خميني شهرهمچنان بيداراست
متولدکه شدم اسمم راتوي ثبت احوال ثبت کردند ،محل صدورشناسنامه ام را زدند خميني شهر
بزرگترکه شدم پابه عرصه ي علم ودانش گذاشتم ،وقتي حرف ازعلماوشهدا مي شد يادم مي افتاد،به 23هزارشهيد ،به سرداراعتصامي، ابراهيمي، نواب صفوی ،به آيت الله اشرفي ،آيت الله معرفت، وآيت الله جبل آملي، آیت الله فیاض ،آیت الله شیخ محمد حسین نجفی ،….
نيازنبودکه بگويند محرم است همه جا سياه پوش بود،نام حسين بر سردرهمه دلها حک شده بودتاجايي که نام شهرمان راگذاشتند حسينيه ايران ….
روزي که شيپورجنگ به صدا درآمددسته دسته سبکبالان عاشق ازپيروجوان جان به کف دست گرفتندوشربت شهادت نوشيدند….
خيابان هاي شهرما صداي پاي مردان وزنان سلحشورراهنوزبه يادداردکه بامشت هاي گره شده فريادخودرابرسرابرقدرت ها سردادند وباحجاب فاطمي سروده ي زنان برومندراآويزه عالم کردند….
سنگرمساجدومحفل نماز جمعه ماهنوز ازعطرعاشقان ولايت پراست….
سراسرشهرم جز غيرت وعفت وجوانمردي نيست اماامروزچه شده ….
چه شده که دست نامحرمان روزگار به شهرمان درازشده ؟!
مگرخبرندارندکه خميني شهري ها همچنان بيدارند!!
وافسوس که بعضي ناآگاهان روزگار بدون درنظرگرفتن سابقه تابناک خميني شهر پرده جهل تاريک خويش رابررخ پرفروغ آن کشيدند…(بزگنمایی حادثه اراذل و اوباش)
آيا با ابوجهل ها وابوسفيان ها مکه هارابدنام مي کنند؟
مردم خميني شهر همگي محمدي وحسيني اند،،جهالت ها رادرخاک بهشتي خود دفن ونابود مي کنند
نمونههايي از حياي زينب عليها السلام
1 . فرزند بيتحيا و عفت:
تاثير وراثت و خانواده در رفتار و کردار انسان ترديدپذير نيست . امروزه به روشني ثابتشده است که بخشي از صفات خوب و بد، از راه وراثت، از نسلي به نسلي منتقل ميشوند و به همين جهتخانوادههايي که پيامبران در آن متولد شدند، عموما پاک و اصيل بودند، بهمين جهت در منابع اسلامي نيز از ازدواج با زنان زيبايي که در خانوادههاي ناپاک و عاري از حيا به بار آمدهاند نهي شده است . در کنار وراثت، تربيت مطرح است; زيرا بخشي از فضايل و کمالات، با تربيت صحيح به فرزندان منتقل ميشود .
در زندگي زينب عليها السلام اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت; چنانکه در زيارت نامه آن بانوي بزرگوار ميخوانيم: «السلام علي من رضعتبلبان الايمان; سلام بر کسي که از پستان ايمان شير نوشيد .»
آن که پا تا به سر ايمان و حياست
خونش آميخته با خون خداست
عشق را همسفر کرببلاست
مظهر عصمت و پاکي، تقواست
به يقين زينب کبري باشد
زاده حيدر و زهرا باشد
آري! زينب کبري عليها السلام در خانه وحي و ولايت، از پدر و مادر معصوم به دنيا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولايت و مرکز نزول وحي الهي نشو و نما نمود و از يگانه مادر معصوم جهان هستي «فاطمه زهرا عليها السلام» شير نوشيد و از ابتداي شيرخوارگي در آغوش پر مهر مادر; عفت، حيا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شيرخوارگي در محضر بزرگترين استادان جهان انسانيت; يعني رسول الله صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسين عليهما السلام تربيتيافت .
«يحيي مازني» که از علماي بزرگ و راويان حديث است، چنين نقل ميکند: «مدتها در مدينه، در همسايگي علي عليه السلام در يک محله زندگي ميکردم . منزل من در کنار منزلي بود که «زينب» دختر علي عليه السلام در آنجا سکونت داشت، حتي يک بار هم، کسي حضرت زينب را نديد و صداي او را نشنيد، او هرگاه ميخواستبه زيارت جد بزرگوارش برود، در دل شب ميرفت; در حالي که پدرش علي عليه السلام در پيش و برادرانش حسن و حسين عليهما السلام در اطراف او بودند . وقتي به نزديک قبر شريف رسول خدا صلي الله عليه و آله ميرسيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام شمعهاي روشن اطراف قبر را خاموش ميکرد . يک روز امام حسن عليه السلام علت اين کار را سؤال کرد، حضرت فرمود: «اخشي ان ينظر احد الي شخص اختک زينب (1) ; از آن ميترسم که کسي خواهرت زينب را ببيند .»
به قول «شيخ جعفر نقدي» ، زينب عليها السلام تربيتشده پنج تن آل عبا است: «فالخمسة اصحاب العباء هم الذين قاموا بتربيتها وتثقيفها وتهذيبها وکفاک بهم مؤدبين ومعلمين (2) ; پنج تن آل عبا به تربيت و فرهنگ سازي و تهذيب زينب همت گماردند و همين بس که آنها ادب کننده و آموزگار باشند .»
و راستي کجا رفته اين مرزبانيهاي حيا؟ ! و چرا در جامعه شيعه علوي، ميبينيم که مردان با همسران آرايش کرده و دختران بيبهره از حجاب، در پارکها و خيابانها و . . . ظاهر ميشوند؟ !
2 . حيا در آغاز جواني
دکتر «عائشه بنت الشاطي» ، بانوي نويسنده و اهل تحقيق اهل سنت، چنين ميگويد: «زينب در آغاز جواني چگونه بوده است؟ مراجع تاريخي از وصف رخساره زينب در اين اوقات خودداري ميکنند; زيرا که او در خانه و روبسته زندگي ميکرد . ما نميتوانيم مگر از پشت پرده وي را بنگريم، ولي پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون ميآيد و مصيبت جانگداز کربلا او را به ما نشان ميدهد . (3) »
تاريخ او را نديده، چرا که حياي او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصيه کرده است که: «خير للنساء ان لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال (4) ; براي زنان بهتر است که آنان مردان را نبينند، و مردان [نيز] آنها را نبينند .»
و اگر دستور الهي و آسماني نبود که «ان الله شاء ان يراهن سبايا; به راستي که خدا خواسته که آنها را اسير ببيند» حسين عليه السلام هرگز به خود اجازه نميداد خواهر را در سفر کربلا به همراه ببرد .
بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب
ورنه اين بيحرمتي را کي روا دارد حسين
3 . نمايش شکوه حيا هنگام حرکت از مدينه
مدينه، شبي را به ياد ميآورد که کاروان حيا با تمام شکوه و جلال به سوي مکه روانه شد . آن شب از شبهاي ماه رجب بود که کارواني مجلل از مدينه بيرون رفت; در حالي که دو بانوي «حيا» و عفت را جوانان بنيهاشم و در راس همه سيد جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند . در قطعهاي تاريخي، راوي چنين نقل ميکند:
«چهل محمل را ديدم که با پارچههاي حرير [ابريشم] و ديباج زينتشده بودند . در اين وقت امام حسين عليه السلام دستور داد بني هاشم زنهاي محرم خود را سوار بر محملها نمايند، پس در اين حال من نظاره ميکردم که ناگهان جواني از منزل حسين عليه السلام بيرون آمد در حالي که قامتبلندي داشت و بر گونه او علامتي بود و صورتش مانند ماه ميدرخشيد و ميفرمود: بنيهاشم کنار رويد و آنگاه دو زن از خانه حسين عليه السلام خارج شدند، در حالي که دامانشان بر اثر حياي از مردم به زمين کشيده ميشد و دور آن دو را کنيزانشان احاطه نموده بودند . پس آن جوان به سوي يکي از محملها پيش رفت و زانوي خود را تکيه قرار داد و بازوي آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود . من از بعضي پرسيدم; آن دو بانو کيستند؟ ! جواب دادند: يکي از آنها زينب عليها السلام و ديگري امکلثوم; دختران اميرالمؤمنين عليه السلام . پس گفتم: اين جوان کيست؟ ! گفته شد: او قمر بني هاشم، عباس فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام است . سپس دو دختر صغير را ديدم که گويا امثال آنها آفريده نشده است . پس يکي را همراه زينب و ديگري را همرام امکلثوم سوار نمود . پس از [اسم] آن دو دختر پرسيدم . گفته شد: يکي سکينه و ديگري فاطمه; دختران حسين ميباشند .
آنگاه بقيه بانوان به همين جلالت و عظمت و حيا و متانتسوار شدند و حسين عليه السلام ندا داد: کجاست عباس، قمر بني هاشم! عباس عرض کرد: لبيک، لبيک، اي آقاي من! فرمود: اسبم را بياور . اسب آقا را حاضر کرد . آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدينسان کاروان حيا، عفت، متانت و نجابت مدينه را ترک گفت (5) .
4 . زيورآلات فداي حيا و عفت!
پس از غارت لباسهاي امام حسين عليه السلام، سپاهيان کوفه و شام به سوي خيمهها هجوم بردند . لحظاتي تلخ و جانکاه بود . زينب کبري بيش از همه، تلخي و مخاطرات اين تهاجم وحشيانه را احساس ميکرد; چرا که از يک سو پاسبان خيمههاي حيا و عفتبود و از طرف ديگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت . دختر علي عليه السلام که منش و خوي کوفيان را ميشناخت، براي حفظ عفت و حياي بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زيورآلات زنان را جمع کرده خطاب به عمر سعد فرمود: اي عمر بن سعد! سپاهيان خود را از تعجيل و شتاب در غارت خيمهها باز دار! خود آنچه اسباب و زيور آلات استبه شما واگذار ميکنم . مبادا دست نامحرمان به سوي خاندان رسول خدا دراز شود [و بر قامتحيا و نجابت غباري بنشيند] .
تمامي وسايل و زيورآلات، حتي گوشوارههاي فاطمه بنت الحسين عليه السلام نيز که يادگار امام بود در محلي جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشهاي اجتماع کردند، دختر شجاع علي عليه السلام فرياد زد: هر کس ميل دارد; وسايل و زيورآلات را بردارد! عدهاي پيش آمدند و هرچه بود غارت کردند . . . . (6) »
5 . فرياد بانوي حيا بر بيحياها:
کاروان حيا وارد کوفه شد، مردم در حالي که خاندان رسالت را به سوي عبيدالله بن زياد ميبردند، اسيران را تماشا ميکردند . در اين لحظه صداي بانوي حيا بلند شد: «يا اهل الکوفة، اما تستحيون من الله ورسوله ان تنظروا الي حرم النبي صلي الله عليه و آله (21) ; اي مردم کوفه! از خدا و فرستاده او شرم نميکنيد که به خانواده پيامبر چشم دوختهايد .»
پينوشت:
1) شيخ جعفر نقدي، کتاب زينب کبري، ص22، و رياحين الشريعه، ج3، ص60 .
2) زينب کبري، ص20 .
3) عائشه بنت الشاطي، بانوي کربلا، مترجم: سيد رضا صدر (قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم 1378)، ص58 - 59 .
4) وسائل الشيعه، ج14، ص43، حديث 7 .
5) موسوعة کلمات الامام حسين عليه السلام، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم، مؤسسه الهادي، چاپ اول، صص297 298 .
6) احمد بن يحيي البلاذري، انساب الاشراف، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1349 (ه . ق)، ج3، ص204 .
21
ازدواج، ساماندهى غرايز
نويسنده كتاب «مقدمهاى در جامعهشناسى خانواده» مىنويسد:
«ازدواج عملى است كه پيوند بين دو جنس مخالف را بر پايه روابط پاياپاى جنسى كه قانونى و مورد قبول جامعه است قرار مىدهد…. كلودلوى استراوس معتقد است كه «ازدواج برخوردى دراماتيك بين فرهنگ و طبيعت يا ميان قواعد اجتماعى و كشش جنسى است به اين صورت كه جامعه مىكوشد تا روابط غريزى را مهار كرده به آن رنگ فرهنگ بزند.» گذشته از چهار خصلت، ارتباط اجتماعى، تخالف جنسى پاياپايى و قرارداد اجتماعى، ازدواج ارتباطى را مىسازد كه در مقايسه با ديگر ارتباطات انسانى داراى ماهيتى است بىنظير. ديگر ارتباطات انسانى هر يك بعدى از ابعاد حيات را مىپوشاند و حال آنكه زوجيت داراى ابعادى زيستى، اقتصادى، عاطفى، و نيز روانى اجتماعى است. به بيان ديگر همزيستى زوجين در درون خانواده آنان را در چنان گردونهاى از ارتباطات مختلف قرار مىدهد كه بىهيچ شبهه قابل مقايسه با هيچيك از ارتباطات انسانى نيست.
ازدواج و قرارداد ناشى از آن داراى نوعى تقدس است. برخى تا آنجا پيش مىروند كه تقدس زوجيت را مهمترين وجه تمايز آن از ديگر روابط بين انسانها مىدانند.»(11)
حال ببينيم تمدن الحادى معاصر غرب كه متأسفانه سلطه فرهنگى و اجتماعى خود را بر ساير كشورها و از جمله كشورهاى مسلمان گسترده است، براى ارضاء غريزه جنسى چه راههايى را پيشنهاد مىكند و نتايج و عودت اين راهها چيست. رايجترين طرق ارضاء ميل جنسى در غرب عبارتست از:
1- روابط جنسى قبل از ازدواج(12)
2- روابط جنسى در ازدواج(13)
3- روابط جنسى افراد متأهل خارج از ازدواج(14) با به اصطلاح دينى زناى محصنه
البته به نوشته كتابها، بعضى از افراد بيمار غربى از راههاى ديگر مانند معاوضه همسر(15) و ازدواج گروهى نيز استفاده مىكنند كه چون به نسبت راههايى كه گفتيم رواج خيلى كمترى دارند و خوشبختانه در ساير كشورها پيدا نشدهاند، از ذكر آنها خوددارى مىكنيم.
روابط قبل از ازدواج
اين نوع ارتباط بين نوجوانان و جوانان بسيار زياد است و گر چه با تمايلات عاطفى همراه است و گاه نيز به وادى پر سوز و گداز عشقهاى آتشين پاى مى گذارد، اما در بيشتر موارد و به سرعت، به روابط جنسى مىانجامد. تماسها و ارتباطهاى جنسى مشكلات فراوانى به وجود مىآورد كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- تولد فرزندان نامشروع:
«نزديك به 41 دختران نوجوان آمريكايى - با وجود همه آموزشهايى كه مىبينند و امكاناتى كه دارند - قبل از 18 سالگى، و حدود 45 درصد آنها قبل از 21 سالگى باردار مىشوند. اين رقم در بين دختران سياه پوست به 30% قبل از 18 سالگى و دو سوم قبل از 21 سالگى مىرسد! باردارى دختران نوجوان آسيبهاى زيادى به آنها مىزند و براى جامعه خسارتهايى را در پى مىآورد. طبق آمار، هر سال در آمريكا يك ميليون دختر نوجوان باردار مىشوند كه 55% آنها فرزندان خود را سقط مىكنند و 45% ديگر، كودكان خود را به دنيا مىآورند. يعنى هر سال 450000 نوزاد نامشروع! مشكلاتى كه از رهگذر اين ارتباطهاى تند و كور و جنسى گريبانگير مادران مىشود عبارتند از:
آسيبهاى جسمانى و حتى مرگ، شكست تحصيلى و ترك تحصيل، گرايش به مواد مخدر، بروز ناراحتىهاى عاطفى و روانى و فرو رفتن در فقر و تهيدستى.
پدران اين كودكان نامشروع، بيشتر كسانى هستند كه با قانون درگيرى دارند و مصرف مواد مخدر و الكل در آنها شايع است. ترك تحصيل و ابتلاء به افسردگى از ضررهاى ديگرى است كه به پدران كم سال وارد مىشود.
ثابت شده است كه نوزادان از وزن كم و ناتوانى جسمى رنج مىبرند و در آينده به اختلالات رفتارى مانند بيش فعالى و شكست تحصيلى دچار مىشوند.»
2- بروز بيماريهاى مقاربتى:
طبق نظر «انجمن پزشكى آمريكا» هر سال 5/2 ميليون نفر نوجوان به امراض تناسلى دچار مىشوند.41 دانشآموزان دبيرستانى در اين گروه قرار دارند. بيمارى مرگبار ايدز سالانه، 2 تا 3 درصد نوجوانان را آلوده مىكند كه اين افراد در سالهاى فعال جوانى از پاى در مىآيند.(16)
3- بحرانهاى عاطفى و روانى دختران:
روابط قبل از ازدواج، آثار منفى عاطفى و روانى زيادى را بر دختران به جاى مىگذارد. اين نكته روشن است كه انگيزههاى زن و مرد در رابطه جنسى با هم تفاوت دارد، براى زنان كسب عاطفه و محبت مهم است و براى مردان ارضاى غريزه. رابطه جنسى براى مرد پايان راه است، درحالى كه براى زنان ميانه راهى است كه بايد به مقبوليت، عشق، پذيرش و ازدواج منتهى شود. مردان بدون توجه به شريك جنسى، به ارضاء مىانديشند و زنان با كسى ارتباط برقرار مىكنند كه او را دوست داشته باشند؛ يا همسرشان باشد يا اميدوار باشند كه در آينده به عقد ازدواج او درمىآيند.
به خاطر اين تفاوتهاست كه دختران در پيوندهاى قبل از ازدواج خود دچار پريشانى و اضطراب مىشوند و بعد از ازدواج نيز احساس گناه و افسردگى به سراغشان مىآيد. به گفته يكى از روانشناسان «نوجوانانى كه روابط جنسى قبل از ازدواج دارند هم با والدين خود دچار كشمكش مىشوند و هم با ارزشهاى اخلاقى و جامعه تعارض پيدا مىكنند و در نتيجه اين تعارضها و درگيريهاى درونى، اضطراب آنها افزايش مىيابد. حدود هشتاد درصد زنان متأهل بعد از ازدواج نيز از يادآورى روابط قبل از ازدواج رنج مىبرند و به مشكلات روحى مبتلا مىشوند»(17)
4- كم شدن ميل به ازدواج:
ازدواج هنوز مقدسترين پيوند بين انسانهاست و جزو آرزوهاى اصلى هر جوان در همه جوامع اين است كه روزى با فرد مناسب مورد علاقه خود ازدواج كند. اما روابط پيش از ازدواج اين انگيزه را كم مىكند به گفته روانشناس معاصر «بريان»:
«اگر مىبينيم سن ازدواج بالا رفته است و جوانان احساس نياز براى تشكيل خانواده نمىكنند، به اين خاطر است كه نياز جنسى آنها با رابطههاى قبل از ازدواج تأمين مىشود.»(18)
5- سست شدن بنيان خانواده:
11- ساروخانى، باقر «مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده» ص 24-23 - انتشارات سروش - 1370 - تهران
12- premarital sex
13- Marriage
14- Fxtramarital sex
15- swinging
16- Laurence steinberg »Adilescenace« NCC.raw Hil, 1993.U.S.A
17- Hyde,Janent, »Sexuality Understanding Human« MCGWHILL, 1986,U.S.A
18- - Bryan, s & Devault,C, »and Family Experience The Marriage« West Publishing, Company, 1989,U.S.A
ازدواج، ساماندهى غرايز
ويژگيهاى انحصارى غريزه جنسى در طول تاريخ زندگى، انسان را بيش از هر چيز به خود سرگرم كرده است و در همه جنبه هاى حيات او جلوه گر شده است. تعبير جنسى و بحثهاى مربوط به آن را در ادبيات، هنر، مذهب، فلسفه، نظامهاى حقوقى و شاخههاى متعدد علوم مىبينيم. بعضى از دانشمندان بر اين باورند كه بخش عمدهاى از بيماريهاى جسمى، اختلالات عاطفى و روانى، عصيبتها و پرخاشگرىها، هنرنمايىها و خلاقيتها، كشمكشها و جنگها و در نتيجه ظهور و سقوط تمدنها از تهييج غريزه جنسى انسان و تمايل براى ارضاى آن ناشى شده است !(1)
هدف انگيزش جنسى در انسان در اصل براى بقاء نوع است كه با كششى بسيار زياد و لذتى فراوان انجام مىپذيرد.(2)
«ويلهلم رايش» روانشناس نامدار معاصر در كتاب معروف خود «فونكسيون ارگاسم»(3) جا به جا قدرت غريزه جنسى و اهميت ارضاى بهنجار آن را يادآور مىشود. او در مقدمه كتاب مىنويسد:
«ريشه اوليه بسيارى از فجايع اجتماعى و بيماريهاى ويران كننده را مىتوان در آن دانست كه انسان تنها حيوانى است كه از قانون طبيعى جنسى پيروى نمىكند. مرگ ميليونها نفر در جنگها و اختلال روانى و بدنى محصول مستقيم نفى اجتماعىِ نيروى زندگى است. فرآيند جنسى هم طراز با فرآيند انبساط بيولوژيكى و شادى و لذت است كه خود سازنده زندگى مىباشد.» او معتقد است كه «نِوْروز-روان نژندى چيزى جز جمع نيروهاى بازدارنده جنسى نيست كه در طول زمان حالتى مكانيكى و غير ارادى يافته است. همه تظاهرات ديگر كه در نِوْروز مشاهده مىشود، نتيجه اين اختلال اوليه است.» و از اين رو تأكيد مىكند كه «مسأله بهداشت روانى يك جامعه مربوط به اين است كه افراد آن جامعه تا چه حد و به چه نسبت از روابط جنسى طبيعى برخوردارند.» تصور نشود كه اين، سخنِ بىدينان هوسران است يا طرفداران افراطى تحليلگران روانى در «محجة البيضاء» از قول «امام محمد غزالى» آمده است كه «نيرومندترين لذت جسمانى، لذت جنسى است؛ بدين سبب، اگر ميل جنسى به خوبى ضبط نشود و در حد اعتدال به كار نرود، باعث هلاكت دين و دنيا مىشود» او اضافه مىكند: اين عبارت كه «پروردگارا آن چه تاب و توان آن را نداريم بر دوش ما مگذار» (بقره 286) معنايش شدت كشش جنسى است.(4) بعضى از علماى اخلاق مىگويند: «شيطان دو لشكر بزرگ و نيرومند دارد: لشكر شهوت و لشكر غضب و مهمترين شهوت، شهوت جنسى است كه به خاطر آن سپاه غضب هم بسيج مىشود!» اين واقعيت، در زمان ما، خود را با پيوند شوم و مرگبار خشونت و سكس، هم در فيلمها و رمانها و هم در صحنه واقعى زندگى، نشان داده است.
شهيد بزرگوار انقلاب اسلامى استاد مطهرى (ره) با آنكه در مقاله تقوا، در كتاب دهگفتار، تعجب مىكند كه چرا كلمه تقوا به «پرهيزكارى» ترجمه شده است، حال آنكه معنى آن «خودنگهدارى» است و در عرف شرع نگهدارى نفس است از آنچه انسان را به گناه مىكشاند، يعنى ترك ممنوعات و محرمات. به عبارت ديگر تقوا ايجاد ملكه و حالت و مصونيتى در روح انسان است كه حافظ و نگهدار او باشد، اما در مورد مسأله جنسى مىنويسد:
«در مقررات دينى مىبينيم كه تقوا ضامن و وسيله بسيارى از گناهان شده ولى نسبت به بعضى ديگر از گناهان كه تأثير و جاذبه قوىترى دارند، دستور حريم گرفتنش داده شده، مثلاً در مقررات دينى گفته نشده كه خلوت كردن با وسيله دزدى يا شراب خورى يا قتل نفس حرام است. مثلاً مانعى ندارد كه كسى شب در خانه خلوتى بسر برد كه اگر بخواهد العياذ باللّه شراب بخورد هيچ رادع و مانع ظاهرى نيست، همان ايمان و تقوا ضامن انسان است. ولى در مسأله جنسيت به حكم تأثير قوى و تحريك شديدى كه اين غريزه در وجود انسان دارد اين ضمانت از تقوا برداشته شده و دستور دادهاند كه خلوت با وسيلهى بىعفتى، ممنوع است. زيرا اين خطر، خطرى است كه مىتواند احيانا در اين حصار هر اندازه منيع و مستحكم باشد نفوذ كند و اين حصار را فتح نمايد.»(5)
اسلام، مانند ديگر اديان توحيدى، نه تنها راه اصلى ارضاى اين غريزه نيرومند را ازدواج مىداند، بلكه حكمت اين كشش شديد انسان به جنس مخالف خود را به هم پيوستن زن و مرد و تشكيل خانواده به حساب مىآورد. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مىنويسد:
«اگر در نوع جهاز تناسلى نر و ماده حيوانات به دقت مطالعه و بررسى كنيم جاى هيچ ترديدى باقى نمىماند كه اين شهوت غريزى انسان تنها وسيلهاى است براى توالد و تناسل كه خود مايه بقاء نوع است. علاوه بر اين انواع حيوانات و از جمله انسان، به جهازهاى ديگرى نيز مجهز هستند كه باز دلالت دارد بر اينكه غرض از خلقت جهاز تناسلى و (كشش شديد غريزه جنسى) همان بقاء نوع است. يكى از آنها محبت و علاقه به فرزند است و ديگرى مجهز بودن ماده هر حيوان پستاندار به جهاز شيرساز تا طفل خود را براى مدتى كه بتواند خودش غذا را بخورد و فرو ببرد و هضم كند، شير بدهد و از گرسنگى حفظ كند. همه اينها تسخيرهايى الهى است كه به منظور بقاء نوع، جنس نر را مسخر ماده و ماده را مسخر نر كرده، جهاز تناسلى طرفين را مسخر و دلهاى آنان و بسيارى عواطف را، مسخر كرده تا اين غرض تأمين شود. به همين جهت مىبينيم انواع حيوانات با اينكه مانند انسان مجبور به تشكيل اجتماع و مدنيت نيستند و به خاطر اينكه زندگيشان ساده و نيازهايشان مختصر است، احتياجى به يكديگر ندارند. باز گاه گاهى غريزه جنسى وادارشان مىكند كه نر و ماده با هم اجتماع كرده و عمل مقاربت را انجام دهند و هر يك دنبال زندگى خويش را بگيرد، بلكه به لوازم اين عمل هم ملتزم شوند و هر دو در تكفل طفل و يا جوجه خود و غذا دادن و تربيت آن پايبند باشند تا طفل و يا جوجهشان به حد رشد برسد و در اداره زندگى خويش مستقل شود و نيز به همين جهت است كه مىبينيم از روزى كه تاريخ، زندگى بشريت را نام مىبرد، سنت ازدواج را هم، كه خود يك نوع اختصاص و رابطه ميان زن و شوهر مىباشد، نام برده است. جاى هيچ ترديد نيست كه ملتهاى گوناگون بشرى در گذشته، هرچند هم كه داراى افراد فراوان بودهاند بالاخره به مجتمعات كوچكترى به نام خانواده منتهى مىشدند. همين اختصاص باعث شده كه مردان جلوگيرى از تجاوز ديگران به همسر خود را به مانند دفاع از جان خود واجب بدانند، بلكه دفاع از عرض را واجبتر دانسته گاهى جان خود را بر سر ناموس خويش از دست بدهند…. باز به همين جهت است كه مىبينيم در همه اعصار، نوع بشر، نكاح و ازدواج را ستوده و آن را سنت حسنه دانسته و زنا را نكوهش كرده و آن را عملى زشت و گناهى اجتماعى به حساب آورده است؛ به طورى كه فرد زناكار نيز، آن را به صورت آشكار، مرتكب نمىشود. اگر مىبينيم تمامى اقوام و ملل در همه زمانها، زنا را زشت و فاحشه خواندهاند براى اين بوده كه مىدانستند، اين كار باعث فساد انسان، قطع نسل و بروز بيماريهاى گوناگون شده و به علاوه بسيارى از آسيبهاى اجتماعى مانند: شرارت، دزدى و قتل را باعث مىشود و نيز عفت، حياء، غيرت، مودت و رحمت را در همه جامعه از بين برده و ناپاكى، بىشرمى، بىغيرتى، دشمنى و شقاوت را جايگزين مىسازد.(6)
ايشان در جاى ديگر تصريح مىكنند:
«بدون شك، تمام احكام وارده تابع مصالح و ملاكات حقيقى است و حكم زناشويى هم كه يكى از همان احكام است، در تشريع تابع ملاك حقيقى و مصلحتى واقعى است كه توالد و تناسل بشر است.
مىدانيم كه نظام آفرينش از نوع بشر زايش و بقاء مىخواهد و به همين منظور در انسان دستگاه تناسل گذاشته شده كه با جدا شدن اجزايى از او و پرورش آنها انسان جديدى به وجود آيد كه جانشين همنوع خود شود، و به منظور جريان اين دستگاه و استفاده از آن، قوهاى شهوانى كه هر يك از افراد را به جنس مخالف مىكشاند در وى به وديعه گذاشته است و براى تكميل اين نيرو، قوه عقل را ابداع فرموده كه فسادهايى را كه از اين راه برمىخيزد جلوگير باشد…. پس دستگاه بدنى انسان از راه شهوت او را به ازدواج براى بقاء نسل مىكشاند و عقل وى هم او را از فحشاء و فساد كه خانه و خانواده را براندازند، برحذر مىدارد و وسايل سعادت او را تأمين مىكند.»(7)
«ويل دورانت» همين نكته را در جاى جاى بحث خود از عشق و ازدواج بيان كرده است: «اگر از پستترين نوع تيره پشتان تا بالاترين قبايل انسان را در نظر بگيريم مىبينيم كه در اين رشته، هر چه در اجناس و انواع و نژادها و اقوام و طبقات بالاتر رويم، عده نوزادان و بچهها و خانوادهها، به تدريج كمتر مىگردد و در عوض مراقبت پدر و مادر افزون مىگردد. زناشويى، تجويز و قانونى ساختن عشقبازى نيست بلكه براى اين است كه زن و مردى را به طور دايمى به هم بپيوندد تا از فرزندانشان پرستارى كنند.»(8)
از مطالب بالا و توضيحات ديگرى كه در تفسير الميزان ذيل آيات 6-2 سوره نساء آمده است(9) نتايج زير حاصل مىشود:
1- خداوند غريزه جنسى را با نيرومندى تمام در زن و مرد قرار داده است تا به سوى هم كشيده شوند.
2- با دقت در تجهيزات طبيعى انسان، به خصوص تجهيزات بدنى زن براى نگهدارى فرزند در رحم، دستگاه شيرسازى و محبت شديد او به فرزند و نيز غيرت مرد نسبت به حفظ ناموس متوجه مىشويم كه ميل شديد غريزى مقدمه ازدواج زن و مرد و تشكيل خانواده است.
3- قدمت خانواده به قدمت انسان در روى زمين است، تاريخ در هيچ زمانى سراغ ندارد كه انسانها بدون ازدواج دور هم جمع شده باشند.
4- در خانوادهاى كه با اين حكمت الهى تشكيل مىشود نيازهاى اساسى انسان و از جمله نياز جنسى به خوبى ارضاء مىشود و به علاوه مودت، رحمت، حياء، عفت، غيرت و بسيارى از صفات حسنه انسانى در بين اعضاء آن بروز مىيابد.
5- از اين رو اگر انسان ازدواج نكند، كارى غير طبيعى انجام داده است، اگر ازدواج كند و بچهدار نشود كارش در مسير حكمت الهى نيست، اگر بچهدار شود و فرزندش را به خوبى تربيت نكند، يا او را از ديگرى به مؤسسات ديگر بسپارد كارى خلاف طبيعت و حكمت حق كرده است.
6- اين مصلحت تنها ملاك غالبى است كه اسلام را به تسريع نكاح واداشته ولى اين اغلبيت از احكام ملاك است نه احكام مشرّعه براى موضوعات؛ زيرا آنها دايمى هستند، پس روا نيست كه گفته شود نكاح و مباشرت زنان در جواز تابع غرض (يعنى توالد) هستند، هرجا غرض حاصل نشد، نكاح جايز نمىباشد (مانند ازدواج اشخاص نازا) بلكه نكاح، سنتى است برقرار بين نر و ماده و داراى احكام دايمى، منظور از آن هم حفظ مصلحتى است غالب نه اينكه در همه موارد تابع تحقق ملاك باشد.
7- تشكيل خانواده بدون كشش جنسى كه مقدمه آن است، يا عملى نيست يا دوام ندارد.
8- ارضاء غريزه جنسى در غير مسير تشكيل خانواده و يا خارج از چارچوب ازدواج، هم باعث مىشود كه نظام خانوادگى سست شود و در نتيجه مجتمع انسانى دچار بحرانهاى جدى گردد و هم ميل جنسى همراه با عواطف پاك ارضا نشود و در نتيجه بيماريهاى روانى و انحرافات اخلاقى زيادى گريباگير انسان خطاكار شود.
صاحبنظران علوم جديد، گرچه با اين ديد عميق الهى و فقهى، كه حكمت و هدف ازدواج را بوجود آوردن و تربيت فرزندان شايسته مىداند، نگاه نمىكنند؛ اما بيشتر آنها بر اين حقيقت تأكيد مىكنند كه ازدواج مشروع و قانونى، بهترين راه ارضا غريزه جنسى است. ويلهلم رايش كه محروميت و سركوبى جنسى را ريشه و عامل بسيارى از بيماريهاى روانى و آسيبهاى اجتماعى مىداند و جلوگيرى از فساد آن را به حاكميت آگاهانه يا ناآگاهانه باورهاى ضد انسانى و فاشيستى نسبت مىدهد و بر اين باور است كه:
«در رشته بهداشت روانى، مهمترين و نخستين وظيفه جايگزين هرج و مرج جنسى و روسپيگرى و هزليات و تصويرهاى مبتذل با شادى طبيعى در عشق و زندگى است كه از حمايت جامعه برخوردار باشد.»(10)
پىنوشتها:
1- Masters, W, H, Johson, V, F and Kolodny, »Sexuality R,C Human «Scott, Foresman and company , 1985, U.S.A
2- بهزاد، محمود - «ابعاد انسانى نوع آدمى» ص 103 و 96، انتشارات هدايت - 1372 - رشت
3- رايش ويلهلم «فونكسيون ارگاسم» استپان سيمونيان و آندرانيك ويگسيان - كتابفروشى ايران - 1994 مريلند آمريكا
4- كاشانى، مولى محسن فيض «المحجةُ البيضاء فى احياء الاحياء» - ج 3 - ص 65 - مكتبة الصدوق - تهران
5- مطهرى مرتضى - «ده گفتار» ص 18 - انتشارات صدرا- 1360 قم
6- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه سيد محمد باقر موسوى - ج 13 - ص 9-148 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران
7- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه محمد رضا كرمانى و سيد محمد خامنهاى، ج 4 - ص 421 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران
8- ويل دورانت - همان - ص 183
9- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه محمد رضا كرمانى و سيد محمد خامنهاى، ج 4 - صص 308-305 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران
10- رايش، ويلهلم - «فونكسيون ارگاسم» ترجمه استپان سيمونيان و آندرانيك رئسيان، ص 19 - كتابفروشى ايران - 1994 - مريلند آمريكا
برگرفته از محمود گلزارى
معرفي برترين هاي فرهنگي در مدرسه علميه حضرت زهرا سلام اله عليها خميني شهر
مدرسه علميه حضرت زهرا سلام اله عليها خميني شهربه منظور تشويق برترين هاي فرهنگي طي برنامه ريزي قبلي اقدام به برگزاري جشني بااين عنوان نمود وكه با گزينش موردي طلاب در زمينه هاي مختلف نظير حضور به موقع در برنامه صبحگاه و ساعات فرهنگي ، شركت در اردو ها و مسابقات، شركت فعال در مناسبت هاي ملي و مذهبي ، حضور فعال و كسب امتياز بيشتر در طرح ارتقاء و زمزمه قراني و كانون قران و عترت ، بهترين ائمه جماعات مدارس آموزش و پرورش ، مُبلغات برتر مدرسه ،بهترين هاي طرح ارتقاء (انتخابي از دو پايه ،چهارم وپنجم) صورت پذيرفت. كه از بين طلاب 10 نفر به عنوان فعال فرهنگي ( هر پايه دو نفر )، مسابقات (2 نفراز كل مدرسه )،طرح تدبر(2نفر)،ائمه جماعات (1نفر)،بهترين مبلغات (3 نفر)كه جمعا از 20 نفر از برترين ها با تقديم هدايايي تقدير و تشكر گرديد.
در زندگي مشترک اصل ساده اي وجود دارد که متأسفانه تعداد معدودي از زوج ها از آن بهره مي برند. مطلب اين است که همسر شما هنگامي خواهان کمک و مساعدت به شما خواهد بود که نسبت به شما احساس خوشحالي و قدر شناسي داشته باشد. از سوي ديگر وقتي از شما ناراضي است و احساس مي کند که براي او ارزشي قائل نيستيد، طبعاً آخرين چيزي که به نظرش مي رسد، آسان تر کردن زندگي شماست.
توجه داشته باشيد که منظور اين نيست که مسئوليت شماست که همسر خود را شادمان سازيد. اين به خود شما بستگي دارد که آيا بخواهيد اين امر را تحقق بخشيد يا خير. حال چه همسر شما احساس کند که براي او ارزشي قائل هستيد و چه اين احساس را نداشته باشد، در هر صورت نقش مهمي به عهده ماست. لحظه اي به وضعيت خود بينديشيد. از زمان ازدواج تا به حال چند بار از همسر خود به خاطر تمام کارهايي که براي شما انجام داده است صادقانه تشکر کرده ايد؟ تقريباً هيچکس اين کار را به طور دائمي و براساس عادت انجام نمي دهد.
همسر شما ، شريک زندگي شماست. مطلوب تر است که شما با شريک خود آن طور رفتار کنيد که با بهترين دوست خود رفتار مي کنيد. وقتي بهترين دوست شما مي گويد: ” خيلي دلم مي خواهد چند روزي تنهايي به نقطه اي بروم ” شما چه پاسخ مي دهيد؟ به احتمال زياد خواهيد گفت: ” فکر خيلي خوبي است. لازم است اين کار را بکني. بايد اينکار را بکني.” اما اگر همسر شما دقيقاً همين حرف را بزند آيا واکنش شما نيز دقيقاً همين خواهد بود يا به فکر فرو مي رويد که چه واکنشي نسبت به او بروز دهيد؟ آيا دستپاچه مي شويد ، حالت دفاعي به خود مي گيريد ، شايد هم مي رنجيد ؟ آيا يک دوست خوب بيشتر به فکر خود است يا به فکر سعادت دوست خود ؟ آيا تصور مي کنيد اين امر که دوستان خوب شما هر زمان که نياز به کمک داشته باشيد به ياري شما مي شتابند، امري اتفاقي است؟ مسلماً نه. رفتار شما با همسر و دوستان خوب خود به دو گونه ي متفاوت است. به خاطر داشته باشيد که امر ازدواج يا ارتباط با اهل خانه ، مانند حساب مشترک ، به هر حال مسئوليت هايي را به همراه دارد. مثلاً اگر دوست خوبي منزل شما را تميز کند و وقتي را صرف تهيه شام شما نمايد، به او چه خواهيد گفت ؟ چه واکنشي نشان خواهيد داد؟ آيا اگر همسر شما دقيقاً همين کار را انجام دهد او را سزاوار اين تقدير خواهيد دانست ؟ مسلماً. چه در خانه مشغول به کار باشيم و چه در خارج از خانه و يا همزمان در يک محل، هم علاقه زيادي داريم و هم استحقاق آن را که مورد قدر شناسي قرار گيريم و در صورتي که همکاري ما ، انجام وظيفه تلقي نشود طبيعتاً ميل داريم ياري دهنده باشيم.
هيچ امري به اندازه ي عکس العمل افراد در قبال قدر شناسي و ارزشمند تلقي شدن ، قابل پيش بيني نيست. هر مرد و زني دوست دارد همسرش قدر شناسي خود را به خاطر کارهاي مشکلي که انجام مي دهد و به خاطر تمامي کارهاي او و همچنين به خاطر سهم بسيار بزرگي که در خانواده دارد، ابراز دارد. نتيجه ي اين رفتار متقابل اين است که هر دو نفر ما خيلي دوست داريم ( نه فقط به عنوان يک وظيفه ، بلکه از آن جهت که مورد قدر شناسي قرار گرفته ايم ) براي يکديگر کاري انجام دهيم.
البته شايد قبلاً چنين کاري را انجام داده باشيد. در اين صورت ، آن را ادامه دهيد. ولي اگر تا به حال آن را امتحان نکرده ايد، براي شروع هيچ وقت خيلي دير نيست. از خود سؤال کنيد که براي ابراز حق شناسي نسبت به همسر خود ، چه کاري بيش از آنچه که در گذشته انجام مي داديد، مي توانيد انجام دهيد؟ پاسخ اين سؤال ساده است. ابتدا با بيان عبارت ” از تو متشکرم ” آغاز کنيد و صادقانه آن را ادامه دهيد. در واقع شما با گفتن اين جمله در برابر کارهاي همسر ، خود کار مهمي نمي کنيد. پس به ابراز حق شناسي و قدرداني خود نسبت به او ادامه دهيد. شرط مي بندم که بعد از مدتي مانند همه ي زوج هاي موفق متوجه مي شويد که هر چه همسر خوشحال تر باشد و بيشتر حس کند که از او قدر شناسي شده است ، تمايل بيشتري به ياري کردن پيدا مي کند.
<< 1 ... 80 81 82 ...83 ...84 85 86 ...87 ...88 89 90 ... 101 >>