خميني شهرهمچنان بيداراست
متولدکه شدم اسمم راتوي ثبت احوال ثبت کردند ،محل صدورشناسنامه ام را زدند خميني شهر
بزرگترکه شدم پابه عرصه ي علم ودانش گذاشتم ،وقتي حرف ازعلماوشهدا مي شد يادم مي افتاد،به 23هزارشهيد ،به سرداراعتصامي، ابراهيمي، نواب صفوی ،به آيت الله اشرفي ،آيت الله معرفت، وآيت الله جبل آملي، آیت الله فیاض ،آیت الله شیخ محمد حسین نجفی ،….
نيازنبودکه بگويند محرم است همه جا سياه پوش بود،نام حسين بر سردرهمه دلها حک شده بودتاجايي که نام شهرمان راگذاشتند حسينيه ايران ….
روزي که شيپورجنگ به صدا درآمددسته دسته سبکبالان عاشق ازپيروجوان جان به کف دست گرفتندوشربت شهادت نوشيدند….
خيابان هاي شهرما صداي پاي مردان وزنان سلحشورراهنوزبه يادداردکه بامشت هاي گره شده فريادخودرابرسرابرقدرت ها سردادند وباحجاب فاطمي سروده ي زنان برومندراآويزه عالم کردند….
سنگرمساجدومحفل نماز جمعه ماهنوز ازعطرعاشقان ولايت پراست….
سراسرشهرم جز غيرت وعفت وجوانمردي نيست اماامروزچه شده ….
چه شده که دست نامحرمان روزگار به شهرمان درازشده ؟!
مگرخبرندارندکه خميني شهري ها همچنان بيدارند!!
وافسوس که بعضي ناآگاهان روزگار بدون درنظرگرفتن سابقه تابناک خميني شهر پرده جهل تاريک خويش رابررخ پرفروغ آن کشيدند…(بزگنمایی حادثه اراذل و اوباش)
آيا با ابوجهل ها وابوسفيان ها مکه هارابدنام مي کنند؟
مردم خميني شهر همگي محمدي وحسيني اند،،جهالت ها رادرخاک بهشتي خود دفن ونابود مي کنند


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 1 تیر 1390نظر دهید »

گردو WALNUT
نام علمي Juglans regia

کليات گياه شناسي
گردو در ختي است زيبا وسايه افکن که بعنوان درخت زينتي بکار مي رود . اين درخت در مناطق معتدل دنيا رشد و پرورش مي يابد .
گلهاي نر و ماده روي يک پايه قرار دارند سنبله گلهاي نر بصورت آويخته است ولي گلهاي ماده آن بوضع قائم روي شاخه قرار درد .
ميوه گردو ، گرد و در دارون مغز قرار درد و در فاصله هاي پدره هاي نازکي قرار گرفته است . قشري که روي مغز گردو است سبز رنگ و کمي گوشتي مي باشد
درخت گردو هنگاميکه به سن بيست سالگي مي رسد شروع به ميوه دادن مي کند و بلاترين باروري خود را در سنين پنجاه سالگي درد .
از تمام قسمتهاي درخت گردو استفاده طبي به عمل مي آيد .

ترکيبات شيميايي:
مغز گردو داراي چند اسيد آلي ، مقدر کمي اسانس ، اگزالات آهک و ويتامينهاي A,B,C,D,E مي باشد . همچنين مغز گردو داراي مقدر کمي ( 12%) ارسنيک است .
برگ درخت گردو داراي 3 درصد اينوژيت ، اسيد الاژيک ، اسيد گاليک و اسانسي با بوي مخصوص و مقدري پارافين ، تانن ، مواد چرب و املاح معدني مانند کلسيم ، پتاسيم ، منيزيوم ، باريوم و همچنين کاروتن است .
پوسته گوشتدار ميوه سبز گردو داراي امولسيون ، قند و اسيدهاي آلي مانند اسيد سيتريک ، اسيد ماليک ، فسفاتها و اگزالات کلسيم است .
عصاره برگ درخت گردو خاصيت ميکروب کشي و باکتري کشي درد .
در صد گرم مغز گردو خام و خشک مواد زير موجود است
آب 3/5 گرم
پروتئين 14/8 گرم
مواد چربي 65 گرم
مواد نشاسته اي 13 گرم
کلسيم 100 ميلي گرم
فسفر 380 ميلي گرم
آهن 3 ميلي گرم
سديم 2 ميلي گرم
پتاسيم 50 ميلي گرم
ويتامين آ 30 واحد
ويتامين ب 1 0/35 ميلي گرم
ويتامين ب 2 0/12 ميلي گرم
ويتامين ب 3 1 ميلي گرم
ويتامين ث 2 ميلي گرم

خواص داروئي:
گردو از نظر طب قديم ايران گرم و خشک است روغن گردو که از قديم براي پختن غذاها از آن استفاده مي شد است روغني است به رنگ زرد روشن که داراي طعم مطبوع و ملايم است و باساني تند (اکسيده ) مي شود.
1)گردو خون ساز و تصفيه کننده خون است
2)گردو درمان کننده بيماريهاي ريوي است
3)گردو مسکن دل پيچه است
4)اگر از گردو و عسل و مربا درست کنيد براي اشخاص لاغر وتقويت و تحريک نيروي جنسي مفيد است.
5)مرباي گردو ملين بوده و آپانديس را تقويت مي کند
6)خوردن گردو از تشکيل سنگ کليه و سنگ کيسه صفرا جلوگيري مي کند
7)پوست درخت گردو و پوست سبز گردو قابض است
8)خوردن گردو براي تقويت جنسي مفيد است
9)گردو را با انجير و موز بخوريد مقوي حواس و مغز است
10)اگر پوست تاز گردو را به دندان و لثه بماليد لثه و دندان را تقويت مي کند
11)دم کرده برگ درخت گردو براي درمان ورم مفاصل مفيد است
12)50 گرم برگ گردو را در يک ليتر آبجوش ريخته و بمدت چند دققيه بجوشانيد اين جوشانده براي شست و شوي زخم ها و التيام انها بسيار مفيد است .
13) دم کرده برگ درخت گردو براي درمان ترشحات زنانه و بيماري سل مفيد است
14)جوشانده برگ درخت گردو درمان کننده سر درد ، سرمازدگي و بيماريهاي پوستي است
15)شيره قسمت سبز ميوه را اگر چند بار روي زگيل بماليد آنرا از بين مي برد
16)قسمت سبز و تازه ميوه گردو را اگر با آب بجوشانيد و موهاي خود را با آن رنگ کنيد رنگ قهو ه اي به مو مي دهد .
17)برگ تازه درخت گردو حشرات موذي مانند بيد و ساس را از بين مي برد.
18)اگر زن حامله روزي يک عدد گردو بخورد پس از زايمان پوست شکمش زيبايي خود را حفظ خواهد کرد
19)چون گردو داراي مس مي باشد بنابراين به جذب آهن در بدن کمک مي کند

طرز استفاده:
گردوي تازه برنگ سفيد با پوست زرد روشن است . مغز گردو را در ظرف سربسته در داخل فريزر نگاهدري کنيد تا کهنه نشود .

مضرات :
گردو با داشتن مواد مغذي زياد غذاي بسيار خوبي است ولي نبايد در خوردن آن اصراف کرد زيرا زياده روي آن باعث ورم لوزه و زخم دهان مي شود . مخصوصا گردو براي گرم زماج ها خوب نيست و معمولا بهتر است اينگونه افراد بعد از خوردن گردو دهان خود را بشويند و يا انار ترش و يا کمي سکنجبين يا سرکه بخورند . مغز گردو لطيف است و در اثر ماندن کهنه مي شود ور نگ آن زرد يا قهو ه اي و طعمش تند مي شود و باعث مسموميت خواهد شد و نبايد از آن استفاده شود .


موضوعات: خواص ميوه ها
   شنبه 18 آذر 1391نظر دهید »

كدام دوست؟

از آن جا كه رفاقت و دوستى، در زندگى انسان اهميّت بسزايي دارد، پس بايد پيش از آنكه انسان با كسى طرح دوستى و رفاقت بريزد، بايد آن شخص را بشناسد و سپس با او طرح رفاقت بريزد؛ چراكه اگر انسان بدون شناخت، با كسى رفيق شود، ممكن است باعث بدبختى و سيه‏روزى او شود. چنانكه در طول تاريخ، دوستان ناباب خيابانى و كنار دريايى و ومعتادو… چه بر سر رفقاى خود آورده‏اند. امروز نيز در مطبوعات و در صدا و سيما و رسانه‏هاى گروهى ديگر مى‏خوانيم و مى‏شنويم كه افرادى به ظاهر دوست، اما در باطن روى چه مأموريتى، چطور فرزندان معصوم ما را به وسيله سيگار و مواد مخدر و نوارهاى مبتذل و انواع و اقسام وسائل صوتى و تصويرى و اينترنت و ماهواره و… به لجن‏زار بدبختى و سيه‏روزى كشيده و چنان از خود بى‏خود مى‏كنند كه حتى پدر و مادر و خواهر و برادر خود را نيز فراموش مى‏كنمد و اين نيست مگر در اثر ناآگاهى جوانان ما از فرهنگ انسان‏ساز اسلام كه در تمام مراحل زندگى فردى و جمعى برنامه دارد و انسان را به بهترين آداب معاشرت و خوشبختى دعوت مى‏كند و آن مكتب ناب اهل بيت است كه راه آنان راه دوستى سالم و مايه خوشبختى است. و اين مطلبى نيست كه نياز به دليل ديگرى بهتر از تجربه و مشاهده داشته باشد.
پس براى اينكه بفهميم دوستان خوب را چگونه بشناسيم، لازم است به مكتب اهل‏بيت‏عليهم السلام و كسانى كه روش آنها در همه زمينه‏هاى اخلاقى و دينى و آداب معاشرت، الهى بوده و الگوى تمام انسان‏هاى وارسته مى‏باشد، برگرديم.
على‏عليه السلام در اين زمينه مى‏فرمايد:
«فى تقلّبِ الأحوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرّجال، حسدُ الصَّديقِ مِنْ سُقْمِ المَوَدَّة(1)».
«در تحولات روزگار، ماهيّت و جوهره شخصيت اشخاص، شناخته مى‏شود و حسد ورزيدن به دوست، نشانه ناخوشى محبت و دوستى است».
همچنين در حديث جامع ديگرى مى‏فرمايد:
«أصْدِقائكَ ثلاثة و أعدائكَ ثلاثة: فأصدقائك، صديقك و صديق صديقك و عدوّ عدوّك. و أعدائك: عدوّك و عدوّ صديقك و صديق عدوّك(2)».
«دوستان تو سه گروهند: دوست تو، دوست دوستِ تو و دشمنِ دشمن تو.
همچنانكه دشمنان تو سه گروهند: دشمن تو، دوست دشمن تو و دشمن دوست تو».
باز مى‏فرمايد: «لا يكونَ الصَديقُ ِ صديقاً حتى يحفظ أخاه فى ثلاث: فى نكبته و غيبته و وفاته(3)».
«دوست و رفيق، وقتى دوست واقعى است كه سه هنگام انسان را فراموش نكنند: هنگام گرفتارى، مددكار او باشد، و در نبود انسان، مدافع او باشد و پس از وفات دوست، همچنان به يادش باشد».
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست‏
در پريشان‏حالى و درماندگى‏
گلستان سعدى‏

1) بحارالانوار، ج 74، ص 163.
2) همان، ص 164.
3) بحارالانوار، ج 74، ص 163


موضوعات: عمومی
   دوشنبه 13 آذر 1391نظر دهید »

عاشورا در آينه آمار و ارقام
محسن رنجبر

مقدمه

يكى از مباحث تاريخ عاشورا كه بايد بحث و بررسى درباره آن صورت گيرد، حادثه كربلا در قالب آمار و ارقام است. اهميت اين بحث از آن روست كه با توجه به بستر تاريخى اين واقعه و تغيير شرايط و اوضاعى كه بر اين حادثه از آغاز تا فرجام آن حاكم بوده است، اعداد و ارقام گزارش شده درباره آن، متفاوت و گاه متناقض است. با توجه به همين نكته، پژوهش حاضر انجام شده، با مقايسه بين منابع كهن تاريخى در اين باره، گزارش شفافى از اعداد و ارقام به كار رفته در اين رخداد تاريخى ارائه مى شود. گفتنى است در اين نوشتار در خصوص آمار و ارقامى كه از آغاز تا فرجام حادثه، قابل توجه و تأمّل است2 به ويژه آمار سپاه طرفين، شهدا، كشته هاى دشمن و… به ترتيب حوادث، تحقيق و بررسى شده است.

1 ـ آمار نامه هاى كوفيان به امام حسين(عليه السلام)

مورّخان، آمار نامه هاى رسيده به امام حسين(عليه السلام) را در مكه گوناگون نوشته اند. گروهى 150 نامه نوشته اند كه هر نامه متعلق به يك يا دو و يا چهار نفر بوده است.3طبرى، تعداد نامه ها را حدود پنجاه و سه4 و بلاذرى 50 نامه نوشته است.5 اما ابن سعد تعداد نويسندگان نامه را 18هزار نفر نگاشته است،6 چنان كه سيّد بن طاووس گزارش كرده است كه در يك روز 600 نامه براى امام(عليه السلام) آمد تا آن كه 12هزار نامه جمع شد.7

گزارش ابن سعد و ابن طاووس را نمى توان پذيرفت، زيرا ـ چنان كه خواهيم نوشت ـ آن چه در برخى منابع كهن آمده، آن است كه بيعت كنندگان (نه نويسندگان نامه ها) 12 يا 18 هزار نفر بوده اند، از اين رو به نظر مى رسد اين دو مورخ بين تعداد نويسندگان نامه ها و آمار بيعت كنندگان خلط كرده اند.

در جمع بندى ديدگاه مورخان در اين باره، به نظر مى رسد گزارش 150 نامه با توجّه به كثرت قائلان و قدمت برخى منابع آن، به واقعيت نزديك تر باشد.

2. تعداد بيعت كنندگان با حضرت مسلم در كوفه

تعداد كوفيان بيعت كننده با مسلم بن عقيل نيز در منابع تاريخى متفاوت نقل شده است. بسيارى از منابع، آمار بيعت كنندگان را 18هزار نفر8 و برخى 12هزار نفر9نوشته اند. در خبرى به نقل از امام باقر(عليه السلام) آمار بيعت كنندگان 20 هزار نفر بيان شده است.10 اما ابن اعثم و خوارزمى بيش از 20 هزار نفر،11 ابن شهرآشوب 25 هزار نفر،12ابن قتيبه و ابن عبدربه بيش از 30 هزار نفر،13 و ابن عساكر و ابن نما حلى (در جاى ديگر به نقل از شعبى)، 40 هزار نفر14 گزارش كرده اند.

در گزارشى، زيد بن على در پاسخ سلمة بن كهيل بيعت كنندگان با جدش امام حسين(عليه السلام) را هشتاد هزار نفر ذكر كرده است15 كه به نظر مى رسد اين رقم نزديك به تعداد افرادى است كه آمادگى خود را براى جنگ با سپاه يزيد اعلام كردند.

گزارش طبرى از ابومخنف كه 18هزار نفر را گزارش كرده است، از اعتبار بيشترى برخوردار است، بهويژه آن كه منابع كهن ديگر نيز اين آمار را تأييد كرده اند.


3ـ كوفيان آماده براى نبرد

در برخى گزارش ها آمده است كه آمار كوفيان آماده براى جنگ با لشكر يزيد 100هزار نفر بودند.16


4ـ قيام كنندگان همراه مسلم

برخى منابع، تنها به همراه شدن كوفيان با مسلم در آغاز قيامش اشاره كرده و سخنى از تعداد آنان به ميان نياورده اند. ابوالفرج اصفهانى مى نويسد: هنگام خروج مسلم، كوفيان نزد وى اجتماع كردند تا آن جا كه مسجد و بازار كوفه از جمعيت پر شد.17 اما ابن سعد و ذهبى، همراهان مسلم را در قيام كوفه، 400 نفر،18 طبرى و شيخ مفيد 4هزار نفر19 و ابن اعثم، مسعودى و خوارزمى، 18هزار يا بيشتر،20 ابن شهرآشوب، 8هزار نفر21 و ابن حجر عسقلانى 40 هزار نفر22 نوشته اند.

با توجه به آن كه فراخوانى نيروها از سوى مسلم بر اثر شرايط اضطرارى كه عبيدالله به وجود آورده بود، ناگهانى و بدون اعلام قبلى صورت گرفت و طبيعتاً نمى شد همه بيعت كنندگان به سرعت به مسلم بپيوندند، گزارش طبرى از ابومخنف و شيخ مفيد، يعنى 4 هزار نفر از اعتبار بيشترى برخوردار است.


5 ـ محاصره كنندگان مسلم

در جريان دست گيرى مسلم توسط نيروهاى رئيس پليس كوفه، برخى منابع، تعداد افرادى را كه مأمور انجام اين كار شده بودند، 60 يا 70 نفر23 و برخى ديگر 100 24 يا 300 نفر25 نوشته اند.

اگر بپذيريم كه حتى كم ترين عدد، يعنى 60 نفر، مأمور دست گيرى حضرت مسلم شده بودند، اين امر حاكى از شجاعت و دلاورى بالاى وى دارد كه حاكم كوفه مجبور مى شود اين تعداد افراد را براى دست گيرى او گسيل دارد.


6 ـ آمار اصحاب امام(عليه السلام)

پيش از پرداختن به گزارش هاى مورخان در اين باره، يادآورى چند نكته ضرورى است:

1 ـ هيچ شيوه اى براى دست يافتن به آمار دقيق و حقيقى ياران امام حسين(عليه السلام)، اعمّ از شهدا و غيرشهدا وجود ندارد و اين مسئله به دو سبب است:

اول: آن كه مستندات و مدارك دست اول در اين باره، گزارش هاى شاهدان عينى حادثه است كه تعداد ياران امام(عليه السلام)را گوناگون نقل كرده اند. اين گونه گزارش ها، طبيعتاً بر مبناى شمارش و آمارگيرى دقيق و تك تك نبوده است، بلكه به اقتضاى ويژگى هاى طبيعى اين قبيل حوادث و بر مبناى مشاهده عينى و حدس و تخمين بوده است.26

دوم: آن كه در ثبت و ضبط نام افراد در منابع تاريخ و حديث، از نظم و قاعده مشخصى پيروى نشده است; به اين معنا كه در ضبط نام افراد، دقت لازم صورت نگرفته است، گاه يك نفر به اعتبار اسم، كنيه، نام پدر يا مادر و يا حتى با مشخصات تيره و تبار، به چند شكل ثبت شده و در نتيجه، اين امر موجب تكرار نام و نشان يك نفر شده است. از اين رو مشاهده مى شود كه در برخى منابع و مقاتل، يك نفر، چند نفر به حساب آمده است.27 اين امر هر محققى را در ارائه گزارش شفاف و دقيق از آمار اصحاب امام(عليه السلام) با مشكل روبه رو ساخته است.

2 ـ تعداد ياران امام حسين(عليه السلام) در همه مراحل قيام، ثابت نبوده است، چنان كه ياران امام(عليه السلام) هنگام خروج از مكه با زمان ورود حضرت به كربلا و با روز عاشورا متفاوت بوده است. براى نمونه ـ چنان كه خواهيم نوشت ـ ابن اعثم و خوارزمى آمار اصحاب امام(عليه السلام) را هنگام خروج حضرت از مكه 82 نفر گزارش كرده اند، اما تعداد سپاه حضرت را در روز عاشورا 72 نفر نوشته اند.

3 ـ گذشته از اختلاف گزارش ها درباره آمار بنى هاشم، اين نكته حائز اهميت است كه برخى از افراد بنى هاشم نه تنها در كربلا حضور نداشته اند، بلكه در اصل وجود آنان نيز شك و ترديد است، مثلا ابراهيم بن حسين(عليه السلام) را برخى منابعِ متأخر، از فرزندان امام حسين(عليه السلام) دانسته اند،28 اما در منابع متقدم تاريخى، حديثى، رجالى و انساب، چنين فرزندى براى امام(عليه السلام) گزارش نشده است.

با توجه به آن چه گفته شد براى آن كه تا حد امكان، گزارش روشنى در اين باره ارائه شود، آمار اصحاب امام(عليه السلام) در چهار مقطع زمانى و مكانى از مراحل قيام، بررسى و ارائه مى شود:

الف) هنگام خروج از مدينه

تا آن جا كه بررسى كرده ايم بسيارى از منابع، تنها به خروج امام حسين(عليه السلام) از مدينه همراه اهل بيت خود اشاره كرده و هيچ سخنى از تعداد همراهان امام(عليه السلام) به ميان نياورده اند.29 تنها رقمى كه در اين باره وجود دارد، در روايت شيخ صدوق(رحمه الله)از امام صادق(عليه السلام) است كه در آن تعداد ياران و اهل بيت همراه امام حسين(عليه السلام) هنگام خروج، 21 نفر گزارش شده است.30

ب) هنگام خروج از مكه

1 ـ ابن سعد تعداد همراهان امام(عليه السلام) را 60 نفر از اصحاب و 19 نفر از بنى هاشم (زن، مرد و كودك) نوشته است.31 ابن عساكر و ابن كثير در گزارش خود، تعداد اهل بيت امام(عليه السلام) را مشخص نكرده اند، اما تعداد ياران امام(عليه السلام) را 60 نفر از كوفيان نوشته اند.32

2 ـ ابن قتيبه دينورى و ابن عبد ربه از زبان مسلم بن عقيل هنگام شهادتش (كه مصادف با زمان خروج امام(عليه السلام) از مكه بوده) همراهان امام حسين(عليه السلام) را از زن و مرد، 90 نفر نوشته اند.33

3ـ ابن اعثم، خوارزمى، محمد بن طلحه شافعى، اربلى و ابن صباغ مالكى همراهان امام(عليه السلام) را هنگام خروج حضرت از مكه 82 نفر نوشته اند.34

4ـ ابن كثير در جاى ديگر، همراهان امام(عليه السلام) را نزديك به 300 نفر نوشته است.35

چنان كه ملاحظه مى شود، صرف نظر از گزارش اخير ابن كثير كه متفرد است، تفاوت آمارهاى ديگر با هم، كمتر از ده نفر است36 كه اين تفاوت ـ چنان كه گفته شد ـ ناشى از گزارش تخمينى راويان (نه آمارگيرى دقيق) است.

ج) در كربلا (پيش از عاشورا)

گزارش آمار ياران امام(عليه السلام) هنگام ورود و حضور در كربلا متفاوت نقل شده است: 1 ـ عمّار دهنى به نقل از امام باقر(عليه السلام) ياران امام حسين(عليه السلام) را هنگام ورود به كربلا 145 نفر (45 نفر سواره و 100 نفر پياده) ذكر كرده است.37

2 ـ برخى مورخان 89 نفر نوشته اند، با اين توضيح كه 50 نفر اصحاب امام(عليه السلام)، 20 نفر از از سپاه دشمن (كه به امام(عليه السلام)پيوستند) و 19 نفر از اهل بيت(عليهم السلام).38 وى پيش از اين، تعداد سواران امام(عليه السلام) را 32 نفر در مسير كربلا نوشته است.39

3 ـ يعقوبى اصحاب و اهل بيت امام(عليه السلام) را 62 يا 72 نفر گزارش كرده است.40

4 ـ مسعودى تنها مورخى است كه آمار اصحاب امام(عليه السلام) را هنگام روانه شدن به كربلا به همراه سپاه حرّ، 500 سوار و حدود 100 پياده نوشته است.41

5 ـ ابن شهرآشوب تعداد ياران امام(عليه السلام) را در كربلا (پيش از عاشورا) 82 نفر نوشته است.42

6 ـ ابن أبار بَلَنْسى43 (م 658 ق) بيش از 70 نفر پياده و سواره نوشته است.44

روايت عمار دُهْنى و گزارش مسعودى را نمى توان پذيرفت. اما روايت عمّار دُهنى ـ صرف نظر از بحث هايى كه در مورد عمار در كتاب هاى رجالى مطرح است 45 از نظر محتوا متفرّد است و نه تنها هيچ شاهدى آن را تأييد نمى كند، بلكه گزارش جدا شدن گروهى از همراهان امام(عليه السلام) در منزل زباله كه به انگيزه پيروزى امام(عليه السلام)ايشان را همراهى كرده بودند،46 حاكى از كاهش چشم گير ياران امام(عليه السلام) است و ـ چنان كه در قسمت پيشين نگاشته شد ـ گزارش هاى آمار ياران امام(عليه السلام)پس از خروج وى از مكه و در بين راه و پيش از ورود به كربلا، حداكثر 90 نفر را تأييد مى كند، از اين رو نمى توان اين گزارش را قابل اعتماد دانست. اما مسعودى در نقل گزارش خود متفرّد است و هيچ شاهد و قرينه اى نقل او را تأييد نمى كند. بنابراين، از مجموع گزارش هاى ديگر، اين نتيجه را مى توان گرفت كه ياران امام(عليه السلام) 70 تا نزديك به 90 نفر بوده اند.

د) روز عاشورا

گزارش هاى تاريخى در مورد تعداد ياران امام(عليه السلام) در روز عاشورا نيز يك گونه نيست كه ذيلاً ملاحظه مى شود:

1 ـ مشهورترين و پرگوينده ترين قول، 72 نفر است. ابومخنف به نقل از ضحّاك بن عبدالله مشرقى، ياران امام حسين(عليه السلام) را 72 نفر (32 نفر سواره و 40 پياده) نوشته است.47

2 ـ گزارش حصين بن عبدالرحمن از سعد بن عبيده كه سپاه امام(عليه السلام) را نزديك به 100 نفر دانسته است.48

3 ـ طبرى از ابومخنف از قول زيد بن على، ياران امام(عليه السلام) را 300 نفر نوشته است.49

4 ـ قاضى نعمان مغربى، كم تر از 70 نفر را نيز گفته است.50

5 ـ مسعودى نويسنده كتاب اثبات الوصيه 61 نفر نوشته است.51

6 ـ خوارزمى (بنابر روايتى) 114 نفر نوشته است.52

7 ـ سبط ابن جوزى، 145 نفر (45 نفر سواره و 100 نفر پياده) نوشته است.53

8 ـ ابن حجر هيتمى (م 974 ق)، بيش از 80 نفر (هشتاد و چند نفر) نوشته است.54

گزارش 72 نفر به اعتبار قدمت و اعتبار منابع و نيز كثرت ناقلان آن، قابل اعتماد و پذيرش است.

2. بنابراين به برخى از اعداد و ارقام كه چندان اهميت ندارد، پرداخته نمى شود.

3. ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص 29; شيخ مفيد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 38; ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، 98; ابن جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج5 ص 327; خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج1، ص 283; اربلى، كشف الغمه، ج2، ص 253; محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب الرسول(صلى الله عليه وآله)، ج2، ص 71; سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمة(عليهم السلام)، ج2، ص 146; سيد ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 24; ابن كثير، البداية و النهايه، ج 8، ص 162; ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج2، ص 302.

4. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 262. عبارت وى در اين باره چنين است: «… فحملوا معهم نحواً من ثلاثة و خمسين صحيفة …» البته برخى محققان معاصر، تعبير «ثلاثه» را تصحيف «مائه» دانسته و گزارش طبرى را نيز همان 150 نامه تلقى كرده اند و شاهد بر اين امر را نقل شيخ مفيد، ابن اعثم، خوارزمى و سبط ابن جوزى گرفته اند كه آنان نيز150 نامه نوشته اند و احتمالا همه آنان از ابومخنف نقل كرده اند (محمد هادى يوسفى غروى، وقعة الطف، ص 93). اما چنان كه در متن ملاحظه مى شود، بلاذرى با اين كه احتمالا از ابومخنف نقل كرده است، 50 نفر گزارش كرده است، هم چنان كه سبط ابن جوزى كه 150 نامه گزارش كرده است، از ابن اسحاق نقل كرده است، نه از ابومخنف (همان، ص 244).

5. بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 370.

6. محمد بن سعد، «ترجمة الحسين(عليه السلام) و مقتله»، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايى، فصلنامه تراثنا، سال سوم، شماره 10، 1408ق، ص 174.

7. همان، ص 24. ابن نما نيز به رقم دوازده هزار اشاره كرده است (مثيرالاحزان، ص 16).

8. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 275; ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، ص 235; شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 41; ابن جوزى، همان، ج 5، ص 325; سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ج2، ص 141; ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 21; سيد ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 25; ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 299; ابن عنبه، عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، ص 191ـ 192.

9. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص259 به نقل از عمار دهنى، ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(عليه السلام)، ص 302; ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 99; ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 306; احمد بن حجر هيتمى، الصواعق المحرقة فى ردّ اهل البدع و الزندقه، ص 196. مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص 65 و سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ج2، ص 141. 18هزار نفر را به عنوان قول ديگر، بيان كرده اند.

10. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 43; مجلسى، بحار الانوار، ج44، ص 68. اما در برخى مآخذ، به جاى 20 هزار نفر، 18 هزار نفر گزارش شده است (سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالى، ص 188; مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 212). خواند مير نيز به اين قول اشاره كرده است (غياث الدين بن همام الدين حسينى (خواند مير)، تاريخ حبيب السير فى اخبار افراد بشر، ج 2، ص 42).

11. ابن اعثم، همان، ج5، ص 40; خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج 1، ص 290.

12. ابن شهرآشوب، همان، ج4، ص 99. او پس از اقامت مسلم در منزل عروه، اين آمار را گزارش كرده است.

13. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسه، ج2، ص8; احمدبن محمد بن عبد ربه اندلسى، العقد الفريد، ج4، ص354.

14. ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(عليه السلام)، ص 284 و ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 16.

15. طبرى، همان، ج5، ص 489 (حوادث سال 121).

16. ابن سعد، ترجمة الحسين و مقتله، ص 174; بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 422; طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج4، ص 294; شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 71; ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 16; سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ج2، ص 133; ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج3، ص 299.

17. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص70ـ71.

18. همان، ص 175 و ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج3، ص 299.

19. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 260 به نقل از عمار دهنى و ص 275 به نقل از ابومخنف، و شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 52.

20. ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 49; خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج1، ص 297. مسعودى، تنها 18 هزار نفر را گفته است (مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص 68).

21. مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 101.

22. تهذيب التهذيب، ج2، ص 303.

23. طبرى، همان، ج4، ص 279; ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 69. مسعودى، مروج الذهب، ج3، ص 69; شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 57، طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 443 و ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 24. تنها 70 نفر را گفته اند.

24. دينورى، الاخبار الطوال، ص 240.

25. ابن اعثم، همان، ج5، ص 53.

26. محمد مهدى شمس الدين، انصار الحسين(عليه السلام)، ص 43.

27. به عنوان نمونه، «يزيد بن زياد بن مهاصر (ابوالشعثاء كندى)» به نام هاى يزيد بن مهاجر جعفى، يزيد بن زياد بن مظاهر كندى، زائدة بن مهاجر و… نيز ضبط شده است. ر.ك: محمد مهدى شمس الدين، همان، ص 111، 117 و 121.

28. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 122.

29. دينورى، الاخبار الطوال، ص 228; طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج4، ص 253; شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 34; ابن اعثم، همان، ج 5، ص 22; فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 171; طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 435; خوارزمى، همان، ج1، ص 273; سبط ابن جوزى، همان، ص 236.

30. شيخ صدوق، الامالى، مجلس 30، ح1، ص 217 و مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 313.

31. ابن سعد، همان، ص 170.

32. ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(عليه السلام)، ص 299; ابن كثير، همان، ج8، ص 178.

33. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسه، ج2، ص 10 و ابن عبدربه، العقد الفريد، ج4، ص 355.

34. ابن اعثم، همان، ج5، ص 69; خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج1، ص 317; محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج2، ص 73; اربلى، كشف الغمه، ج2، ص 253; ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ج2، ص 6. البته اين منابع، تمام همراهان امام(عليه السلام)(اعم از زن و مرد و اهل بيت و ياران) را اين رقم نوشته اند.

35. ابن كثير، همان، ج6، ص 259.

36. اما گزارش ابن عساكر كه ابن كثير نيز آن را نقل كرده است، بدون لحاظ بنى هاشم است كه اگر تعداد آنان نيز در گزارش آمده بود، آمار او به ارقام گزارش هاى ديگر، نزديك مى شد.

37. طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج4، ص 292; يحيى بن حسين بن اسماعيل جرجانى شجرى، الامالى الخميسيه، ج1، ص 191ـ 192; سيد ابن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 60; ذهبى، سير أعلام النبلاء، ج3، ص 308; ابن كثير، همان، ج 8، ص 214; ابن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابه، ج2، ص 71; همو، تهذيب التهذيب، ج2، ص 304. ابن نما، خبر عمار دهنى از امام باقر(عليه السلام) را مربوط به روز عاشورا دانسته است. (مثير الاحزان، ص 39).

38. همان، ص 178; ابن عساكر، همان، ص 329; ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج3، ص 298 و 300.

39. همان، ص 177.

40. يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج2، ص 243.

41. مسعودى، مروج الذهب، ج3، ص 71. هم چنين سبط ابن جوزى، همان، ج2، ص 161 و مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص 74. گزارش مسعودى را نقل كرده اند، اما به جاى 500 سوار، 1000 سوار نوشته اند.

42. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 107.

43. بَلَنسيّه، ناحيه و شهرى است در شرق كشور اسپانيا كه امروزه آن را «والنسيا» خوانند (لويس معلوف، المنجد فى الاعلام، ماده «بلنسيه»).

44. ابن ابار، محمد بن عبدالله بن ابى بكر قضاعى، دُرَرَ السمط فى خبر السبط، ص 104.

45. ر.ك: تسترى، قاموس الرجال، ج8، ص 8ـ9 و خويى، معجم رجال الحديث، ج 13، ص 268ـ 269.

46. طبرى، تاريخ الامم والملوك، ص 300ـ301 و شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 75.

47. طبرى، همان، ج 4، ص320; شيخ مفيد، همان، ج2، ص 95. بسيارى از مورخان، اين قول را قائل شده اند: بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، 395; دينورى، الاخبار الطوال، ص 256; ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص 101; قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج3، ص 155; طبرى، دلائل الامامه، ص 178; فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 184; طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 457; خوارزمى، مقتل الحسين(عليه السلام)، ج 2، ص 6; ابن جوزى، المنتظم، ج5، ص 339; عماد الدين طبرى، كامل بهائى (الكامل البهائى فى السقيفه)، ج2، ص 281; ابن كثير، همان، ج 8، ص 192.

48. طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 295; بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 424; شمس الدين ذهبى، تاريخ الاسلام، ج5، ص 15.

49. همان، ج 5، ص 489. (ذيل حوادث سال 121).

50. همان، ج3، ص 154; ابوزيد احمد بن سهل بلخى، البدء والتاريخ، ج2، ص 241.

51. على بن حسين مسعودى، اثبات الوصيه، ص 166.

52. همان، ج2، ص 6; محمد بن ابى طالب حسينى موسوى، تسلية المُجالس و زينة المَجالس، ج2، ص 275; مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 4. عبارت خوارزمى در اين باره چنين است: «… و كان معه اثنان و ثلاثون فارساً و اربعون راجلاً و فى رواية : اثنان و ثمانون راجلاً …». البته اين در صورتى است كه «اثنان و ثمانون راجلا» عطف به «اربعون راجلا» باشد كه با احتساب سوارگان سپاه امام(عليه السلام)، مجموعا تعداد آنان 114 نفر (سواره و پياده) مى شود.

53. تذكرة الخواص، ج2، ص 160. هم چنين او قول به 170 نفر (70 نفر سواره و 100 نفر پياده) و نيز قول به 30 سواره را نيز بيان كرده است (همان).

54. الصواعق المحرقه، ص 197

 

   شنبه 11 آذر 13912 نظر »

عاشورا، روز حماسه
خورشيد عاشورا دميد، نبرد ميان جبهه ي حق و باطل آغاز شد. يکايک اصحاب امام به ميدان رفتند و شهيد شدند. وقتي هيچ کس از آنان باقي نماند، نوبت به جوانان بني هاشم رسيد تا پاي در ميدان بگذارند.
علي اکبر، جواني رشيد و شجاع، خوش سيما و خوش سخن بود و گفتار و حرکاتش همه را به ياد پيامبر خدا (ص) مي انداخت. به حضور امام حسين (ع) آمد و از پدر اذن ميدان خواست. پدر هم اجازه داد. سوار بر اسب شد و آهنگ رفتن به ميدان کرد. پدر و پسر با هم خداحافظي کردند، اما امام، با نگاهش جوان رشيد خود را زيرنظر داشت و با حسرتي دردناک و در عين حال با شوقي فراوان به قد و بالاي فرزند نگاه مي کرد؛ نگاه کسي که از بازگشت او مأيوس باشد.
حسين بن علي (ع) دست زير محاسن خود برد، نگاهش را به آسمان متوجه ساخت و با سخناني که نشان دهنده ي جايگاه والاي علي اکبر و محبت پدر به اين فرزند دلاور بود، چنين گفت:
«خدايا! شاهد باش که شبيه ترين مردم به پيامبرت در چهره و گفتار و منطق و عمل را به سوي اين قوم فرستادم. ما هرگاه مشتاق پيامبرت مي شديم، به سيماي اين جوان نگاه مي کرديم. خدايا! برکات زمين را از اين قوم بگير و جمعشان را پراکنده و متلاشي کن، اينان ما را دعوت کردند تا ياري مان کنند، ولي با جنگ و قتالشان بر ما تعدي و تجاوز کردند.»

آن گاه علي اکبر به ميدان شتافت، در حالي که هيبت پيامبر و شجاعت علي و استواري حمزه و بزرگ منشي حسين بن علي را داشت.
در معرفي خود رجز مي خواند و به آن رو به صفتان حمله مي آورد. رجزهاي حماسي او چنين بود:
«من علي، فرزند حسين بن علي هستم، از گروهي که جد پدرشان پيامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نبايد ناپاک ناپاک زاده بر ما حکومت کند. من با اين نيزه و شمشير، در دفاع از حق و ياري پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگيد که نيزه ام خم شود و شمشيرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتي شايسته ي يک جوان هاشمي علوي.»
علي اکبر نبردي شجاعانه کرد و گروه بسياري را بر خاک هلاکت افکند. ضربات و حمله هاي او چنان کاري بود که سپاه دشمن را به هراس افکند، به نحوي که هنگام حمله ي او، صداي «الحذر، الحذر» (مواظب باشيد) از نيروهاي دشمن برمي خاست. رزم پرشور او، در آن هواي گرم و با لبي تشنه در آن نيم روز داغ، آن هم با سلاح و تجهيزات سنگين او را به شدت خسته و بي تاب کرد. لحظه اي دست از جنگ کشيد و به خيمه گاه آمد تا آبي بنوشد و نيروي تازه اي بيابد، ولي در خيمه ها آب نبود و حسين تشنه تر از علي اکبر بود.
امام به او فرمود: پسرم! بر حضرت محمد و علي (ع) و بر من سخت و ناگوار است که از من کمک و آب بخواهي و ياري تو برايم ميسر نباشد. سپس از وي خواست دوباره به ميدان برود و بجنگد و اظهار اميدواري کرد که از دست رسول خدا (ص) سيراب شود.

شهادت سرخ
حضرت علي اکبر، چند بار رفت و برگشت و در هر نوبت، رزمي نمايان کرد و در نهايت در حلقه ي محاصره ي سپاه دشمن قرار گرفت و از هر طرف بر پيکر او ضربه زدند و آن قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت که بر زمين افتاد.
ستاره اي بود که بر خاک افتاد. حسين (ع) با شتاب خود را به علي اکبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاک و خون از چهره و چشم فرزند زدود. علي اکبر در آخرين لحظات، چشم خويش را گشود و به سيماي سالار شهيدان نگاه کرد و … جان باخت، در حالي که حدود 27 سال از سن او مي گذشت.
حسين (ع) که اين قرباني را در راه خدا داده بود، در پيش گاه خدا سربلند و مفتخر بود. خم شد و صورت بر صورت خونين پسر گذاشت. سپس از جوانان هاشمي کمک خواست تا جسد آن شهيد را از ميدان به عقب منتقل کنند و در خيمه ي مخصوص شهدا قرار دهند.

حادثه ي عاشورا به پايان رسيد.
سه روز بعد، وقتي امام سجاد(ع) براي دفن پيکر امام و شهدا از کوفه به کربلا آمد و بدن مطهر امام حسين (ع) را به خاک سپرد، جسد فرزندش علي اکبر را هم پايين پاي آن حضرت دفن کرد.
اين که ضريح امام حسين(ع) شش گوشه دارد، دو گوشه ي جدا در پايين پا، محل دفن علي اکبر را نشان مي دهد. امروز هر کس سالار شهيدان را زيارت مي کند، اين جوان با ايمان را هم زيارت مي کند. هر کس بر حسين بن علي (ع) سلام مي دهد بر «علي بن الحسين» هم سلام مي دهد.
علي اکبر، جانبازي و فداکاري را در کربلا به اوج رساند و حمايت از حجت الهي و امام زمان خويش را به خوبي انجام داد و براي همه ي جوانان در همه ي تاريخ، يک الگوي ايمان و جهاد و مبارزه و شهادت باقي ماند.
در راه خدا ذبيح دين گرديد


موضوعات: مناسبتها
   دوشنبه 6 آذر 1391نظر دهید »

 توكل واقعي

قالَ الامام الباقر عليه السلام : لا يَکُونُ الْعَبْدُ عابِدا لِلّهِ حَقَّ عِبادَتِهِ حَتّي يَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ، فَحينَئِذٍ يَقُولُ: هذا خالِصٌ لي ، فَيَقْبَلُهُ بِکَرَمِهِ.


امام باقر عليه السلام فرمود: کسي به بندگي و ستايش گر حقيقي در برابر خداوند نمي رسد مگر آن که از تمام افراد قطع اميد کند و تنها اميدش خداي يکتا باشد.
در يک چنين حالتي خداوند گويد: اين عمل خالصانه براي من است و آن را مورد قبول و عنايت خود قرار مي دهد

قالَ الامام الباقر  عليه السلام : اُقْسِمُ بِاللّهِ وَ هُوَ حَقُّ، مافَتَحَ رَجُلٌ عَلي نَفْسِهِ بابَ الْمَسْاءلَةِ إ لاّ فَتَحَ اللّهُ عَلَيْهِ بابَ فَقْرٍ.
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: سوگند به خدائي که بر حقّ است ، چنانچه شخصي در موردي ، تقاضاي خود را به يکي از هم نوعان خود بگويد و بدون توجّه به خداوند متعال درخواست کمک نمايد، خداوند دري از درهاي فقر و تنگ دستي را بر او بگشايد.

“شهادت جانسوز امام محمد باقر عليه السلام بر تمام شيفتگانش تسليت باد.


موضوعات: مناسبتها
   دوشنبه 1 آبان 1391نظر دهید »

1 ... 74 75 76 ...77 ... 79 ...81 ...82 83 84 ... 101