آیا اختلاف عقیده در تاریخ ولادت امام زمان (ع) وجود ایشان را زیر سئوال نمی برد ؟وچرا تاریخهای دیگر مورد قبول نیست ؟وچند تاریخ درمورد ولادت ایشان وجود دارد؟
پاسخ :
اختلاف در تاریخ ولادت نمیتواند دلیل بر عدم ولادت باشد بویژه اگر دلایل و شواهد قطعی بر اصل ولادت باشد. چنانچه در روز ولادت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) و برخی از امامان بزرگوار اختلاف است با آنکه در اصل میلاد آن بزرگواران کسی اختلاف ندارد. و یا در تاریخ رحلت و شهادت برخی از امامان معصوم (علیهم السلام) اختلاف است که نمونه بارز و روشن چنین اختلافی روز رحلت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) میباشد. به علاوه عدّهای بر این باورند که اختلاف در چنین مواردی نه تنها دلیل بر نفی نیست بلکه خود اثبات کننده اصل ولادت است.دلیل اختلاف در تاریخ ولادت ایشان را میتوانیم در اختفای ولادت ایشان توجیه کنیم
دیدیم که آنچه که معروف و مشهور بین علما و بزرگان شیعه میباشد آن است که وجود مقدس امام مهدی (علیه السلام) در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هـ.ق در سامرا دیده به جهان گشود. این تاریخ هم مستند به قول امام یازدهم(علیه السلام) بوده و هم مستند به قول حکیمه خاتون عمه امام حسن عسکری(علیه السلام) و زنی که هنگام زایمان نرجس خاتون در کنار او حضور داشته و وظیفه قابله بودن را بر عهده داشته، میباشد. فضل بن شاذان از محمد بن علی بن حمزه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت می کند: « قد ولد ولی الله و حجته و خلیفتی من بعدی مختوناً لیلة النصف من شعبان، سنة خمس و خمسین و مأتین عند طلوع الفجر و کان اول من غسله رضوان خازن الجنان مع جمع من الملائکة المقربین بماء الکوثر و السلسبیل.» (4)
این حدیث دو ویژگی مهم دارد اول آنکه به یک واسطه به امام معصوم میرسد، دوم آنکه هر دو راوی معتبر بوده و از بزرگان و ثقات میباشند.
اینک به نام برخی از بزرگان شیعه که این تاریخ را برای ولادت امام مطرح کردهاند اشاره میکنیم:
1- مسعودی: اثباة الوصیة، باب قیام صاحب الزمان و هو الخلف الزکی، ص 257 ،
2- کلینی: اصول کافی،ج1، کتاب الحجة، باب مولد صاحب،ص514 ،
3- صدوق: کمال الدین و تمام النعمة، ج2،باب 41، ح4 ،
4- مفید : ارشاد، باب 35، ذکر القائم و تاریخ مولده ، ص 672 ،
5- طوسی : الغیبة، فصل2، الکلام فی ولادة صاحب الزمان (علیه السلام)، ص234 ح204 ،و درکتاب مختصرمصباح المجتهد
6- مجلسی بحار الانوار ، ج51 ، ص 2
7- سید بن طاووس درکتاب اقبال
8- شهید اول درکتاب دروس
9- علی بن محمد صباق ملکی از دانشمندان اهل تسنن درکتاب فصول المهمه
10- ابن خلکان دروفیات الاعیان
میآیی و کائنات به تو سلام میکند.
بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست میآید.
همه نام تو را میدانند. همه تو را میشناسند. تو شبیهترین غنچهها به بهاری، تو شبیهترین شکوفههای ازل به پیامبری (صلیاللهعلیهوآله) هستی.
غیرت «علی علیهالسلام» در رگهایت میدود و رحمت «محمد صلیاللهعلیهوآله» در رفتارت.
عشق و عقل در تو به هم رسیدهاند.
کودک دلبند حسین (علیهالسلام)، خدا میخواست تا دنیا دوباره محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو.
امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد…
روزی که خداوند خواست تا چهرهات آیینه جمال نبوی (صلیاللهعلیهوآله) بشود.
روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.
روزی که خداوند خواست تا نبیره علی (علیهالسلام)، سیرتی همچون او داشته باشد.
روزی که خداوند خواست تا مشام مدینه را از عطر حضورت آکنده گردد.
امروز، روز توست؛ روز تولدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد. غوغایی در دل آلالله است. عطر صلوات، شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.
امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که یك روز، همت بلندش، او را از خاک به افلاک خواهد برد.
اقیانوسها همچون آوازهای آبی، حضورِ تو را به جشن مینشینند.
آبهای پراکنده، مدح جسته و گریخته تواند و ارثیه آنها همه روشنی است از نام تو.
سفینههایی از نور را ببین، قطارهایی از غزل؛ غزلهایی که با قوافیِ زلال ردیف شدهاند.
این چنین است که سر انگشتان بارانزایِ شعر و شعور از نازکای خیال، دسته دسته کرامت میآورند.
بنگر که «ایثار» و «وفا» و «غیرت» به لباسهای روشن ایمان افزوده شدند و «فتوّت» و «رشادت» و «ادب»، کنار کتابهای در خور انسان چیده شدند. چه زیبا و شاعرانه، برگهای طنّاز مسرّت، دور تا دور ستونِ دلیری پیچیدهاند و باید از هماکنون دنیا را به وسعت نظر خاک عادت داد.
از هم اینک باید با خوشخوییِ آبها خو گرفت.
شب چه دارد اگر زیر آفتاب نگاه تو بیتوته نکند؟!
روز چه میارزد اگر برای جوانمردیات برنخیزد؟!
آمدنت جلسه معارفه تمام پاکیها به تمام دنیاست.
از بیلیاقتی است کسی اگر گامی برندارد به سوی تو.
پس رفتگیِ زمانه است که نامت عادی بُرده میشود.
یا قمر بنی هاشم! واژهای که از لبان مقدس تو خارج شود، دیگر عطشناک نیست. لحظهای که آرامش تو در آن وارد شود، دیگر خطرناک نیست.
دریاها، شطهایی که نام تو را زمزمه نکردهاند، از مقوله پاکی بیرون رفتهاند.
تنها قلمهایی که دستهایت را ستودند و سرودند، در قیام روسپیدند.
یا اباالفضل العباس علیهالسلام ! این دنیا که من میشناسم، یقین که تو را نشناخته.
سلسله جبال اندک زمین، چه ناتمام، عطش تو را به روایت کشیده است و به حکایت نشسته است چه بیهوده، مهربانی تو را، هزار و یک شبِ یلدای زمان!
لبهای ولایت تو را شناخت که بر اوایلِ دستانت بوسه زد.
و ما همچنان از دریای عطوفت تو آب بر میداریم؛ با تمام محدودیتمان.
مقیم آبیِ احساس، عباس
مقامِ گُلچراغ یاس، عباس
بگو با ذرّههای تشنه جان
به عشق حضرت عباس، «عباس علیهالسلام »!»
بر خلاف دشمن
ببینید با معیارهای جمهوری اسلامی، در میان نامزدهای انتخاباتی چه کسی کفایت و نشاط و توانایی لازم را دارد و میتواند وارد این میدان شود و با چالشهای گوناگون دست و پنجه نرم کند و تحت تأثیر دشمن نیست و دشمن از آمدن او خوشحال نمیشود… یکی از معیارها هم این است که هرچه دشمنان این ملت میخواهند، عکس آن باید عمل کرد. چیزی که آنها میخواهند، خیر ملت نیست. آنها منافع خودشان را دنبال میکنند.
بیانات رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی- 5/3/1388
چنان كه گفتيم: «حجر بن عدى» سلحشور دلير و جانبازى بود كه هرگز در صحنه جنگ، بيم به خود راه نمى داد، اما آنچه به شخصيت او جاودانگى بخشيده، تنها سلحشورى و جنگ آورى او نبود، بلكه رمز جاودانگى اش در اين است كه در عين رزم جويى، مرد تقوا و نيايش و معنويت بود، به همين سبب او را «حجر الخير» (حجر نيك) مى ناميدند، در برابر «حجر شر» كه از ياران معاويه بود.[1]
او از مردان خدا و يكى از نيايش كنندگان بزرگ بود، در حقِّ مادرش همواره نيكى مى كرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد.[2] او هرگز بىوضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت نماز مى خواند.[3]
حجر به قدرى پاك نهاد و پرهيزگار بود كه بعضى از رجال و شخصيت ها حتى «معاويه» و «زياد بن ابيه» نتوانستند نيكى ها و فضايل او را انكار كنند و يكى از آنان به نام «شريح بن هانى»[4] كه از بزرگان كوفه بود، شهادتى را كه «زياد بن ابيه» به نام او جعل كرده بود، تكذيب كرد، زياد پس از دست گيرى و اعزام حجر به شام (كه تفصيل آن در صفحات آينده خواهد آمد) طومارى با امضاها و شهادت هاى دروغين بر ضد حجر و يارانش تهيه كرد و شهادت نامه اى نيز به نام «شريح بن هانى» جعل كرد و براى معاويه فرستاد، شريح پس از اطلاع از اين موضوع، طى نامه جداگانه اى خطاب به معاويه نوشت:
«شنيده ام زياد، شهادتى از قول من در مورد حجر، به تو نوشته است،شهادت من در مورد حجر اين است كه او از نمازگزاران و زكات دهندگان است، او پيوسته حج و عمره به جاى مى آورد و امر به معروف و نهى از منكر مى كند، خون و مال او حرام است، اينك مى خواهى او را بكش، مى خواهى آزاد كن.»[5]
حجر بر اثر همين پاكدلى و پرهيزگارى از افراد معدود و «مستجاب الدعوة» بود و دعاهاى او، در پيشگاه پروردگار به هدف اجابت مى رسيد[6]; چنان كه هنگامى كه حجر با عده اى از ياران و شيعيان على(عليه السلام) در «مرج عذرا» بازداشت بود، روزى احتياج به غسل پيدا كرد، دژخيمان از دادن آب خوددارى كردند، حجر گفت: سهم آب مرا بدهيد با آن غسل كنم، اگر خواستيد فردا آب ندهيد.
مأمور گفت: مى ترسم از تشنگى بميرى و معاويه مرا بكشد. در اين هنگام حجر، با قلبى پاك دست به دعا بلند كرد و از خدا آب خواست! طولى نكشيد ابرى ظاهر شد و به فرمان پروردگار ريزش باران آغاز شد… حجر به اندازه نياز از آب باران استفاده كرد.
همرزمان حجر كه اين منظره را ديدند، از او خواستند تا براى نجات خود و آنان دعا كند، حجر گفت: خدايا آنچه سعادت ما، در آن است: پيش بياور![7]
حجر، مرد هدف و عقيده بود، او به مردان حق و فضيلت عشق مىورزيد، او هنگام مرگ «ابوذر» در «ربذه» همراه «اشتر» بر بالين او حاضر شد. آرى مردان خدا از همرزمان خود چنين ياد مى كنند.[8
[1] . در جنگ صفين يك روز در آغاز جنگ اين دو حجر كه با هم عموزاده محسوب مى شدند، به جنگ تن به تن پرداختند و حجر شر، تاب مقاومت نياورد و به كمك نيروهاى
[2] . كان من عباداللّه و زهاده و كان باراً بامه و كان كثير الصلوة و الصيام.
[3] . الغدير ، ج 11، ص 54 و البداية والنهاية ، ج 8 ، ص 50 .
[4] . غير از شريح قاضى معروف است.
[5] . تاريخ طبرى ، ج 6، ص 153.
[6] . الاستيعاب ، ج 1، ص 357 و اسدالغابه ، ج 1، ص 386.
[7] . الاصابه ، ج 1، ص 314 و حياة الصحابة ، ج 4، ص 527 .
[8] . حياة الصحابة ، ص 313.
<< 1 ... 39 40 41 ...42 ...43 44 45 ...46 ...47 48 49 ... 60 >>