« ترجمه تصویری یک حدیثبرای هیچ بر هیچ مپیچ »

هر روز که از خانه بیرون می آمد،

 
همین آش بود و همین کاسه.

 
داستان،همان داستان روز قبل

 
زباله و خاکروبه و سنگ و چوب

 
یکبار هم که شکمبه گوسفند.

 
بد همسایه ای بود این یهودی

 
حالا هم که سخت بیمار شده بود و در بستر افتاده بود.

 
محمد به عیادتش رفت و با مهربانی گفت:

 
دیدم چند روزی است پیدایت نیست
گفتند بیماری
آمده ام حالت را بپرسم.
به همین سادگی.

 
ایمان آورد.

 
یهودی ایمان آورد

   جمعه 21 دی 1397


فرم در حال بارگذاری ...