« ليله الر غائب | برگزاري نشست سياسي در مدرسه علميه حضرت زهرا سلام اله عليها خميني شهر » |
چنان كه گفتيم: «حجر بن عدى» سلحشور دلير و جانبازى بود كه هرگز در صحنه جنگ، بيم به خود راه نمى داد، اما آنچه به شخصيت او جاودانگى بخشيده، تنها سلحشورى و جنگ آورى او نبود، بلكه رمز جاودانگى اش در اين است كه در عين رزم جويى، مرد تقوا و نيايش و معنويت بود، به همين سبب او را «حجر الخير» (حجر نيك) مى ناميدند، در برابر «حجر شر» كه از ياران معاويه بود.[1]
او از مردان خدا و يكى از نيايش كنندگان بزرگ بود، در حقِّ مادرش همواره نيكى مى كرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد.[2] او هرگز بىوضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت نماز مى خواند.[3]
حجر به قدرى پاك نهاد و پرهيزگار بود كه بعضى از رجال و شخصيت ها حتى «معاويه» و «زياد بن ابيه» نتوانستند نيكى ها و فضايل او را انكار كنند و يكى از آنان به نام «شريح بن هانى»[4] كه از بزرگان كوفه بود، شهادتى را كه «زياد بن ابيه» به نام او جعل كرده بود، تكذيب كرد، زياد پس از دست گيرى و اعزام حجر به شام (كه تفصيل آن در صفحات آينده خواهد آمد) طومارى با امضاها و شهادت هاى دروغين بر ضد حجر و يارانش تهيه كرد و شهادت نامه اى نيز به نام «شريح بن هانى» جعل كرد و براى معاويه فرستاد، شريح پس از اطلاع از اين موضوع، طى نامه جداگانه اى خطاب به معاويه نوشت:
«شنيده ام زياد، شهادتى از قول من در مورد حجر، به تو نوشته است،شهادت من در مورد حجر اين است كه او از نمازگزاران و زكات دهندگان است، او پيوسته حج و عمره به جاى مى آورد و امر به معروف و نهى از منكر مى كند، خون و مال او حرام است، اينك مى خواهى او را بكش، مى خواهى آزاد كن.»[5]
حجر بر اثر همين پاكدلى و پرهيزگارى از افراد معدود و «مستجاب الدعوة» بود و دعاهاى او، در پيشگاه پروردگار به هدف اجابت مى رسيد[6]; چنان كه هنگامى كه حجر با عده اى از ياران و شيعيان على(عليه السلام) در «مرج عذرا» بازداشت بود، روزى احتياج به غسل پيدا كرد، دژخيمان از دادن آب خوددارى كردند، حجر گفت: سهم آب مرا بدهيد با آن غسل كنم، اگر خواستيد فردا آب ندهيد.
مأمور گفت: مى ترسم از تشنگى بميرى و معاويه مرا بكشد. در اين هنگام حجر، با قلبى پاك دست به دعا بلند كرد و از خدا آب خواست! طولى نكشيد ابرى ظاهر شد و به فرمان پروردگار ريزش باران آغاز شد… حجر به اندازه نياز از آب باران استفاده كرد.
همرزمان حجر كه اين منظره را ديدند، از او خواستند تا براى نجات خود و آنان دعا كند، حجر گفت: خدايا آنچه سعادت ما، در آن است: پيش بياور![7]
حجر، مرد هدف و عقيده بود، او به مردان حق و فضيلت عشق مىورزيد، او هنگام مرگ «ابوذر» در «ربذه» همراه «اشتر» بر بالين او حاضر شد. آرى مردان خدا از همرزمان خود چنين ياد مى كنند.[8
[1] . در جنگ صفين يك روز در آغاز جنگ اين دو حجر كه با هم عموزاده محسوب مى شدند، به جنگ تن به تن پرداختند و حجر شر، تاب مقاومت نياورد و به كمك نيروهاى
[2] . كان من عباداللّه و زهاده و كان باراً بامه و كان كثير الصلوة و الصيام.
[3] . الغدير ، ج 11، ص 54 و البداية والنهاية ، ج 8 ، ص 50 .
[4] . غير از شريح قاضى معروف است.
[5] . تاريخ طبرى ، ج 6، ص 153.
[6] . الاستيعاب ، ج 1، ص 357 و اسدالغابه ، ج 1، ص 386.
[7] . الاصابه ، ج 1، ص 314 و حياة الصحابة ، ج 4، ص 527 .
[8] . حياة الصحابة ، ص 313.
فرم در حال بارگذاری ...