« (محرم در کلام امام رضا‌ (علیه السلامآیین عید غدیر و ائمه »

مباهله
چون هميشه، ايماني راسخ در درياي نگاهت موج مي‏زد.
تمام فانوس‏هاي هدايت را روشن کردي، دليل و برهان قاطع برايشان آوردي، معجزه قرآن را به همه نماياندي و حتي انجيل را بر صدق گفتارت گواه گرفتي؛ ولي نور هدايت، راه نفوذي در دل‏هايشان نيافت.
خدا بر ضمير نهانشان آگاه بود و نيت‏هاي ناپاکشان را مي‏ديد؛ پس وحي فرستاد که پيامبرم! «به آناني که بعد از علم و دانشي که به تو رسيده، با تو ستيز مي‏کنند بگو که فرزندان و زنان و نزديکان خود را گرد آوريم و لعنت…»
شما پنج نفر…
روز مباهله فرا رسيد. تلاطم مهيبِ شک و ترديد، آرامش پوشالي قلب‏هايشان را درهم کوبيده بود. آرزو مي‏کردند تو را با گروهي از ياران و سربازانت ببينند تا اينکه با خاندان سراسر نورت به ميدان مباهله قدم بگذاري.
ولي تو آمدي؛ با دنيايي که محو تماشاي جمال و هيبت خاندان پاک و روحاني‏ات شده بود. قلب زمان از استواري گام‏هاي علي عليه‏السلام به تپش افتاد و گل‏هاي ياس، به تماشاي فاطمه عليهاالسلام عطرافشان شدند. دست در دانه اهل آسمان، حسن عليه‏السلام ، را در دستان مهربانت داشتي و جگرگوشه‏ات حسين عليه‏السلام را عاشقانه به سينه چسبانده بودي. زمين بر آسمان فخر مي‏فروخت که بر پشت او گام مي‏نهيد و آسمان از ديدن آن همه شکوه و وقار، به وجد آمده بود. باد، عظمت ايمانتان را در گوش هزار سرو آزاد نجوا کرد و يک دشت شقايق، شيفته پاکي نگاهتان شد… . و نجران، به حقانيت اين خاندان، اعتراف کرد


موضوعات: عمومی
   یکشنبه 29 آبان 1390


فرم در حال بارگذاری ...