« كدام تشيع؟ | قديمي ترين ماخذ تاريخي دربارة حضرت رقيّه عليهاالسلام » |
امامان گرامي ما ،با دانشي الهي که داشتند در مورد هر سئوالي که از آنان ميشد،پاسخي درست و کامل و در حد فهم پرسشگر،ميدادند.و هر کس حتي دشمنان،چون با آنان به احتجاج و گفتگوي علمي مينشست،با اعتراف به عجز خويش و قدرت انديشهي گسترده و احاطهاي کامل آنان،برميخاست.
هارون الرشيد ، امام کاظم عليه السلام را از مدينه به بغداد آورد و به احتجاج نشست:
هارون-ميخواهم از شما چيزهايي بپرسم که مدتي است در ذهنم خلجان ميکند و تا کنون از کس نپرسيدهام،به من گفتهاند که شما هرگز دروغ نميگوييد،جواب مرا درست و راستبفرماييد!
امام-اگر من آزادي بيان داشته باشم،تو را از آنچه ميدانم در زمينهي پرسشت آگاه خواهم کرد.
هارون-در بيان آزاد هستيد،هر چه ميخواهيد بفرماييد…
و اما نخستين پرسش من:چرا شما و مردم،معتقد هستيدکه شما فرزندان ابو طالب از ما فرزندان عباس برتريد،در حاليکه ما و شما از تنهي يک درختيم.
ابو طالب و عباس هر دو عموهاي پيامبرص بودند و از جهتخويشاوندي با پيامبر،با هم فرقي ندارند.
امام-ما از شما به پيامبرص نزديکتريم.
هارون-چگونه؟
امام-چون پدر ما ابو طالب با پدر رسول اکرم برادر تني (پدر و مادر يکي) بودند ولي عباس برادر ناتني (تنها از سوي مادر) بود.
هارون-پرسش ديگر:چرا شما مدعي هستيد که از پيامبر ارث هم ميبريد،در حاليکه ميدانيم هنگامي که پيامبر رحلت کرد عمويش عباس (پدر ما) زنده بود اما عموي ديگرش ابو طالب (پدر شما) زنده نبود و معلوم است که تا عمو زنده است،ارث به پسر عمو نميرسد.
امام-آيا آزادي بيان دارم.
هارون-در آغاز سخن،گفتم داريد.
امام-امام علي بن ابيطالب (ع) ميفرمايند:با بودن اولاد،جز پدر و مادر و زن و شوهر،ديگران ارث نميبرند،و با بودن اولاد براي عمو نه در قرآن و نه در روايات،ارثي ثابت نشده است.پس آنانکه عمو را در حکم پدر ميدانند،از پيش خود ميگويند و حرفشان مبنايي ندارد (پس با بودن زهرا،فرزند رسول الله (ص) به عموي او عباس ارث نميرسد.)
مضافا آنکه از پيامبر در مورد علي-درود خدا بر او-نقلشده است که:«اقضاکم علي»،علي بهترين قاضي شماست و نيز از عمر بن خطاب نقل شده است که:«علي اقضانا»علي بهترين قضاوت کنندهي ماست.
و اين جمله،عنوان جامعي است که براي حضرت علي به اثبات رسيده،زيرا همهي دانشهايي که پيامبر،اصحاب خود را با آنها ستوده از قبيل علم قرآن و علم احکام و مطلق علم،همه در مفهوم و معناي قضاوت اسلامي،جمع است و وقتي ميگوييم علي در قضاوت از همه بالاتر استيعني در همهي علوم از ديگران بالاتر است.
(پس گفتار علي که ميگويد:با بودن اولاد،عمو ارث نميبرد،حجت است و بايد آنرا بپذيريم نه گفتهي:عمو در حکم پدر است را،زيرا به تصريح پيامبر،علي از ديگران به احکام دين آشناتر است.)
هارون-پرسش ديگر:
چرا شما اجازه ميدهيد مردم شما را به پيامبر نسبتبدهند و بگويند:فرزندان رسول خدا در صورتيکه شما فرزندان علي هستيد،زيرا هر کس به پدر خود نسبت داده ميشود (نه به مادر) و پيامبر جد مادري شماست.
امام-اگر پيامبر زنده شده و از دختر تو خواستگاري کند،به او ميدهي؟
هارون-سبحان الله،چرا ندهم،بلکه در آنصورت بر عرب و عجم و قريش،افتخار هم خواهم کرد.
امام-اما اگر پيامبر زنده شود از دختر من خواستگاري نخواهد کرد و منهم نخواهم داد.
هارون-چرا؟
امام-چون او پدر من است (و لو از طرف مادر) ولي پدر تو نيست.(پس ميتوانم خود را فرزند رسول خدا بدانم)
هارون-پس چرا شما خود را ذريهي رسول خدا ميدانيد و حال آنکه ذريه از سوي پسر است نه از سوي دختر.
امام-مرا از پاسخ اين پرسش معاف دار.
هارون-نه،بايد پاسخ بفرماييد و از قرآن دليل بياوريد…
امام- «…و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و کذلک نجزي المحسنين و زکريا و يحيي و عيسي (35) …»
اکنون ميپرسم:عيسي که در اين آيه ذريهي ابراهيم به شمار آمده،آيا از سوي پدر به او منصوب استيا از سوي مادر؟
هارون-به نص قرآن،عيسي پدر نداشته است.
امام-پس از سوي مادر،ذريه ناميده شده است،ما نيز از سوي مادرمان فاطمه-درود خدا بر او-ذريهي پيامبر محسوب ميشويم.
آيا آيهي ديگر بخوانم؟
هارون-بخوانيد!امام-آيهي مباهله را ميخوانم: «فمن حاجک فيه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين (36) »هيچکس ادعا نکرده است که پيامبر در مباهله با نصاراي نجران جز علي و فاطمه و حسن و حسين،کس ديگري را براي مباهله با خود برده باشد پس مصداق ابنائنا (پسرانمان را) در آيهي مزبور،حسن و حسين-درود خدا بر آن هر دوان-هستند،با اينکه آنها از سوي مادر به پيامبر منسوبند و فرزندان دختر آن گرامياند.
هارون-از ما چيزي نميخواهيد؟
امام-نه،ميخواهم به خانهي خويش باز گردم.
هارون-در اين مورد بايد فکر کنيم…
فرم در حال بارگذاری ...