ای وای دوباره شام غربت سر زد
چاووش عزا به خانه‌ی دل در زد
در شهرِ جفا، مرد صفا تنها شد
چهارم علی از دیار فانی پر زد


موضوعات: عمومی, مناسبتها
   یکشنبه 22 فروردین 1395نظر دهید »

 

ماه رجب با شکوهی جاودانه بعد از یازده ماه انتظار از راه می رسد ، با ولادت های شادی بخشش، با مناجات های عارفانه اش وبا آرزوهای زیبای لیلة الرغائبش.
ماه رجب ماه خداست وحرمتش نشانی از حرمت پروردگارش دارد، حرمتی که تنها عارفان و رجبییون آن ها را درک می کنند، حرمتی که وامدار نزول فرشته وحی در بیست وهشتمین شب آن بر قلب نازنین رسول مهربانی هاست .
ورجب را اهلی است که رجبییونشان خواندند وبا همین نشان افتخار در روز محشر خطاب خواهند شد؛ چرا که حرمت لحظه لحظه رجب را و حرمت پیامبر مبعوث رجب و مسند نشین کرسی امامت و مولود کعبه را پاس داشتند و حتی یک لحظه سر از اطاعتشان برنیافتند .
خدایا در این ماه زیبای رجب یاریمان فرما تا در احرام حریم رجب با نیت ورود به شهر الله رمضان را بدست آوریم .
                                                                                                                                                                         امین یا رب العالمین


موضوعات: عمومی, مناسبتها
   پنجشنبه 19 فروردین 1395نظر دهید »

کوچه بنی هاشم، پلاک سوم جمادی الثانی . باز هم آدرس را مرور می کنم . چه قدر بوی نامهربانی از این کوچه می آید، توقف می کنم . به دنبال درب خانه می گردم . دری کبود و سینه سوخته به چشم می خورد اما باز باید بپرسم .


کسی دارد رد می شود اما نه مثل آن روز که تمام اهل مدینه در آن آزمون رد شدند .

می بخشید این همان دری نیست که در آتش جهالت و بی وفایی مسلمانان نامسلمان سوخت؟

این همان دری نیست که بوی دست پرمهر پیامبر می دهد؟

این همان دری نیست که پیامبر از آن به دیدار پاره تنش می آمد؟

این همان دری نیست که آدم های آن طرفش اهل بیت نامیده شدند؟

ناگهان همه چیز در این کوچه با من سخن می گویند . در، دیوار و میخ با چشم های شفق گونه شان به من می نگرند . می گریم بر کبودی ها . بر ماه صورت نیلگون و فریاد می زنم بر میخ . تو قاتل مادر منی، تو مسبب شهادت دختر رسول خدایی تو . . .

و میخ در حالی که گریه می کند می گوید: نه غریبه، آرام تر، اشتباه مکن . اگر مرا به رنگ شفق می بینی نه برای آن است که به خون پهلوی کوثر محمد صلی الله علیه وآله آغشته گشته ام، نه، که من خون گریستم . در را ببین، تو گمان می کنی از گذشت زمان پوسیده گشته است . نه این پوسیدگی حاصل دل پژمردگی در سوگ فاطمه است .

به راستی در و علی چه همراهند در سوختن و ساختن . در بی کسی و غربت، در هجران رحمت و محبت .

در اگر زبان داشت با نعره ای اسرافیل گونه تمام مردگان را به شهادت می خواند تا همه از مصیبت آن روز بگویند که مردگان همیشه از ما زنده تر بوده اند . در به نشستن دعوتم می کند . بنشین که غم بزرگی، به بزرگی تمام کوه های دنیا سینه ام را فشار می دهد . ما هم ناله ایم. می بویمش . هنوز بوی پهلو می دهد . هنوز بوی کینه دوستان از دشمن دشمن تر علی را می دهد . و به میخ می گویم از آن روز برایم بگو و می گوید ،اگرچه آن روز به ظاهر پهلوی مادرت را . . . ولی رگ های بریده پهلوی مبارکش را بوسیدم و بر جنینی که با او بود سلام کردم .
چشمان من نظاره گر خون معصومه پیامبر بود . جنازه حبیب خدا بر روی زمین، همخانه معصومه پیامبر مشغول غسل و دفن پسر عمویش به وسیله اشک چشمان همسرش و دزدان حکومت اسلامی در حال بریدن این ودیعه الهی و بعد از آن ماجرای من و در و پهلو و غربت بزرگ ترین مرد دنیا و . . .

میخ دوباره بغضش به گریه باز می شود و من از گناه مادرم می پرسم و میخ می گوید: گاهی ایمان و تقوی و اخلاص بزرگ ترین جرم های دنیایند و در مورد مادرتان این جرم به اضافه جرم غفلت و جهل مسلمانان نه چندان مسلمان، آن فاجعه را آفریدند و این بار سوخته چوبین برایم حرف می زند:

مسافر، آتش عشق به زهرا این بلا را بر سر من آورده است . تمام پیری چهره من، زردی گونه های من، رنجی که در سلول سلول بدنم نقش بسته است همه از عشق به آن تنها معصومه دنیاست . فقط چند روز بعد از آن روز بد همه غم های فاطمه از دنیا رفتند و علی با دنیایی از تنهایی، تنها ماند . با این که مادرم رفته است اما کدام عقل سلیمی این را باور می کند که این تنها معصومه تمام افلاک هنوز غمگین نباشد که فرزند بزرگوارش درست مانند آن روزهای همسرش این قدر تنها و بی یاور است . دلم شکسته است . یاد خدا و دل شکسته که همواره با همند می افتم . حالا وقت دعاست . باید کاری بکنم به میخ و در نگاه می کنم . هر سه دستمان را بالا می بریم . معبودا، به ما صبری به وسعت آسمان نگاه فاطمه هنگام لبخند مرگ، صبری به وسعت مجروحیت علی، صبری به بزرگی کرم آخرین بازمانده زهرای بتول و افتخار پرستاری در رکاب قطب عالم امکان کرم فرما . آمین یا رب الفاطمه .

 

 


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 12 اسفند 1393نظر دهید »

ولادت حضرت زینب(س) ، روز میلاد زیبایی صبر ؛ روز تولد ستارگان پایداری در آسمان دلِ دختر علی علیه‏ السلام است.
زینب علیهاالسلام ، زیبایی را صبورانه تفسیر می‏کند. کافی است چندی در دیدگان دختر امیر علیه‏ السلام بنشینم؛ آن‏ وقت، طوماری از دردهای جان‏کاه و جوانی‏ کُش، از برابرمان رد می‏شود و کارنامه ‏ای از رنج اما با تزیین به رنگ و صبغه خدایی، بر ما گشوده می‏شود.
زینب؛ از جنس پروانه ‏های شمع ولایت بود
پروانه‏ ها را دیده ‏اید که چه ظریف و سبک، بال می‏زنند و چه بی ‏پروا و کودکانه به هر سو می‏دوند؟ زینب، دختر زهرا، از جنس پروانه‏ های شمع ولایت بود. وقتی پنج ساله بود، با عروج روحِ رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ، تا عرش رفت و برگشت.
شاید روز رفتن پدربزرگ، اولین روزهای زینب بود که به سرزمین شگفتِ مصایب، گام می‏گشود.
ایام می‏رفت و روزها به سَحَر می‏رسید و دختر پایداری و نشانه خستگی‏ ناپذیری، به مقام مقاومت‏ های بزرگ و بزرگ‏تر، نزدیک می‏شد.
خدا خواسته بود که نردبان تعالی زینب از پله‏ های دشواری و محنت ساخته شود تا او را به آن آخرین رتبه و آن واپسین مرتبه واصل کند.
در گوش زینبِ کم‏سال، خروش خطابه ‏های فاطمه علیهاالسلام چه‏ ها می‏کرد؟ فقط خدا می‏داند و زینب. دخترِ شکوهِ امواجِ توفانی، همه عزت را آموخته بود؛ از درس‏های مکتب علی تا بستر شکوه ‏های پرشکوهِ مادر در زمانه سایه - مردها، جز مردانگی ندید.
زینب، تلألؤ صبر و سکوت است، اما حرف تکلیف و روشن‏گری و غیرتِ تبارِ نبوی و ولایی که به میان آید، خطبه ‏های فصیح و بلیغ می‏خواند و صاعقه می‏ افکند.
روز میلاد ناموارهِ برتری‏هاست؛ روز میلاد مادرِ همه پروانه‏ هایی است که عشق به شمع ولایت و پاسداری از حصارهای دیانت، بی‏ تابشان کرده است.
در کنار نام زینب، نام شکوهمند زن مسلمان و بیدار است که سوسو می‏زند.
زادروزش مبارک باد!


موضوعات: مناسبتها
   دوشنبه 4 اسفند 1393نظر دهید »

وقتی صدای پای بهمن از کوچه پس کوچه های خاطره ها به گوش تو می رسد. گویی شهیدانند که آمده اند برای بیعت دوباره برای هشدار و تذکر و بیداری . بهمن که از راه می رسدشهیدان پیمان نامه ی خونین شهادت را برای تجدید امضای تک تک ما می آورند تا فراموش نکنیم که باغبان لاله ها امام مهربان بود و سایبان لحظه ها، نگاهش هنوز هم نگران باغمان است. هر بهمن امام است که دوباره بر بال ملائک به دیدارمان می آید و کوچه های باغمان را پر از نسترن و نیلوفر می نماید. گام هایش همه جا یاس می کارد و گل محمدی به خانه ها هدیه می کند.
بهمن همیشه در راه است.

فرارسیدن ایام مبارک فجر طلیعه ی آزادی ملت و محو استبداد و واپس راندن استعمار، بر ملت بزرگ ایران مبارک باد.


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 14 بهمن 13931 نظر »

1 ... 14 15 16 ...17 ... 19 ...21 ...22 23 24 ... 31