« در مورد حضرت ولي عصر عجل اله تعالي فرجه الشريف مي پرسند؟ | فاطمه زهراسلام اله عليها؛ اخلاق و ارزشهاى پايدار الهى » |
عرفان، معنى دارى زندگى فاطمه عليهاالسلام
سنت بانوى بزرگ، ادامه جريان وجودى انسان را تا مراحل ناب عرفان مثبت (مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توكل و تفويض و رضا و تسليم) در خود دارد و ما را تا اوج فلاح و رستگارى راه مىبرد.
انسان بالنده، در سطح معينى از تنش و تجربه رنجها است. سطحى ميان آنچه بدان دست يافته يابه انجام رسانيده و آنچه كه بايد بدان دست يابد و به انجام رساند، يعنى فاصلهاى ميان آنچه هست و آنچه بايد بشود. تجربه رنجها و تنشهاى برآمده از سرعت بالندگى وجود آدمى، مراتب عرفان وجود را ژرفتر و پايدارتر مىسازد.
نمايى از عرفان بانو
عرفان راهبر گذار از عالم فوق عقل است؛ با اعتصام و استعانت و رتبه فناى از غير و با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم به ژرفايى بينش و سلوك در رسيدن است.
نجواى لحظههاى بانو عليهاالسلام با خداى خويش، مضمون ژرف عرفان ناب دينى را نشان مىدهد:
«خداى من! به حقِ آگاهى غيبيّت و قدرتت بر تمامى هستى، مرا تا آنگاه كه براى من همراه با خير ونيكويى است؛ زنده بدار و هم آن هنگام كه مرگ، انتخابى برتر براى من است مرا بميران. خداى من! نياز همه وجودم در آستانهات، اخلاص و خشيت در خشنودى و غضب تو است و قصد و پايدارى و دوام نيز در فقر و غنا است؛ از تو دادههايى چون، فناناپذيرى و روشنبينى پايدار را مىطلبم. مىخواهم كه همواره خشنود به قضاى تو باشم و سرمستى سزاوار پس از مرگ را مىطلبم. از تو بينش و ديدى توانمند در نگاه به وجه تو را مىخواهم و هم شوق به ديدارت بدون آنكه پريشانحالى و رنجى در آن باشد، يا در آشوبى قرار گيرم.»(1)
عرفان با آموزههاى بانوى بزرگ، ترس از تعقل و به كار بستن شناختها و تحليلهاى عينى و استدلال و برخورد آگاهانه با واقعيتهاى ملموس نظرى، اجتماعى و سياسى نيست.
عرفان با گريز از انديشه، عقل و تدبير به دست نمىآيد؛ بلكه پس از گذار از قله و اوج عقل و انديشه و حضور در ميدان جهاد و عبور از حوزه محدوديت عقل و انديشه و تعقل و نظر و حتى در مرتبه عبور از عشق و با عمل صالح بدست مىآيد. عرفان، محصول شجاعت و دليرى و پهلوانى و عشق و احساس و ايمان است.
آدمى با ايمان و عمل صالح در طريق ربوبى، با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم در جريان عظيم والايش و تعالى خود و ژرفا گرفتن جريان آرامش درونيش به مرتبه نفس مطمئنه مىرسد.
و اين «رضا» است كه موجب آرامش متعالى روح، از ميان رفتن حزن، راحتى و آسايش، رفع حوائج با قناعت و غناى طبع و مقام استجابت دعا مىشود.
نيايش بانو
با زندگى و نيايشهاى بانو آموختهايم كه:
دعا، درخواست و خواهش از سر نياز خودآگاه براى وصلت به مراتب بالاتر، رويش و رستگارى وجود است كه به درك روشن بينانه فاصله وضعيت وجودى خويش (آنچه كه هست) تا آنچه كه بايد باشد، در رسيده است.(2)
«دعا» تبلور خودآگاهى به وضعيت و جايگاه و فقر خويش و نياز به مطلوبيتها و كشش و گرايش و عشق خودآگاه است.(3)
خواهانى در انديشه، فكر رسيده به بيدارى و دانايى و خردورزى و در تب و تاب باز شدن بىمنتهاى خويش؛(4)
خواهانى در روح براى تعالى انگيزشها و نيتها تا به بهترين نيتها؛(5)
و خواهانى بالندگى اراده و تصميم تا اختيار خلاق؛(6)
و خواهانى رويش احساس و عاطفه و عشق تا مراتب كامل ايمان؛
و خواهانى پاكيزگى عمل تا مرحلهگذار از خودى متعين و وصلت به خودى نهايى؛(7)
«دعا» كشش وجودى از خودآگاهى تا طلب رويش تا رتبه پرستش و ستايش؛(8)
«دعا» مضمون متصل و سازنده قطعات جداگانه حيات آدمى است تا انديشه و عاطفه و سلوك و ارتباطات اجتماعى تبلور يك خواهانى واحد باشد.
«دعا» نشانه گذر از رويه گذران عالم به حقيقت ثابت جاودان آن است.
«دعا» نشانه عشق به معبود و تجلى عشق ورزيدن و احساس كردن و دوست داشتن به حقيقتى فراتر از خود و عالم محدوديتها است. «خدا» اين رمز اعلايى است كه دو معجزه حيات و وجود از او سر زده است، به همان گونه كه خود را در برابر چشم كسى كه جز فهميدن، نمىفهمد، پنهان مىدارد، به همان اندازه، خود را در برابر كسى كه، جز دوست داشتن نمىفهمد، آشكار مىكند.(9)
نيايش با اين توضيح، مضمون خواهانى تعالى خودى است، خواستن نيازهاى بالاتر از زندگى موجود هر انسانى است. براى روح بزرگ و عاشق و تشنه، نيايش معراج به سوى ابديت، پرواز به قله مطلق و صعود به ماوراى آنچه هست مىباشد. همين جويايى، مضمون اصلى همه زندگانى اهل سلوك است و نيايش زبان اين جستجوست.(10)
در اين خواهانى «اراده معطوف به معنا» خواهانيى كه ثمره آن فرديت يافتن و به صورت فردى يكتا شدن، خودشدن و تحقق خود است. خود شدنى كه از دل آن تكاپوى خواهانى بر مىآيد و در تعبير «انّى»(11) تبلور مىيابد. خوديى خواهان و اهل طلب رويش و فلاح و كمال(12) با اين نيازهاى خودآگاه انتظار ما از دين و انگيزه رويكرد به بانو براى ما فهميدنى است
پى نوشتها:
1- بحارالانوار؛ ج91؛ ص225
2- «اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على امرى و تعليم ما فى نفسى… و انت الرب الجواد بالمغفرة…» - دعاى صديقه كبرى.
3- «وانا فقير الى رحمتك فاسألك بفقرى اليك و غناك عنى….» - همان مأخذ
4- «سلام على جبرييل و ميكاييل…. و ملائكتك … و سلام على النبيين والصديقين و على الشهداء والصالحين والحمدلله رب العالمين و لاحول ولاقوة الاّ بالله العلى العظيم…» - همان مأخذ
5- «واكفنى ما اهمنى و ما غاب عنى…» - همان مأخذ
6-
7- «اللهم انزع العجب والرّيأ والكبر والحسد زالضعف والشك» - همان مأخذ
8- «… يا اله الهدى» - همان مأخذ
9- كارل، الكسيس، به نقل از على شريعتى، فلسفه نيايش، حسينيه ارشاد؛ بىتا؛ ص11
10- سبحانك يا ذالجلال والاكرام ما فعلت بالغريب الفقير اذا اتاك متحيرا مستغيثا دعاى صديقه طاهره؛ در تعقيب نماز مغرب؛ صحيفة الزهرا؛ جواد قيومى اصفهانى
11- در مانند «انى اسئلك….» و … دعاى صديقه كبرى؛ در تعقيب نماز عصر؛ مسند فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛ شيخ الاسلامى؛ ص401
12- اللهم .. يا اله الهدى دعاى صديقه كبرى
برگرفته ازمقاله زن در انديشه ترقى(احمد آكوچكيان)
فرم در حال بارگذاری ...