« زینب بانوی صبربوی عشق می آید »


«یا ذا الجلال و الاکرام»!
امروز را عید تطهیر من قرار بده، ای والاترین نگهبان من پس از سه روز دل کندن از خاک و دل سپردن به افلاک!
تویی که می‏توانی پیراهنم را از غبار راه بتکانی.
دست‏هایم را بر شاخه‏های بلند ابدیّت آویخته‏ام، از همه چیز و همه کس بریده‏ام، سرنوشتم را به تو سپرده‏ام.
سکوت در چشم‏هایم می‏پیچد و باران بر گونه‏هایم شدیدتر از پیش می‏زند.
خدایا! مرا به عزّت خویش عزیز گردان.
این منم که در صبحی بی‏خورشید متولد شده‏ام؛ سرشارم گردان از نور.
حس می‏کنم از نو متولد شده‏ام؛ تنها و رهایم مگذار در این بارشِ سهمگین روزها و شب‏های تکراری.
تمام تنم درد می‏کند، پیله‏هایم را دریده‏ام تا پروانگی‏ام را بال بگیرم در آسمان.
از همه بریده‏ام؛ گوشه‏ای و سکوتی و تسبیحی.
سجاده‏ام را رو به خداوندی‏ات گشوده‏ام.
صدای نیایش، دردم را درمان است و روحم را راحت و رهایی.
سه روز از تمام هیاهوی حوالی گریخته‏ام.
سه روز دستانم را به سفر بارگاهت فرستادم؛ مباد دست‏هایم بی‏اجابت!
سه روز در خانه امن الهی نشستم و دهان نگشودم جز به ذکر و سر نچرخاندم جز به گریبانِ فکر.
بر بهارهای آویخته کبریایی‏ات چشم دوختم و چشم از خاک فرو بستم.
خدایا!
من قربانی طغیان خویشم؛ نخواه تا این‏گونه مکدّر که آمده‏ام، با دست‏هایی برآمده از هیچ بازگردم.
از پشت تمام پنجره‏ها، بندگی‏ام را بنگر و رهایم کن از بند تعلقات!
صدایم کن و رهایی‏ام بخش!
«اللّهم اِنّی أَبرءُ الیکَ فی یومی هذا»
آنچنان در خود فرو شکسته‏ام که بیم آوار شدن دارم؛ به تکیه‏گاهِ خداوندی‏ات سخت محتاجم.
سه روز در هوای معنویّت نفس کشیده‏ام؛ نخواه تا مشامم از بوی حسرت پُر شود.
آماده‏ام که بازگردم به هیاهوی اطراف؛ امّا این‏بار با هزار خورشید فروزان در تنم.


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393


فرم در حال بارگذاری ...