« شهادت مظلومانه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بر همه شیعیان آن حضرت تسلیت باد.#معرفی_کتاب روزشمار انقلاب اسلامی »

نویسنده:راضیه رستمی

مربوط به مسابقه خاطره نویسی"داستان انقلاب”
خاطره داستان انقلاب
یادم نمیره همیشه تو مدرسه خیلی فعال بودم و دهه فجر که میشد خیلی شور وحال ما هم زیادتر می شد از تزئین کلاسها تا تمرین برای سرود و نمایش و…
به گفته دیگران صدای خوبی داشتم برای همین معمولا خواندن قرآن و تک خوانی سرودها وتواشیح با من بود .
مدیر و ناظم مدرسه بعد از اجراهام خیلی تحویلم می گرفتند و من را به دفتر می بردند و از من پذیرایی می کردند که این کارشون حرص بچه های دیگه که اتفاقا آنها هم فعالیت داشتند را در می آورد و بعضی وقتها هم باعث حسادت و کدورت می شد .
همیشه مخاطبین ما بچه های مدرسه و معلمها بودند ولی یک روز ناظممون گفتند که قراره از اداره برای دیدن برنامه های ما تشریف بیارند کلی شعر و نمایش و تواشیح آماده کرده بودیم که من تک خوان بودم ولی وقتی از اداره اومدند با کمال تعجب دیدیم که همه مرد هستند اون روز با وجود اصرار زیاد کادر مدرسه من حاضر نشدم برنامه هایی را که تک خوان بودم را اجرا کنم و بچه های دیگه به جای من اجرا کردند و ناظم و مدیرمون هم خیلی از دستم عصبانی شدند ?چون کلا برنامه ها خراب شد به خاطر اینکه بچه ها به خاطر آقایونی که صف اول نشسته بودند و به آنها زل زده بودند همه برنامه ها را خراب کردند و مایه ی خنده و شادی بیشتر بچه ها و خجالت مدیر و ناظم مدرسه شده بودند ?

 

   یکشنبه 10 اسفند 1399


فرم در حال بارگذاری ...