سوال: چرا بعضي اوقات دچار اشتباه و گناه مي شوم؟
علماي اخلاق مي گويند: منشا و انگيزه ي گناهان ، سه قوه است : قوه شهويّه، قوه غضبيّه، قوه وهميّه .
قوه شهويّه ، انسان را به افراط در لذت خواهي نفساني ، مي کشاند، که سرانجامش ، غرق شدن در فحشا و زشتي ها است .
قوهّ غضبيّه ، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رساني و تجاوز، وادار مي کند.
قوهّ وهميّه ، برتري طلبي، انحصار جويي، تکبر و روح خودخواهي را در انسان زنده مي کند و او را به گناهان بزرگي وارد مي نمايد.
به اين مثال توجه کنيد: آب ، در عين حال که مايه ي حيات تمامي جانداران از انسان، حيوان و گياه مي باشد، اگر مهار نشود به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود ؛ بنابراين حتي اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشد مفيد خواهد بود که به هنگام نياز در کانال کنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد، در غير اين صورت طغيان مي کند و ديوانه وار به باغ ها و کشتزارها و خانه ها سرازير شده و همه را ويران خواهد ساخت.
در مورد انسان نيز، نيروي غضب براي دفاع و شهوت براي بقاي نسل لازم است ، ولي اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگي طغيان کنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسي و بي عفتي خواهند شد.
در نتيجه اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاک سازيم ، و يا وجود خويش را از آلودگي گناه ، حفظ کنيم ، راهي جز کنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفساني نداريم .
حل مشکل:
1- گناه شناسي: مبارزه مستقيم با گناه از طريق شناخت گناهان و تفکر در آثار و عواقب دنيوي و اخروي آنها.
2- گناه زدايي: مبارزه اساسي وغير مستقيم با گناه از طريق مبارزه با زمينه هاي گناه و تقويت زمينه هاي صلاح.
در يک نگرش کلي و کلان مي توان به اين نتيجه رسيد که زمينه گناه در انسان چيزي جز ضعف شناخت و اراده نيست.
اينک با طرح سوال هاي کوتاه و پاسخ آنها به گشودن راه کمک مي نماييم.
1. چرا بايد خودمان را بشناسيم؟ چون اگر استعداد بي نهايت و ارزش هاي وجودي خود را نشناسيم، هرگز حرکتي نخواهيم کرد، تمام حرکت تکاملي انسان بسته به نوع و عمق شناخت انسان نسبت به ارزشهاي وجودي خود است.
2. چرا بايد هستي را شناسايي نماييم؟ چون انسان خلاصه هستي است و با هماهنگ و همراه شدن با هستي و قرب به خداي هستي و رنگ خدايي گرفتن به کمال مي رسد ، اگر هستي را نشناسد نمي داند چه بايد کند به عبارت ديگر انسان قانون کمال را از هستي فرا مي گيرد.
3. نقش دين در زندگي انسان چيست؟ آدمي با زبان هستي آشنا نيست و نياز به مترجم دارد. دين ترجمان هستي است و به نحو بسيار ظريفي انسان را به رنگ هستي در مي آورد. تمام دين در جهت به خدا رسيدن و قرب الهي برنامه ريزي شده است.
4. در نهايت دانستن سرنوشت انسان در حيات اخروي و معاد چه کمکي به انسان مي کند؟ معاد و قيامت فرداي زندگي انسان است ، فردايي که بايد آن را بسازد و تا ابديت در آن بماند، بايد بداند ره سپار کدام وادي و مسافر کدام اقليم وجود است ، بايد براي فرداي خود چه توشه اي فراهم کند و چه مقدار به کار و کوشش بپردازد. ببيند با چه کسي مي خواهد همراه و همنشين شود از همين نشئه با او آشنا و همراه شود تا در قيامت با مشکل روبرو نگردد.
يکي از مهمترين مراحل خود سازي، رفع زمينه هاي گرايش به گناه است.
نقش ذکر و ياد خدا:
ذکر خدا آثار مثبت فراواني دارد. «ذکر» از آن جهت که با ذاکر اتحاد وجودي مي يابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مومن است، موجب مي شود که ذاکر خود را در محضر خدا حاضر ببيند، و از کمال قرب او بهره مند شود. در نتيجه بر محور حيا از بسياري از افکار پليد و اخلاق زشت و اعمال نکوهيده احتراز مي کند.
دستور العمل:
1- ترک زمينه گناه:
1-1. کنترل چشم: امام صادق(ع) فرمود: نظر دوختن تيري مسموم از تيرهاي ابليس است و چه بسا نگاهي که حسرت درازمدتي را (در دل) به ارث بگذارد» (سفينة البحار، شيخ عباسي قمي، ماده نظر) تا حد امکان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد.
2-1. کنترل گوش: بايد از شنيدني هايي که ممکن است به حرام منجر شوند و زمينه ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند موسيقي حرام، صداي شهوت انگيز نامحرم و… .
3-1. ترک هم نشيني با دوستان ناباب: دوستاني که باعث مي شوند انسان گناه را مزمزه کند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز کرد.
از امام سجاد(ع) نقل شده: حضرت از همراهي و سخن گفتن و رفيق بودن با پنج کس را نهي فرموده: کذاب، گناهکار، بخيل، احمق و کسي که قطع رحم کرده است. (سفينة البحار، شيخ عباسي قمي، ماده صحب)
2- ترک فکر گناه: ترک زمينه گناه سهم به سزايي در ترک فکر گناه دارد. سعي نماييد فکر گناه را به ياد خداي تبديل نماييد.
3- اشتغال به برنامه شبانه روزي: حتما بايد شبانه روز خود را با برنامه ريزي صحيح و متناسب وضع روحي و جسمي خود پر کنيد و هيچ ساعت بيکاري نداشته باشيد تا نفس شما را مشغول کند. در اوقات بيکاري وسوسه هاي نفس و شيطان به سراغ انسان مي آيد و او را به فکر گناه و سپس به خود گناه مي کشاند اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: براستي و حقيقت که اين نفس (انساني) پيوسته و مرتب به بدي امر مي کند در نتيجه هر کس آن را به خود واگذارد (و به کاري نگمارد) نفس او را به سمت گناهان مي کشاند». (الغرر والدرر، باب النفس به نقل از سرالاسراء، استاد علي سعادت پرور، ج 1، ص 544، ح 4).
4- روزه گرفتن: روزه گرفتن قواي حيواني و شهواني انسان را تضعيف مي کند اگر قواي شهواني ضعيف گشت قهرا فکر گناه هم کم رنگ مي شود. امام جعفر صادق (ع) فرمودند: هرگاه شکم پر شود طغيان مي کند. (المحجة البيضاء، ملا محسن فيض کاشاني، ج 5، ص 150). مفهومش اين است اگر شکم بر نشود طغيان نمي کند و بهترين قسم جوع و گرسنگي همان روزه گرفتن است.
تذکر اين نکته بسيار ضروري است که اولاً: روزه نبايد براي بدن ضرري داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانيا: براي کارهاي روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاي دوشنبه و پنج شنبه باشد نه بيشتر، ولي در هر صورت اگر براي روزه گرفتن عذري است مورد بعدي يعني ورزش دو برابر شود.
5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش هايي باشد که براي بدن ضرري ندارد مثل نرم دويدن و نرم طناب زدن و انجام حرکت هاي کششي و اگر براي روزه گرفتن عذري هست زمان ورزشي دوبرابر شود مثلاً از بيست دقيقه به چهل دقيقه افزايش يابد.
چند توصيه:
يک) هيچ گناهي را کوچک نشماريد.
دو) در ابتداي روز با خداي متعال شرط کنيد که گناه نکنيد و در طول روز مراقب اعمال و رفتار خود باشيد و در پايان روز از خويش حساب بکشيد. اگر از عملکرد خويش راضي بوديد، خداي را شکر گوييد و در صورتي که راضي نبوديد، بر خويش سخت بگيريد.
سه). بدانيد که همواره در محضر خداي بزرگ هستيد ، او بر شراشر وجود شما اشراف دارد و از ظاهر و باطن شما آگاه است.
چهار) از خداوند با دعا و نيايش استعانت و استمداد بجوييد، زيرا که خود فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هيچ کدام به فضيلت و تزکيه روي نمي آورديد. (نور، آيه 21)
پنج) اعمال و عادات نيکو را جايگزين رفتار ناپسند نماييد; مانند شرکت دائمي در نماز جماعت، نماز شب و دعا.
قرآن کريم مي فرمايد: خوبي ها سرانجام ميدان را بر بدي ها تنگ خواهد کرد و آنها را از بين خواهد برد. (هود، آيه 114)
شش) مطالعه پيرامون زندگي پارسايان و زاهدان و مطالعه کتب اخلاقي ر فراموش نکنيد.
در اين زمينه ر.ک:
1-گناه شناسي/ محسن قرائتي.
2-گناهان کبيره/ شهيد دستغيب.
3- شهيد دستغيب، قيامت و قرآن (تفسير سوره طور).
نويسنده: سيد مصطفي علم خوا
هويت در عصر اينترنت
انقلاب ارتباطات در عصر حاضر تأثيرات شگرفي را در ابعاد مختلف زندگي انسان ها گذاشته است که از مهمترين آنها مي توان به تأثيرات فناوري هاي نوين ارتباطي و اطلاعاتي بر فرهنگ ها اشاره کرد. فناوري هاي نوين و در رأس آنها شبکه جهاني اينترنت با دگرگوني در مفاهيم زمان و مکان، تغيير در اشکال نوين ارتباطي و ايجاد مراجع جديد هويت، موجب پيدايش ذهنيت هاي ناپايدار و هويت هاي جديد شده است. در جوامع امروزي براثر تحولات ساختاري ناشي از اين انقلاب، ذهنيت و هويت سيال و ناپايدار شکل مي گيرد و برداشت انسان ها از مفاهيم مختلف زندگي دگرگون مي شود.
مفهوم هويت
واژه هويت که در فارسي مورد استفاده قرار مي گيرد، در اصل کلمه اي عربي (الهويه) است، اين کلمه از «هو» يعني «او» که ضمير مفرد مذکر است، مشتق شده است. هويت عبارت است از فرايند معناسازي براساس يک ويژگي خاص يا مجموعه به هم پيوسته اي از ويژگي هاي خاص که بر منابع معنايي ديگر اولويت داده مي شود. «گيدنز» در اين باره مي نويسد: «هويت، منابع معنا براي کنشگران است وبه دست آنها از رهگذر فرآيند فرديت بخشيدن ساخته مي شود. با اين حال ممکن است از نهادهاي مسلط نيز ناشي شود، اما حتي در اين صورت نيز هنگامي هويت خواهد بود که کنشگران اجتماعي آنها را دروني کنند و معناي آنها را حول اين دروني سازي بيافرينند.» دو ويژگي را مي توان براي هويت برشمرد: اول آن که هويت وجه تمايز ميان «من» و «ما» با «ديگران» است؛ و دوم آن که هويت مهم ترين منبع شناخت، عواطف، احساسات و سازماندهي رفتارهاي جمعي و فردي محسوب مي شود. بنابراين، مفهوم هويت ضرورتاً با دو امر متضاد تعريف مي شود، يعني همساني و تفاوت. اين ادعا که چيزي يا فردي هويتي ويژه دارد، بدين معناست که اين چيز يا فرد مانند ديگر وجودها، داراي آن هويت است و در عين حال چونان چيز يا فردي متمايز، هويت و خاصيتي دارد. به بيان روشن تر، هويت يعني کيفيت يکسان بودن در ذات، ترکيب و ماهيت و نيز يکسان بودن در هر زمان و همه شرايط. در هر حال، هويت داشتن يا يگانه بودن، داراي دو جنبه متفاوت است: همانند ديگران بودن در طبقه خود و همانند خود بودن در گذر زمان.لذا هويت عبارت است از نيازهاي رواني انسان و پيش نياز هرگونه زندگي اجتماعي است. اگر محور و مبناي زندگي اجتماعي را برقراري ارتباط پايدار و معنادار با ديگران بدانيم، هويت اجتماعي چنين امکاني را فراهم مي کند. به بيان ديگر، بدون تعيين چارچوبي براي هويت اجتماعي، افراد مانند ديگران خواهند بود و هيچ کدام از آنان نخواهند توانست به صورتي معنادار و پايدار با ديگران پيوند يابند.
هويت در جامعه
هويت در طول تاريخ و در زمانها و مکان هاي گوناگون ويژگي هاي مختلفي داشته است. در يک جامعه سنتي هويت انسان ها بر آمده از يک نظام مقتدر سنت راهبردي و باورهاي ثابت آئيني و اسطوره اي است. در چنين جامعه اي هويت افراد شامل ويژگي هايي همچون ثابت بودن، يکسان بودن، يکنواخت بودن و قابل پيش بيني بودند است. در اين جوامع هويت همواره اجتماعي بوده و کمتر ديده شده که ترديدها و شک انديشي هاي فردي در آن خللي وارد کند. هويت فردي اغلب ثابت و ايستا و بر تعريف مشخصي استوار بوده که از سوي اسطوره ها و نظام هاي قانوني و تعريف شده ديرينه پشتيباني مي شده است. در اين نظام هر فرد بخشي از يک نظام خويشاوندي قديمي است. انديشه ها و رفتار او به چارچوبي معين محدود مي شوند و سمت و سوي زندگي او کم و بيش مشخص است. از همين روست که پرسش و چون و چرايي درباره جايگاه و موقعيت انسان در جهان به ميان آورده نمي شود.اما در مقابل در جوامع مدرن هويت ها در ميان افراد متغير بوده و متکي بر تفاوت آنهاست. در اين جوامع ذهنيت افراد ثابت نيست، بلکه درگير عدم پايداري هاست. هويت در جامعه مدرن خصلت شخصي و مدرن دارد اما در واقع امري اجتماعي و وابسته به مناسبات بين سازماني است.
در عصر مدرن، هويت براي نخستين بار با بحران مواجه مي شود. در اين دوران هم مانند دوران سنتي، هويت فردي بر شالوده رابطه با ديگران استوار است، از ثباتي نسبي برخوردار است، اما تأثير گذاري ها و تأثيرپذيري ها، سمت و سوي آن را چند وجهي مي کند. در اين دوران هر فرد چندين نقش اجتماعي را ايفا مي کند و بنابراين مي تواند هويت هاي متعددي را براي خود انتخاب کند. انسان اين دوره، نگران آن بود که مبادا هويت اش گذرا و شکننده و يا کاذب باشد. در شرايطي اين گونه، همواره يک خويشتن واقعي و فطري در زير نقش هايي که انسان در اجتماع بازي مي کند احساس مي شد و تلاش فرد همه آن بود که اين خويشتن واقعي را پيدا کند و دست کم در خلوت با آن روراست باشد.اما در دوره پست مدرنيته زندگي اجتماعي بسيار پيچيده تر از دوران مدرنيته است و گردش و شتاب بيشتري دارد. در اين دوران گستره اي از هويت هاي گوناگون پيش روي انسان قرار دارد و اوباخواسته هاوآرزوهايي آشنايي يافته است که در گذشته با آنها بيگانه بود. جوامع به سرعت تکه پاره مي شوند، انسان بايد در فرصت ها و مجال هاي کوتاه، شماري از نقش هايي را که مدام بر دامنه و گستره آن افزوده مي شود، به شکلي گذرا ايفا کند و همين واقعيت، برخورداري از يک هويت يکپارچه را دشوار و حتي ناممکن کرده است. در اين دوره که با عناويني همچون «عصر اطلاعات» و «عصر مجازي» مترادف شده فناوري هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي و در رأس آنها شبکه عظيم جهاني اينترنت منابع متعدد و گوناگون هويتي را به افراد عرضه مي کنند و زمينه بروز چالش هاي متعدد در هويت انسان امروزي را موجب مي شوند.
هويت در عصر اينترنت
در عصر حاضر با ورود وسايل ارتباط جمعي از قبيل روزنامه،کتاب،تلويزيون، ماهواره و اينترنت زندگي انسان ها دستخوش تغييرات گسترده اي گرديده است. امروزه رسانه ها قادرند در يک پروسه شتابان، هويت هاي مجازي براي افراد و گروه ها درست کنند، بدون اين که از مرزهاي سياسي مورد تجاوز نظامي قرار گيرند. از نتايج رشد شتابان فناوري هاي نوين ارتباطي مي توان به بحران هويت در جوامع اشاره کرد. بحران هويت واژه اي است که براي توصيف عدم توانايي افراد در قبول نقشي که جامعه از آنها انتشار دارد به کار رفته است.
جدي ترين بحراني که يک شخص با آن مواجه مي شود، در خلال شکل گيري هويت رخ مي دهد.اين بحران بدان جهت جدي است که عدم موفقيت در رويارويي با آن پيامدهاي بسياري دارد. در هنگامه بحران، کسي نمي داند هر آدمي واقعاً کيست و چه کاره است، چون در واقع چيزي مشخص نيست. امروز چيزي است و فردا چيز ديگر. همانند آدمي که کاملاً حس جهت يابي اش را از دست داده باشد، چند گامي به يک سمت برمي دارد و سپس در جهت ديگر و شايد هم در جهت مخالف جهت اول گام نهد. انساني که دچار بحران هويت شده است به حال خود رها شده، به درون آشوب ها و نابساماني هاي يک محيط ناب افتاده و در يک وضع حسرت بار فاقد هر نوع جهت يابي گرفتار شده است. در مجموعه گزارش هايي که به وسيله گروه نويسندگان و منتقدان طراز اول باشگاه معروف رم در سال ???? منتشر شده است به صراحت بحران مدرن به عنوان بزرگترين خطر زمينه ساز زوال فرهنگي و اخلاقي جهان امروز، تلقي شده است. آثار اين بحران در تمام شئون زندگي کشورهاي پيشرفته، در حال توسعه و عقب مانده به چشم مي خورد.
از پيامدهاي جدي و اساسي انقلاب ارتباطات و جامعه اطلاعاتي تحول در مفاهيم مکان و زمان و نيز چند منبعي هويت در عصر جديد است که هر يک به نوبه خود مفهوم هويت را دستخوش تغيير، ناپايداري و حتي بحران ساخته اند. فناوري هاي نوين ارتباطي مفهوم مکان و زمان را دستخوش تغيير کرده اند، در حالي که مکان و فضا از توانايي هويت سازي بسيار بالايي برخوردارند. به بيان روشن تر، مرزپذيري و قابل تحديد بودن مکان اين امکان را فراهم مي سازد که انسان ها با احساس متمايز بودن، ثبات داشتن و تعلق به گروه، امنيت و آرامش لازم را براي زندگي کسب کنند.در واقع، سه کار ويژه هويت آفرين مکان، بر خاصيت اصلي آن يعني، مرزپذيري و ثابت بودن استوار است.
اما فناوري هاي نوين ارتباطي با از بين بردن مرزها، مکان ها و فضاها هويت افراد را دستخوش ناپايداري و بحران مي سازند. از آنجا که مکان در مقايسه با فضا، توانايي و قابليت بسيار بيشتري براي تأمين نياز به ثبات، تمايز و همبستگي اجتماعي دارد، جامعه اطلاعاتي و شبکه اي با سرزمين زدايي و فضامند ساختن زندگي اجتماعي، نوعي ناپايداري، تزلزل و ثبات نداشتن در هويت و ذهنيت پديد مي آورد.جامعه اطلاعاتي با تبديل زمان تاريخي به حالت بي پايان، گذشته هويت بخش را نابود مي کند. نابودي گذشته به معناي از ميان رفتن خاطره و تاريخ، از ميان رفتن پيوند ميان گذشته مشترک و حال مشترک است. در چنين شرايطي انسان نوعي همزماني را تجربه مي کند و در دنيايي لحظه اي قرار مي گيرد که در چارچوب آن گذشت زمان را نمي توان احساس کرد، در حالي که يکي از پيش نيازهاي اصلي هويت، احساس تداوم در گذر زمان است و ذهنيت چونان آگاهي از زمان قلمداد مي شود.بنابراين هنگامي که زمان چونان تداوم از ميان مي رود، وحدت سوژه هم مخدوش مي شود و احساسي از موقتي بودن و متغير بودن بر ذهن انسان چيرگي مي يابد. فناوري هاي نوين ارتباطي در عصر ارتباطات نه تنها فرهنگ هاي گوناگون و پرشماري را در دسترس افراد و گروه هاي مختلف قرار مي دهد، بلکه دنياها و مرجع هاي اجتماعي آنان را افزون مي سازد.
بنابراين، اندک و حتي واحد بودن مرجع هاي اجتماعي در جوامع سنتي که نياز هويتي انسان ها به تعلق و همبستگي اجتماعي را به آساني تأمين مي کرد، از ميان مي رود و فرد ناگزير مي شود که با واحدهاي اجتماعي کوچک و بزرگ مختلفي هويت پيدا کند. منابع و گزينه هاي هويتي که در چنين شرايطي عرضه مي شوند، نه تنها متعدد و متنوع هستند، بلکه گاهي در تعارض با يکديگر نيز قرار دارند. به اين ترتيب، مرجع هاي اجتماعي و در نتيجه هويت ها نسبي مي شوند. اين نسبيت فراگير، هويت سازي را به مسووليت دشوار فردي و زندگي اجتماعي را به عرصه اي تعارض گونه تبديل مي کند.نسبي شدن فرهنگ ها نيز نوعي ناپايداري و ثبات نداشتن در هويت پديد مي آورد.کنار هم قرار گرفتن فرهنگ هاي خاص در درون فضاي اجتماعي بسيار گسترده و پهناور و نسبي شدن حاصل از آن، دنيايي فارغ از اصول عام و مطلق پديد مي آورد و بنيادهاي هرگونه يقين و قطعيت معناساز و هويت بخشي را متزلزل مي سازد. اين تزلزل، در واقع تزلزل پايه هاي ايمان و باور است. اما در جهت حفظ هويت فرهنگي بايد راهبردهاي متعددي از سوي مسوولان و برنامه ريزان اتخاذ شود. از جمله اين راهبردها تقويت باورها، ارزش ها و نگرش هاي اصيل مذهبي و ملي است که از اصلي ترين عوامل حفظ هويت فرهنگي جامعه به شمار مي رود.
ارزش هاي اصيل مذهبي و ديني به عنوان يک ابزار مهم در هويت بخشي به انسان ها و به ويژه نسل جوان و دادن معنا به زندگي و جهت بخشيدن به آن مطرح هستند، به طوري که «ساموئل هانتيگتون» نيز به نقش ارزشمند و والاي دين در حفظ هويت جوامع اشاره کرده و مي نويسد: «دين به زندگي نخبگان نوپاي جوامعي که در حال مدرن شدن هستند، جهت و معنا مي دهد». آفرينش فرهنگي با اتکا به عناصر و مواريث فرهنگي غني گذشتگان نيز يکي ديگر از راهکارهاي حفظ هويت فرهنگي افراد است. بي شک چنانچه نسل جوان، از لحاظ فکري و فرهنگي پرمايه و غني بوده و پايه هاي محکمي براي تفکر، جهان بيني و معناي زندگي داشته باشند، در برخورد با هجمه فرهنگي فناوري هاي نوين، معقولانه برخورد کرده و به درستي آنها را در ترکيب شخصيتي خود جذب مي کند.)"برگرفته از سايت مركز مديريت”
عرفان، معنى دارى زندگى فاطمه عليهاالسلام
سنت بانوى بزرگ، ادامه جريان وجودى انسان را تا مراحل ناب عرفان مثبت (مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توكل و تفويض و رضا و تسليم) در خود دارد و ما را تا اوج فلاح و رستگارى راه مىبرد.
انسان بالنده، در سطح معينى از تنش و تجربه رنجها است. سطحى ميان آنچه بدان دست يافته يابه انجام رسانيده و آنچه كه بايد بدان دست يابد و به انجام رساند، يعنى فاصلهاى ميان آنچه هست و آنچه بايد بشود. تجربه رنجها و تنشهاى برآمده از سرعت بالندگى وجود آدمى، مراتب عرفان وجود را ژرفتر و پايدارتر مىسازد.
نمايى از عرفان بانو
عرفان راهبر گذار از عالم فوق عقل است؛ با اعتصام و استعانت و رتبه فناى از غير و با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم به ژرفايى بينش و سلوك در رسيدن است.
نجواى لحظههاى بانو عليهاالسلام با خداى خويش، مضمون ژرف عرفان ناب دينى را نشان مىدهد:
«خداى من! به حقِ آگاهى غيبيّت و قدرتت بر تمامى هستى، مرا تا آنگاه كه براى من همراه با خير ونيكويى است؛ زنده بدار و هم آن هنگام كه مرگ، انتخابى برتر براى من است مرا بميران. خداى من! نياز همه وجودم در آستانهات، اخلاص و خشيت در خشنودى و غضب تو است و قصد و پايدارى و دوام نيز در فقر و غنا است؛ از تو دادههايى چون، فناناپذيرى و روشنبينى پايدار را مىطلبم. مىخواهم كه همواره خشنود به قضاى تو باشم و سرمستى سزاوار پس از مرگ را مىطلبم. از تو بينش و ديدى توانمند در نگاه به وجه تو را مىخواهم و هم شوق به ديدارت بدون آنكه پريشانحالى و رنجى در آن باشد، يا در آشوبى قرار گيرم.»(1)
عرفان با آموزههاى بانوى بزرگ، ترس از تعقل و به كار بستن شناختها و تحليلهاى عينى و استدلال و برخورد آگاهانه با واقعيتهاى ملموس نظرى، اجتماعى و سياسى نيست.
عرفان با گريز از انديشه، عقل و تدبير به دست نمىآيد؛ بلكه پس از گذار از قله و اوج عقل و انديشه و حضور در ميدان جهاد و عبور از حوزه محدوديت عقل و انديشه و تعقل و نظر و حتى در مرتبه عبور از عشق و با عمل صالح بدست مىآيد. عرفان، محصول شجاعت و دليرى و پهلوانى و عشق و احساس و ايمان است.
آدمى با ايمان و عمل صالح در طريق ربوبى، با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم در جريان عظيم والايش و تعالى خود و ژرفا گرفتن جريان آرامش درونيش به مرتبه نفس مطمئنه مىرسد.
و اين «رضا» است كه موجب آرامش متعالى روح، از ميان رفتن حزن، راحتى و آسايش، رفع حوائج با قناعت و غناى طبع و مقام استجابت دعا مىشود.
نيايش بانو
با زندگى و نيايشهاى بانو آموختهايم كه:
دعا، درخواست و خواهش از سر نياز خودآگاه براى وصلت به مراتب بالاتر، رويش و رستگارى وجود است كه به درك روشن بينانه فاصله وضعيت وجودى خويش (آنچه كه هست) تا آنچه كه بايد باشد، در رسيده است.(2)
«دعا» تبلور خودآگاهى به وضعيت و جايگاه و فقر خويش و نياز به مطلوبيتها و كشش و گرايش و عشق خودآگاه است.(3)
خواهانى در انديشه، فكر رسيده به بيدارى و دانايى و خردورزى و در تب و تاب باز شدن بىمنتهاى خويش؛(4)
خواهانى در روح براى تعالى انگيزشها و نيتها تا به بهترين نيتها؛(5)
و خواهانى بالندگى اراده و تصميم تا اختيار خلاق؛(6)
و خواهانى رويش احساس و عاطفه و عشق تا مراتب كامل ايمان؛
و خواهانى پاكيزگى عمل تا مرحلهگذار از خودى متعين و وصلت به خودى نهايى؛(7)
«دعا» كشش وجودى از خودآگاهى تا طلب رويش تا رتبه پرستش و ستايش؛(8)
«دعا» مضمون متصل و سازنده قطعات جداگانه حيات آدمى است تا انديشه و عاطفه و سلوك و ارتباطات اجتماعى تبلور يك خواهانى واحد باشد.
«دعا» نشانه گذر از رويه گذران عالم به حقيقت ثابت جاودان آن است.
«دعا» نشانه عشق به معبود و تجلى عشق ورزيدن و احساس كردن و دوست داشتن به حقيقتى فراتر از خود و عالم محدوديتها است. «خدا» اين رمز اعلايى است كه دو معجزه حيات و وجود از او سر زده است، به همان گونه كه خود را در برابر چشم كسى كه جز فهميدن، نمىفهمد، پنهان مىدارد، به همان اندازه، خود را در برابر كسى كه، جز دوست داشتن نمىفهمد، آشكار مىكند.(9)
نيايش با اين توضيح، مضمون خواهانى تعالى خودى است، خواستن نيازهاى بالاتر از زندگى موجود هر انسانى است. براى روح بزرگ و عاشق و تشنه، نيايش معراج به سوى ابديت، پرواز به قله مطلق و صعود به ماوراى آنچه هست مىباشد. همين جويايى، مضمون اصلى همه زندگانى اهل سلوك است و نيايش زبان اين جستجوست.(10)
در اين خواهانى «اراده معطوف به معنا» خواهانيى كه ثمره آن فرديت يافتن و به صورت فردى يكتا شدن، خودشدن و تحقق خود است. خود شدنى كه از دل آن تكاپوى خواهانى بر مىآيد و در تعبير «انّى»(11) تبلور مىيابد. خوديى خواهان و اهل طلب رويش و فلاح و كمال(12) با اين نيازهاى خودآگاه انتظار ما از دين و انگيزه رويكرد به بانو براى ما فهميدنى است
پى نوشتها:
1- بحارالانوار؛ ج91؛ ص225
2- «اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على امرى و تعليم ما فى نفسى… و انت الرب الجواد بالمغفرة…» - دعاى صديقه كبرى.
3- «وانا فقير الى رحمتك فاسألك بفقرى اليك و غناك عنى….» - همان مأخذ
4- «سلام على جبرييل و ميكاييل…. و ملائكتك … و سلام على النبيين والصديقين و على الشهداء والصالحين والحمدلله رب العالمين و لاحول ولاقوة الاّ بالله العلى العظيم…» - همان مأخذ
5- «واكفنى ما اهمنى و ما غاب عنى…» - همان مأخذ
6-
7- «اللهم انزع العجب والرّيأ والكبر والحسد زالضعف والشك» - همان مأخذ
8- «… يا اله الهدى» - همان مأخذ
9- كارل، الكسيس، به نقل از على شريعتى، فلسفه نيايش، حسينيه ارشاد؛ بىتا؛ ص11
10- سبحانك يا ذالجلال والاكرام ما فعلت بالغريب الفقير اذا اتاك متحيرا مستغيثا دعاى صديقه طاهره؛ در تعقيب نماز مغرب؛ صحيفة الزهرا؛ جواد قيومى اصفهانى
11- در مانند «انى اسئلك….» و … دعاى صديقه كبرى؛ در تعقيب نماز عصر؛ مسند فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛ شيخ الاسلامى؛ ص401
12- اللهم .. يا اله الهدى دعاى صديقه كبرى
برگرفته ازمقاله زن در انديشه ترقى(احمد آكوچكيان)
تعداد 50 نفر طلاب مدرسه علميه حضرت زهرا سلام اله عليها روز دوشنبه 91/1/28 ساعت 12 ظهر به اتفاق معاون فرهنگي مدرسه در نماز جماعت ظهر و عصر به امامت آيت اله ناصري در مسجد كمر زرين اصفهان شركت نمودند و به درخواست طلاب سفارشاتي به ايشان نمودند و آنها راسفارش به استغاثه به امام زمان نمودند. و بعد از آن به زيارت علامه مجلسي رفتند وبعد از صرف ناهار به امامزاده درب امام رفته و زيارت نمودند
امروز كساني ادعاي روشنفكري مي كنند كه در پشت نقاب هتك حرمت فرياد جهالت هاي بي دريغ خود را در گوش زمان نجوا ميكنند و چه نامرد زمانه اي است كه سكوت اختيار نموده است واين در حالي است كه امام هدايت حضرت امام علي نقي عليه السلام (آينه دار روشنفكري ) چنين مي فرمايد:
«مَن جمع وُدَّه ُ و رَأيهُ فاجمع لَهُ طاعتك»
“هر كه دوستي و انديشه اش را در اختيار تو گذاشت ،تو نيز اطاعتت را در اختيار او بگذار “
پس شياطين كوته فكر بايدبراي هميشه در خيال باطل خويش غوطه ور باشند كه بشريت سخنان پوچ ايشان را پذيرا شود .
<< 1 ... 47 48 49 ...50 ...51 52 53 ...54 ...55 56 57 ... 60 >>