« هم اندیشی معاونین پژوهش شهرستان خمینی شهرمن شيطان هستم »


تفاوت هاي رواني زنان و مردان

از دهه 1950 به اين طرف ، روانشناسي جديد خواسته است از تفاوت هاي زن و مرد بکاهد ؛ زيرا اين تفاوت ها در گذشته ، اغلب براي مطيع کردن و به خدمت گرفتن زنان به کار رفته است . طبق آمار سازمان بهداشت جهاني در مورد 61 جامعه ، تقريباً 50 درصد زوجها طلاق مي گيرند يا مي خواهند طلاق بگيرند و اين اتفاق معمولاً در سال چهارم يا پنجم زندگي مشترک آنها رخ مي دهد . درصد ازدياد طلاق بين سال هاي 1960 و 1990 به 300 درصد مي رسد .

59 درصد خصوصيات و رفتار زيست شناختي مردان و زنان يکي است. هر دو يک مغز ، يک بدن ، دو دست ، دو پا و … دارند ، نفس مي کشند ، غذا مي خورند ، مي خوابند و … .

اعتقاد به اين که تفاوت هاي ژنتيکي ، غددي ، هورموني ، اندامي و … نمي توانند روي روان و رفتار زنان و مردان اثر بگذارند ، کاملاً غلط و ضد علمي است . اگر روان شناسي تفاوت هاي دو جنس در قرن 19 اين اشتباه را مرتکب شد که مرد را به عنوان جنس برتر شناخت تا بتواند زن را پايين بياورد و او را فقط به نقش هاي معمولي بارداري ، تربيت فرزندان و تغذيه محدود کند ، اين باور نيز مي تواند کاملاً اشتباه و خطرناک باشد که زن و مرد مشابه هستند . زن و مرد در حقيقت انسانند ، اما متفاوت . در کتاب ، ” کشف کردن تفاوت هايمان ” ، اثر ژورتانبنوم ، گفته شده است که براي درک واقعيت چهار روش وجود دارد : فيزيکي ، احساسي ، عقلاني و روحاني . زنان به راحتي مي توانند از يک روش به روش ديگر بروند اما مردان با روش فيزيکي و عقلاني راحت ترند . به عنوان مثال مردي که غمگين يا شاد است اين حالت ها را با رفتار ( فيزيکي ) خود نشان مي دهد . به عبارت ديگر مرد به عمل ، ارجحيت مي دهد . زن غم را احساس مي کند و حتي مي تواند بي دليل احساساتي شود ، ولي درک اين موضوع براي مر بسيار سخت است . زن به رابطه خود و محيط ، بيشترين ارجحيت را مي دهد .

براي مرد ، هيجان بيانگر يک مشکل يا تعارض است ؛ پس به دنبال اين هيجان مي رود تا آن را از بين ببرد و آرامش روحي اش را دوباره به دست بياورد . براي زن هيجان به صورت بهانه براي ايجاد ارتباط در مي آيد . زن مي خواهد هيجان خود را بيان کند ، آن را با ديگران تقسيم کند و در مقابل ، هيجانهاي ديگران را به دست آورد . وقتي زن هيجان خود را براي شوهرش تعريف مي کند شوهر به طور خودکار فکر مي کند که خودش قسمتي از مشکل است ، او دليل يا يکي از دلايلي است که اين هيجان را به وجود آورده است .

بنابراين اغلب به حالت دفاعي ، واکنش نشان مي دهد . شوهر براي آن که به زنش کمک کند تا هيجان او از بين برود ، به جستجو و پيدا کردن راه حلي براي مشکل مي گردد . اين کار موجب مي شود که زن فکر کند مرد مي خواهد عيب او را جبران کند يا مي خواهد هميشه حرف آخر را بزند ؛ زيرا مرد هيجان خود را به شيوه عقلاني و انديشمندانه بيان مي کند ، براي همين احساس مي کند که مورد حمله قرار گرفته ، و زن احساس مي کند که درک نشده است .

يک متخصص در زبان شناسي اجتماعي براي درک اين که چرا مردان و زنان در ارتباط برقرار کردن اين قدر مشکل دارند ، به تحليل روش هاي مکالمه و گفتگو بين زنان و مردان پرداخته است. او نشان داده که مردان به اندازه زنان حرف مي زنند اما آنها در همان شرايط از همان موضوعها و براي همان هدف ها حرف نمي زنند . زنان براي ايجاد ارتباط و بيان حالت هاي روحي خود از زبان ارتباطي و صميمانه ، استفاده مي کنند . مردان از زبان براي انتقال اطلاعات و دريافت آن بهره مي گيرند . براي مرد ، زبانِ عملکرد ابزاري دارد و براي حفظ استقلال به کار مي رود . مردان از واقعيت هاي عيني و خارجي حرف مي زنند ، در حالي که زن از زندگي خصوصي خود براي استراحت و تجديد قوا در سکوت بهره مي گيرند .

مرد در جمع بيشتر حرف مي زند ، مرد سخنراني مي کند و زن تظاهر مي کند که گوش مي دهد ؛ زيرا براي زن زندگي خصوصي اهميت دارد و نه موقعيت اجتماعي . به علاوه مردان تنها زماني در جمع صحبت مي کنند که هر بار فقط يک نفر حرف بزند در حالي که زنان وقتي بيشتر از يک صدا شنيده مي شود ، راحت تر حرف مي زنند . هنگام حرف زدن ، زنان معمولاً به دنبال تأييد شدن هستند ، در حالي که مردان قدرت طلبي مي کنند. زنان براي ارتباط برقرار کردن ، ناراحتي ها يا نگراني هاي کوچک خود را تعريف مي کنند ، مرد بيان ناراحتي ها يا نگراني ها را به حساب سرزنش يا انتقاد از خود مي گذارد .

با درنظر گرفتن اين موضوع که بين زنها و مردان تفاوت هاي زيادي وجود دارد (که اين تفاوت ها مکمل يکديگرند).

مردان مي خواهند که زنان ، کمتر حرف بزنند ، فعاليت هاي بدني بيشتري داشته باشند ، کمتر رمانتيک باشند ، کمتر فکر خود را به ديگران مشغول کنند ، به کارشان بيشتر مشغول باشند ، بيشتر منطقي باشند ، بيشتر در خانه بمانند ، کمتر حساس باشند ، خوش قول تر باشند و زودتر حاضر شوند .

زنان مي خواهند که مردان ، بيشتر حرف بزنند ، بيشتر عاطفي باشند ، فعاليت هاي بدني کمتري داشته باشند ، بيشتر رمانتيک باشند ، وقت خود را کمتر به کار و بيشتر براي خانواده صرف کنند ، کمتر حسابگر باشند ، بيشتر به بيرون از خانه بروند و همدردي بيشتري نشان دهند ، کمتر عجله داشته باشند و به سلامت خود بيشتر برسند .

با مقايسه يک به يک خواسته هاي زنان و مردان به نظر مي رسد شاهد يک صف آرايي براي نبرد هستيم . نبردي که در آن هر کسي ادعا مي کند طرف مقابل او را دوست ندارد ؛ هر کس ، ادراک خود را به عنوان هنجار معرفي مي کند که بايد دنبال شود . هر دو طرف خيال مي کنند که مسئله ، مسئله عشق يا اراده است اما نمي دانند که تفاوت هاي ذاتي باعث به وجود آمدن اين تفاوت ها مي شود و دشواري ها را به وجود مي آورد .

بايد تفاوت هاي زنان و مردان را شناخت و به آنها اهميت داد نه اين که براي ” هنجارسازي ” جنس مخالف به کار گرفت . با اين کار يکي ديگري را متهم نخواهد کرد که صداقت ندارد يا نمي تواند ارتباط برقرار کند

 

 


موضوعات: فرهنگ خانواده
   یکشنبه 2 آبان 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ریحانه [عضو] 
ریحانه

خیلی خوب بود استفاده کردیم

1395/09/21 @ 12:43
نظر از: عابدی [عضو] 
5 stars

با سلام و خدا قوت
ممنون میشم از وبلاگ ما در لینک زیر دیدن کنید
منتظر نظرات شما دوست عزیز هستیم
http://ivan.kowsarblog.ir/?p=293487&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1395/08/24 @ 11:56


فرم در حال بارگذاری ...