوفاي 654 ق) مي‌نويسد: همسران يزيد براي حسين عليه‌السلام سه روز عزاداري کردند. (18)
سيد ابن طاووس (متوفاي 664 ق) مدت اقامت اهل‌بيت علهيم‌السلام را در زندان دمشق به مدت يک ماه پذيرفته است. (19)
عماد‌الدين طبري (زنده تا 701 ق) مي‌نويسد: اهل‌بيت علهيم‌السلام هفت روز عزاداري کردند. (20)
مجلسي مي‌نگارد که اهل‌بيت‌ علهيم‌السلام هفت روز عزاداري کردند و روز هشتم يزيد آنان را خواست و بعد از دل‌جويي از آنان، ترتيب بازگشت‌شان را به مدينه فراهم کرد. (21) وي در جاي ديگر نوشته است که زنان خاندان ابوسفيان براي اهل‌بيت علهيم‌السلام سه روز عزاداري کردند.(‌22)
صرف نظر از قول قاضي نعمان که تنها قائل به اقامت يک ماه و نيم اسراء در شام است و هيچ‌کس پيش و پس از او، چنين ديدگاهي را بيان نکرده و هم‌چنين ديدگاه ابن‌ طاووس که قول به يک ماه ماندن اهل‌بيت علهيم‌السلام را در شام با تعبير «قيل» بيان کرده است، گزارش‌هاي ديگر حاکي از آن است که خاندان امام پس از آزادي، از سه روز تا يک هفته بيشتر در شام اقامت نداشته‌اند، به ويژه با توجه به اين امر که اقامت بيشتر آنان، نه تنها به هيچ رو به سود يزيد نبود، بلکه سبب بروز انقلاب و شورش مردم بر ضد دستگاه حاکم مي‌شد، از اين رو يزيد با شتاب، درصدد دل‌جويي از اهل‌بيت علهيم‌السلام برآمده، آنان را رهسپار مدينه کرد. بنابراين، بايد پذيرفت که اقامت اهل‌بيت علهيم‌السلام در شام، حداکثر بيش از ده روز نبوده است.

پي‌نوشت‌ها:
1- الاقبال، ج 3، ص 100.
2- محمد بن حبان بن احمد ابي حاتم تميمي بستي، الثقات، ج 2، ص 312 «ذيل مدخل: يزيد بن معاويه».
3- الامالي، مجلس 31، ح 3، ص 230.
4- مقتل الحسين عليه‌السلام، ج 2 ص 68.
5- الاخبار الطوال، ص 260؛ الکامل في التاريخ، تحقيق مکتب التراث، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408 ق، ج 2، ص 576 و تذکرة الخواص، ص 260 و 263.
6- الاقبال، ج 3، ص 89.
7- اللهوف، ص 99.
8- کتاب الفتوح، ج 5، 127- 129؛ مقتل الحسين عليه‌السلام، ج 2، ص 62.
9- الارشاد، ج 2، ص 118؛ اعلام الوري، ج 1، ص 473 و مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص130.
10- ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي، آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، ص 331.
11- زکريا محمد بن محمود قزويني، عجائب المخلوقات و غرائب الموموجودات، ص 45.
12- مصباح کفعمي، ص 510.
13- عماد الدين حسن بن علي طبري، کامل بهائي، ج 2، ص 293.
14- ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 133.
15- الارشاد، ج 2، ص 122 و اعلام الوري باعلام الهدي، ج 1، ص 475.
16- طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 353؛ خوارزمي، همان، ج 2، ص 81؛ ابن عساکر، ترجمة الامام الحسين عليه‌السلام، ص 238؛ ابوالفداء اسماعيل بن کثير دمشقي، البداية و النهايه، ج، ‌ص212.
17- ابوحنيفه قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي، شرخ الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ج 3، ص 269.
18- سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص، ص 262.
19- الاقبال، ج 3، ص 101.
20- کامل بهائي، ج 2، ص 302.
21- بحارالانوار، ج 45، ص 196 و جلاء العيون، ص 409.
22- همان، جلاءالعيون، ص 405.

   دوشنبه 11 دی 1391نظر دهید »

1 ... 41 42 43 ...44 ... 46 ...48 ...49 50 51 ... 60