« گوهر هاي نبوي | امام كاظم عليه السلام و راهنمايي مرد جوياي حقيقت » |
علم امامت امام کاظم عليه السلام
تجلي علم امامت در کودکي
عيسي شلقان روايت کرده است:
در نظر داشتم راجع به ابي الخطاب از امام صادق عليه السلام سوال کنم. (که با توجه به سابقه خوب و فساد فعلي اش چگونه آدمي است.) وقتي به محضر امام رسيدم، فرمود:« چرا نزد فرزندم موسي نمي روي و سوالات خود را، هر چه باشد، از او نمي پرسي؟»
من نزد موسي بن جعفر رفتم که در آن زمان کودک بود. چشمش که به من افتاد، بدون اينکه چيزي بگويم، فرمود:« اي عيسي، خداوند از پيامبران پيمان نبوت گرفته و آنها هرگز تخطي نکردند. از اوصياء پيمان وصايت گرفته و آنان نيز هرگز تخلف ننمودند و بار الهي را به مقصد رساندند. (يعني پيامبران و اوصياء ايشان معصومند و به دور از خطا.) ولي خداوند بار ايمان را در قلب برخي مي گذارد و آنها بر اثر سوء رفتار خود لياقت استمرار فيض الهي را در خود از بين مي برند و سرانجام خداوند اين بار امانت را از قلبشان خارج مي سازد. ابوالخطاب از کساني است که ايمان از قلبش خارج شده است.»
من شگفت زده شدم. او را در آغوش گرفتم و پيشاني نورانيش را بوسيدم و گفتم:« پدر و مادرم فداي تو باد.»
وقتي خدمت امام صادق برگشتم، فرمود:« عيسي چه کردي؟»
گفتم:« وقتي پيش موسي رفتم، بدون آنکه سوال کنم، پاسخم را داد و من دانستم که او صاحب امر و امام پس از شماست.»
فرمود:« اي عيسي اگر تمام راز و رمز علوم قرآني الهي را از او بپرسي، جواب صحيح مي دهد.»
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 24، ج 40 از قرب الاسناد.
*******************************************************************
علم حضرت کاظم -ع- در جواني
علي بن ابي حمزه ميگويد:
در سال آخر عمر امام صادق عليه السلام نزد فرزندش، موسي بن جعفر عليه السلام، رفتم و پرسيدم:« سن شما چقدر است؟»
فرمود:« 19 سال دارم.»
گفتم:« پدرتان رازي را با من در ميان گذاشته است. آيا ميتوانيد بگوييد آن راز چيست؟»
فرمود:« آري.» و سپس تمام مطلب را بي کم و کاست بيان فرمود.
*******************************************************************
گستره علم امام کاظم عليه السلام
علي بن ابي حمزه ميگويد:
روزي سي نفر از غلامان حبشي را خدمت امام کاظم عليه السلام بردند. يکي از آنان به نمايندگي از ديگران سخن گفت.
امام با زبان خودشان با آنان صحبت فرمود.
آنها وقتي از محضر امام خارج شدند، با هم ميگفتند:«چقدر خوب که او زبان ما را بهتر از خودمان حرف ميزند.»
من به امام عرض کردم:«يابن رسول الله! با آنها زبان خودشان سخن گفتي؟»
فرمود:«آري. و يکي از آنان صادق بود و از همه آنان عالمتر و بزرگ زاده. وي را ناظر ايشان قرار دادم و گفتم آنان را به خير و نيکي دعوت کند و به هر کدام ماهانه 30 درهم مزد بدهد.»
سپس فرمود:«از اينکه من به زبان حبشي حرف زدم تعجب کردهاي؟»
گفتم:«آري، قسم به خدا، همين طور است.»
فرمود:«تعجب مکن! آنچه نديده اي از آنچه ديده اي بسيار عجيبتر است، آنچه ديدي مثل قطره آبي است که پرندهاي با منقار خود از دريا برگيرد. امام مثل درياي بيکران است که تمامشدني نيست و شگفتيهايش از عجايب دريا بيشتر است.»
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 70، ح 93 از خرائج.
*******************************************************************
علم امام
فيض الهي که به مخلوقات مي رسد از مجراي اولين تجلّي فيض مي گذرد و پس از مراحلي، به درجات پايينتر سرازير ميشود.
اولين تجلّي خداوند حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله است؛ چرا که خودش فرمود:«اول ما خلق الله نور نبيک يا جابر!» (اي جابر، اوّلين مخلوق عالم، نور پيامبر توست.) ائمه هدي عليهم السلام نيز تجلّيات بعدي حق تعالي هستند.
بنا بر اين تفکّر، پيامبر و امام فقط جلوداران تربيت و ارشاد مردم نيستند؛ بلکه در نظام جهان هستي در هر دو محور تکوين و تشريع واسطه فيضاند- چه در نظام خَلقي، چه در نظام ديني، هم در مدار هستها و نيستها و هم در مدار بايدها و نبايدها.
به همين جهت بر جهان هستي مسلّط، و در ارتباط با آن هستند، علمشان تجلّي علم خداست، با اين علم گسترده، با تمام جهان هستي در ارتباط هستند و زبان همه موجودات را ميدانند. اساسا همه موجودات از برکت وجود آنان فيض وجود مييابند.
اين است معني علم بيکران امام که علمي بر مبناي فرمول نيست، بلکه علم شهودي و حضوري است. يعني همان گونه که انسان به خودش علم حضوري دارد، امام که روح جهان هستي است بر زير مجموعه خودش يعني همه جهان، علم و اشراف دارد.
*******************************************************************
امام کاظم عليه السلام و خبر از مرگ ابوبصير
ابوبصير که از ياران بزرگوار و سابقهدار ائمه هدي عليهم السلام است، به همراه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از مکه باز ميگشت. آنها در منزلگاه زباله توقف کردند. در اين سفر علي بن ابي حمزه بطائني، شاگرد ابوبصير، نيز همراه آنها بود. امام عليه السلام علي بن ابي حمزه را طلبيد و به او سفارشهايي کرد که در کوفه انجام بدهد.
ابوبصير دلخور و ناراحت از پيش امام خارج شد و پيش خودش گفت:« قسم به خدا کارهاي اين مرد عجيب است. من سالها همراه و خدمتگزارش بوده ام. حالا کارها را به بعضي از زيردستان من ارجاع ميدهد و ديگر مرا به حساب نميآورد.»
فردا که شد، حال ابوبصير بد شد و در بستر احتضار افتاد. علي بن ابي حمزه را احضار کرد و گفت:« بابت سوء ظني که به مولايم موسي بن جعفر بردم استغفار ميکنم. معلوم ميشود امام از مرگ من خبر داشته است و من ديگر به کوفه نمي رسم.»
سپس وصيت کرد و از دنيا رفت. وي در همان منزلگاه زباله مدفون شد.
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 65، ح 84 از خرائج.
*******************************************************************
امام کاظم عليه السلام و خبر از زمان مرگ عبدالله بن يحيي
روزي در ايام حج ، عبدالله بن يحيي کاهلي نزد حضرت امام موسي کاظم عليه السلام رفت.
امام فرمود:«امسال تا ميتواني کارهاي نيک انجام بده که مرگت نزديک شده است.»
عبدالله گريان شد.
امام فرمود:«چرا گريه مي کني؟»
گفت:«به دليل اينکه مرگم نزديک شده است.»
امام فرمود:«مژده باد بر تو که از شيعيان مايي و به سمت خير و رستگاري حرکت ميکني.»
چيزي نگذشت که عبدالله از دنيا رفت.
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 37، از رجال کشي.
ای بنای حرم عدل و امان را بانی / وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی / که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال / یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ / شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.
فرم در حال بارگذاری ...