خميني شهرهمچنان بيداراست
متولدکه شدم اسمم راتوي ثبت احوال ثبت کردند ،محل صدورشناسنامه ام را زدند خميني شهر
بزرگترکه شدم پابه عرصه ي علم ودانش گذاشتم ،وقتي حرف ازعلماوشهدا مي شد يادم مي افتاد،به 23هزارشهيد ،به سرداراعتصامي، ابراهيمي، نواب صفوی ،به آيت الله اشرفي ،آيت الله معرفت، وآيت الله جبل آملي، آیت الله فیاض ،آیت الله شیخ محمد حسین نجفی ،….
نيازنبودکه بگويند محرم است همه جا سياه پوش بود،نام حسين بر سردرهمه دلها حک شده بودتاجايي که نام شهرمان راگذاشتند حسينيه ايران ….
روزي که شيپورجنگ به صدا درآمددسته دسته سبکبالان عاشق ازپيروجوان جان به کف دست گرفتندوشربت شهادت نوشيدند….
خيابان هاي شهرما صداي پاي مردان وزنان سلحشورراهنوزبه يادداردکه بامشت هاي گره شده فريادخودرابرسرابرقدرت ها سردادند وباحجاب فاطمي سروده ي زنان برومندراآويزه عالم کردند….
سنگرمساجدومحفل نماز جمعه ماهنوز ازعطرعاشقان ولايت پراست….
سراسرشهرم جز غيرت وعفت وجوانمردي نيست اماامروزچه شده ….
چه شده که دست نامحرمان روزگار به شهرمان درازشده ؟!
مگرخبرندارندکه خميني شهري ها همچنان بيدارند!!
وافسوس که بعضي ناآگاهان روزگار بدون درنظرگرفتن سابقه تابناک خميني شهر پرده جهل تاريک خويش رابررخ پرفروغ آن کشيدند…(بزگنمایی حادثه اراذل و اوباش)
آيا با ابوجهل ها وابوسفيان ها مکه هارابدنام مي کنند؟
مردم خميني شهر همگي محمدي وحسيني اند،،جهالت ها رادرخاک بهشتي خود دفن ونابود مي کنند


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 1 تیر 1390نظر دهید »

تو را سپاس اي معلم

تو بهترين وازگان عشقي و واژه وازه نگاهت ستودني است و جاري كلامت روشني بخش جان ها

تو راسپاس اي معلم

تو پهناي دشت دانايي را درنورديدي تا تاريكي جهالت را از قلب ها بزدايي

مهر بانيت را سپاس، عشق و ايثارت را سپاس .اي معلم

مهربان معلمم روزت مبارك


موضوعات: عمومی
   سه شنبه 12 اردیبهشت 1391نظر دهید »

شهادت استادمرتضي مطهري روز معلم


شهيد مطهري، نور تابنده اي بود که انوار يکتا پرستي را بر جان مخاطبان خود تاباند و زنگار انحراف و التقاط را از دل ها زدود. او تجسم معارف اسلامي، علوم و فنون عقلي و نقلي، اصلاحگر بزرگ جامعه اسلامي و مظهر کامل يک انديشمند برجسته کشور ايران و جهان اسلام بود.

به حق او يکي از بزرگترين معماران بناي فکري نظام اسلامي به شمار مي آيد. بي ترديد کتاب ها و گفتارهايي که اين نظريه پرداز اسلامي به آن ها پرداخته براي جامعه اسلامي، حياتي و چاره ساز است.

در طول تاريخ زندگي بشر، چهره هاي درخشاني ظهور کرده اند که هم چون مشعل فروزان، فراراه زندگي مردمان را روشن و آنان رابه سوي اهداف متعالي رهنمون ساخته اند. استاد شهيد مرتضي مطهري، فرزند راستين اسلام ناب محمدي صلي الله عليه والله و سلم است که هم عزت خون شهيدان راه حق را پشتوانه شخصيت کم نظير خود دارد و هم کرامت انديشه و قلم علماي رباني را. بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني رحمه الله، او را حاصل عمر خود مي دانست و رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) نيز فرمود: ‹‹ آثار استاد مطهري مبناي فکري نظام جمهوري اسلامي است و به حق، شاگرد شايسته امام امت و از افراد نادر وکم نظير زمان ما و عصاره اي از انديشه هاي اسلامي مي باشند››.


موضوعات: عمومی
   دوشنبه 11 اردیبهشت 1391نظر دهید »

گشنيز                Coriander
نام علمي    Coriangrum sativum

کليات گياه شناسي
گشنيز گياه بومي جنوب اروپا و مناطق مديترانه است . در بيشتر نقاط ايران نيز مي رويد . از زمانهاي قديم وجود داشته و حتي مورد مصرف مصري ها بوده است .
بقراط اين گياه را مي شناخته و براي درمان بيماريهاي مختلف از آن استفاده مي کرده است . در قرون وسطي ضعف جنسي را با گشنيز درمان مي کردند .
گشنيز گياهي است علفي و يکساله ، برنگ سبز که ارتفاع آن تا 80 سانتيمتر نيز مي رسد . برگهاي آن به دو شکل ظاهر مي شود آنهائي که در قاعده ساقه وجود دارد بشکل دندانه دار و ديگري در طول ساقه که باريک و نخي شکل مي باشند .
قسمت مورد استفاده گياه ،‌ساقه و برگ و ميوه آن است . ميوه گشنيز گرد و برنگ زرد مي باشد . بوي تازه آن مطبوع نبوده و تقريبا بد بو است ولي بر اثر خشک شدن اين بو از بين رفته و خوشبو مي شود . حتي نام لاتين گشنيز از لغت يوناني Korio مشتق شده که به معني بد بو است .

ترکيبات شيميايي:
در يکصد گرم گشنيز مواد زير وجود دارد
آب                    7/5 گرم
مواد چرب           15 گرم
سلولز                 38 گرم
اسانس               1 گرم
اسيد اگزاليک        12 ميلي گرم
کلسيم               170 ميلي گرم
ويتامين آ             200 واحد
ويتامين ث           50 ميلي گرم
مواد جرب گشنيز مرکب از اسيد اولئيک ، اسيد پالمتيک ، اسيد لينولئيک و اسيد پتروسه لينيک است .
ذر برگهاي خشک گشنيز مقدر زيادي ويتامين A,C   يافت مي شود .

خواص داروئي:
خواص طبي گشنيز
گشنيز و تخم گشنيز از نظر طب قديم ايران سرد و خشک است
خواص تخم گشنيز بقرا ر زير است
1)تخم گشنيز را پودر کرده و با نسبت مساوي با شکر و يا عسل مخلوط کنيد براي تقويت بدن بسيار مفيد است
2)معده را تقويت مي کند
3)خوذن تخم گشنيز با غذا به هضم غذا کمک مي کند
4)ادرار آور است
5)قاعده آور است
6)کرم هاي معده و روده را از بين مي برد
7)براي برطرف کردن تب تيفوئيد مفيد است
8)خاصيت ضد باکتري درد و بيماريهاي عفوني روده را برطرف مي کند
9)تب هاي نوبه اي را از بين مي برد
10)براي نرم کردن سينه از جوشانده تخم گشنيز استفاده کنيد
11)جوشانده تخم گشنيز خواب آور است
12)زکام را برطرف مي کند
12)تخم گشنيز شير را در مادران شير ده زياد مي کند
13)براي تسکين درد دندان تخم گشنيز بجويد
14)تقويت کننده قلب است
15)جوشانده تخم گشنيز يا خوردن تخم گشنيز بوداده اسهال خوني را برطرف مي کند

خواص برگ وساقه گشنيز
1)آّ گشنيز خواب آور است
2)مسکن و آرام کننده است
3)مسموميت هاي حاصله از مواد پروتئيني را برطرف مي کند
4)با غذا گشنيز بخوريد تا از ترش شدن غذا جلوگيري کند
5)تشنگي را برطرف مي کند
6)طحال را تميز و تقويت مي کند
7)براي فتق مفيد است
8)براي برطرف کردن بوب بد دهان سوپ گشنيز بخوريد
9)دل درد را برطرف مي کند

طرز استفاده:
فرمول برطرف کردن بواسير
حدود 10 گرم تخم گشنيز را در ماهي تابه ريخته و بو بدهيد تا رنگ آن قهو ه اي شود سپس آنرا پودر کنيد و با سرکه و يا شراب مخلو ط  کرده و چند روز آنراب نوشيد تا بواسير از بين برود
براي برطرف کردن دندان درد
حدود 10 گرم تخم شگنيز را در چهار ليتر آب ريخته و بگذاريدبجوشد تا حجم آن به يک ليتر برسد آنرا کمي سرد کنيد و در دهان مضمضه کنيد تا درد دندان برطرف شود
براي شستن دهان و دندان
يک قاشق چايخوري پودر تخم گشنيز را در يک ليوان آّ ب جوش ريخته و بمدت 5 دقيقه دم کنيد سپس آنرا براي شستن دهان ،‌دندان و گلو غرغره کنيد

مضرات :
گشنيزاگر باندازه بکار رود هيج گونه ضرري ندارد ولي مصرف زياد از حد آن توليد مستي توام با خستگي شديد مي کند و گاهي به خوابي عميق و گنگي و بي حسي منجر مي شود .
تخم گشنيز را مي توانيد از فروشگاههاي گياهان دارويي و يا ايراني و يا چيني خريدري کنيد . چيني ها گشنيز را جعفري چيني Chinese Parsley  مي نامند .


موضوعات: خواص ميوه ها
   یکشنبه 10 اردیبهشت 1391نظر دهید »

عقل ما زنان ناقص است؟

دوست خوبم، خانم دكتر «ط» جهت شركت در سميناري، به يكي از كشورهاي عربي دعوت شده بود. بعد از قراري كه با هم گذاشتيم به منزل ما آمد. مي‏خواستيم اندكي در زمينه مباحثي كه ايشان قصد داشت در سمينار مطرح كند، تبادل نظر كنيم. اولين سؤالي كه طرح شد اين بود: يقينا از من پرسيده خواهد شد شما زنها را موجودات ناقصي مي‏دانيد كه حتي قدرت درك و تعقّل آنان كامل نيست و اين اعتقاد شما به دليل اين سخن منسوب به، علي(ع) است كه فرمود: «ان النساء نواقص العقول». دوستم با نگراني پرسيد: براستي مراد از اين روايات چيست؟ پاسخ دادم: اين گونه روايات تنها از علي(ع) نقل نشده است بلكه حضرت رسول(ص) نيز رواياتي بدين مضمون دارند1 ولي يقينا مراد از اين روايات اين نيست كه تمامي زنان در همه اعصار و امكنه داراي عقلي ناقص و در تفكر و تدبير ضعيف مي‏باشند.
علي(ع) در كلامي ديگر مي‏فرمايد: «من هانت عليه نفسه فلا ترج خيره»؛2 كسي كه ارزش خويش را كم يافت اميدي به خير او نداشته باشيد.
به يقين اميرالمؤمنين(ع) هرگز خود مبادرت به تحقير انسانها نمي‏نمايد. آن هم نيمي از جمعيت بشر در طول تاريخ كه همان زنان مي‏باشند. اگر باور فردي اين باشد كه توان فهم مسايل را ندارد اين اعتقاد مجوز هر نوع عمل خطايي از جانب او خواهد بود و نيز عشق به تلاش و اميد به صعود را نيز از او خواهد گرفت. حال آنكه اين انسان كامل، همواره بشر را تشويق به سرعت و سبقت در كمالات نموده است.
خداوند نيز خطاب به زنان، چون مردان، امر نموده است كه: «فاستبقوا الخيرات»؛3 در خيرات سبقت بگيريد. و يا فرموده است: «السابقون السابقون اولئك المقربون»؛4 سبقت‏گيرندگان مقرّبان درگاه الهي‏اند.
جالب توجه اينكه پيامبر عظيم‏الشأن اسلام(ص) در بيان مصداق سبقت‏گيرندگان زني را با نام فاطمه(س) معرفي نموده است: «يا سلمان انّ ابنتي لفي الخيل السوابق»؛5 اي سلمان! دخترم فاطمه در زمره سبقت‏گيرندگان است.
خداوند طبيعت را به گونه‏اي قرار داده تا تأثير مادر در شكل‏گيري شخصيت فرزند و رشد و تعالي او بيشتر باشد.
اين بانو چنان سبقتي گرفته است كه امام حسن عسكري(ع) طبق نقلي مي‏فرمايند: «نحن حجة‏اللّه‏ و فاطمة حجة علينا» ما امامان حجت خدا بر شما مردم هستيم و فاطمه بر ما حجت است.» چه زيباست كه زني حجت و برهان بر تمام امامان مي‏گردد. پس بدان خواهرم كه بيش از آنكه ما دل در گرو مهر خلايق نهاده باشيم، علي(ع) است كه به انسانها عشق مي‏ورزد و فارغ از جنسيت آنها، آنان را تشويق به قرب الي اللّه‏، آن كمال بي‏نهايت مي‏نمايد.
كلام علي(ع) در بيان نقص عقل زنان، مشتمل بر بيان ظرايفي است كه اگر به آن توجه شود به حقانيت آن اذعان خواهيم كرد لذا جهت روشن شدن مطلب بايد به چند نكته توجه نماييم:
1ـ در روايات، عقل با معاني مختلفي به كار رفته است. حضرت علي(ع) مي‏فرمايند: «العقل عقلان عقل الطبّع و عقل التّجربه …»6 «عقل دو نوع است: عقل طبيعي فرد و عقل تجربه.» حال چه بسا در روايات نقص عقل، مراد ضعف عقل تجربه زن باشد. خداوند با خلق انسان اراده نمود كه با تداوم نسل او، هرچه بيشتر اشرف موجودات، مسجود ملائك، پا به عرصه هستي گذارد. هر چند در توليد مثل هر فرد از آدميان پدر و مادر سهمي يكسان دارند ولي خداوند طبيعت را به گونه‏اي قرار داده تا تأثير مادر در شكل‏گيري شخصيت فرزند و رشد و تعالي او بيشتر باشد. فرزند، 9 ماه از ابتداي هستي خود را كه مهمترين بخش زندگيش در شكل‏گيري وجودي او مي‏باشد، در جسم مادر قرار دارد و از حالات و رفتار او اثر مي‏پذيرد. پس از تولد نيز خداوند غذاي انحصاري كودك را در بدن مادر قرار داده است. علاوه بر آن به دليل آنكه خداوند ساختار وجودي زن را به گونه‏اي قرار داده كه عاطفه بسيار دارد و صبر فراوان، لذا در ساليان اوليه زندگي كودك كه هر اثر تربيتي چون نقشي بر روي سنگ به يادگار خواهد ماند كودك دايما از مادر تأثير پذيرفته و شخصيتش شكل
مي‏پذيرد. مادران مسؤوليت تربيت نسل بشر را بر عهده مي‏گيرند و پدران مسؤوليت تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده را دارند. لذا زن با خانه انس بيشتري مي‏يابد و مرد در صحنه اجتماع حضور بيشتري دارد. اين امر چه بسا موجب كمبود تجارب اجتماعي در زنان مي‏گردد ولي در عوض سبب مي‏شود تا زنان نقش مادري خود را بهتر ايفا نمايند و بدان مرتبت نايل آيند كه بهشت در زير پاي آنان قرار گيرد.1
به وضوح روشن است كه نقص در عقل تجربه، ضعف چنداني براي زنان محسوب نمي‏گردد. چرا كه هرگاه لازم ديد، جهت ازدياد تجارب در صحنه جامعه حضور جدي مي‏يابد و هر گاه اين حضور را مخلّ به مسؤوليتهاي ديگر خود نيابد در صدد جبران اين نقص برخواهد آمد.
تاريخ مالامال از نام زناني است كه در مقابل ظلم و ستم
حكام استوار ايستاده‏اند و در آن هنگام كه مردان فراوان از ترس اهل جور، مهر سكوت بر لبها نهاده بودند با كلام يا عمل خود مخالفت خويش را با اهل ستم نشان دادند.
2ـ اين گونه نيست كه زنان به صورت كلي ناقص‏العقل معرفي شده باشند. حضرت علي(ع) در سخني، زناني را كه تجربه شده‏اند، شايسته مشورت مي‏داند:
«اياك و مشاورة النساء الاّ من جرّبت بكمال عقل …»1 «برحذر مي‏دارم تو را از مشورت با زنان مگر آن زناني كه به دارا بودن كمال عقل تجربه شده‏اند.»
3ـ در روايات، عقل مردان نيز همواره كامل به حساب نيامده است. حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: «من استمتع بالنساء فسد عقله»؛2 مردي كه در طلب كامجويي از زنان است، دچار فساد عقل مي‏شود.»
4ـ امام صادق(ع) فرموده‏اند: «أنقص الناس عقلاً من ظلم دونه و لم يصفح عمّن اعتذر اليه»؛3 «كم‏عقل‏ترين افراد كساني هستند كه به غير خود ظلم مي‏نمايند و از آنان كه عذر خويش به نزدشان مي‏آورند، نمي‏گذرند.»
نگاهي گذرا بر صفحات تاريخ، به وضوح نمايان خواهد ساخت كه اين كتاب مملو از نام مردان ظالم و ستم‏پيشه است و به ندرت به نام زني برجسته در جنايت و ستم برمي‏خوريم. مرداني كه به فرموده امام صادق(ع) ناقص‏العقل‏ترين افراد بشر از زن و مرد مي‏باشند. در كلامي ديگر پيامبر(ص) فرموده‏اند: «انقص الناس عقلاً اخوفهم للسّلطان و اطوعهم له»؛4 «كم‏عقل‏ترين انسانها افرادي هستند كه از حاكمان ستم‏پيشه بيشتر مي‏ترسند و اطاعت ايشان بيشتر مي‏نمايند.»
تاريخ مالامال از نام زناني است كه در مقابل ظلم و ستم حكام استوار ايستاده‏اند و در آن هنگام كه مردان فراوان از ترس اهل جور، مهر سكوت بر لبها نهاده بودند با كلام يا عمل خود مخالفت خويش را با اهل ستم نشان دادند. نگاهي گذرا به تاريخ اسلام نمونه‏هاي فراوان را در معرض ديد ما خواهد گذاشت. از آن زمان كه در اسلام اولين شهيد مسلمان يك زن گشت تا آنجا كه عالمان صادق به ما خبر دادند در مقابل جور فراگير تمام زمين اگر آن موعود ظهور نمايد، در زمره 313 صحابي خاص او، 50 زن قدرت پوشالي هرچه ابرقدرت است را به سخره مي‏گيرند و استوارتر از كوه، مردان ديگر را نيز به قيام فرا مي‏خوانند.
به همگان توصيه شده است كه هرگز خود را كامل عقل نپندارند و خطاي تعقل خويش را ناديده نگيرند تا بدين وسيله از اشتباه در امان مانند.
امام باقر(ع) فرموده‏اند: «… انّه ينادي باسم القائم و اسم ابيه حتي تسمعه العذراء في خدرها فتحرّض اباها و اخاها علي الخروج»؛5 «ندايي ملكوتي به گوش مي‏رسد كه به اسم قائم [آل‏محمد(ص)] و نام پدرش ندا سر مي‏دهد، به گونه‏اي كه دختران در پرده نشسته نيز شنيده و پدر و برادران خويش را بر خروج و همراهي وي تشويق مي‏نمايند …»
حال مطابق كلام پيامبر(ص) آيا مردان خائف از جور جائرين عقلشان كامل است و زنان مؤمنه و شجاع طول تاريخ دچار نقصان عقلند؟
5ـ در روايات اگر نقصان عقل زن مطرح شده علت آن نيز بيان گرديده است. در روايتي از حضرت علي(ع) علت نقص عقل برخي زنان و در نتيجه نهي از مشورت با اين گروه از زنها، چنين بيان شده است: «فانّ رأيهن يجرّ الي الافن و عزمهنّ الي وهن»6 «بدرستي كه رأي آنان رو به ضعف دارد و اراده‏شان سست مي‏باشد.» آن حضرت تغيير و تحول سريع و بدون منطق در رأي و اراده را نشانه نقصان عقل زنان بيان مي‏كنند. پس لزوما، اگر زنان مانع از غلبه احساسات و هيجانات روحي بر تفكر و عمل سنجيده خويش شوند، نه تنها ناقص العقل نخواهند بود بلكه در برابر مردان بسياري كه به دلايلي ديگر دچار نقصان عقل گرديده‏اند، داراي عقلي كاملتر خواهند بود.
لذا آن حضرت در روايتي ديگر مي‏فرمايند: «كيفية الفعل تدلّ علي كميّة العقل»؛7 «چگونگي عمل نشان دهنده مقدار عقل است.» پس زنان با عمل صحيح خود يا به تعبيري با انجام عمل صالح و نه اعمال برخاسته از احساسات زودگذر و بدون مبناي دين و عقل، داراي عقلي كامل خواهند بود.
در احاديث حضرت رسول(ص) نيز نوع
عمل برخي زنان دليل بر عقل ناقص آنها شمرده شده است. آن حضرت خطاب به زني فرمودند: «زنان كم‏خردند زيرا زياد لعن مي‏كنند و خوبيهاي بستگان را ناديده مي‏گيرند چرا كه شما زنان ده سال يا بيشتر با مردي با مسالمت زندگي مي‏كنيد و همسر به شما نيكي نموده و نعمتها به شما عرضه مي‏دارد ولي آنگاه كه فشار مالي بر مرد وارد شد و تنگدست گرديد، هنوز مدت اندكي از تنگدستي او نگذشته به او مي‏گوييد: هرگز از تو خيري نديده‏ام.»1 پيامبر(ص) در اين كلام، قضاوت بر اساس هيجانات آني را در برخي زنها، نشانه نقص عقل آن زنان بيان كرده‏اند.
در حديثي ديگر بيان شده كه پيامبر(ص) از كنار زناني گذشتند و آنان را چنين خطاب كردند: «اي زناني كه عقلتان ناقص است و عقول صاحبان خرد را نيز ضايع مي‏نماييد.»2 البته در روايات مشخص نيست كه نحوه حضور اين زنان در جامعه چگونه بوده است كه ضايع كننده عقول صاحبان خرد ناميده شده‏اند.
شايد اين تعبيرات اشاره به نحوه حضور برخي از زنها دارد كه با جلوه‏گريهاي زنانه خويش در انظار، سعي در جلب توجه مردان به سمت خود مي‏نمايند و با اين عمل موجب مي‏گردند برخي، به جاي توجه به كمالات انساني و به جاي تدبير و تلاش سازنده، معطوف به امور شهواني شده و سبب نزول شخصيت خود در مراتب پست حيواني گردند. پرواضح است كه توجه به اميال جنسي و امور شهواني سبب ضايع شدن تعقّل و تفكر مردان مي‏گردد. همان گونه كه علي(ع) فرموده‏اند: «عدوّ العقل الهوي»؛3 هوي و هوس دشمن عقل مي‏باشد.
6ـ جملاتي ديگر از حضرت علي(ع) مؤيد اين معناست كه بشر با رفتارهاي ارادي خود قادر است عقل خويش را تكامل بخشيده و نقص آن را برطرف سازد. از آن حضرت روايت شده كه: «العلم يدل علي العقل، فمن عقل علم، فمن علم عقل»4؛ علم دلالت بر عقل مي‏كند، پس هر كه عاقل است علم دارد و هر كه عالم است صاحب عقل مي‏باشد.
ميزان عقل زنان تابع رفتارهاي ارادي و اختياري آنهاست.
با توجه به اينكه مطابق كلام پيامبر(ص) طلب علم بر هر زن و مرد مسلماني واجب شمرده شده است،5 اگر زنان به فرمان رسول خدا(ص) گوش سپرند و علم آموزند عاقل نيز خواهند بود. روايات بسيار ديگري نيز معيار سنجش عقل انسانها را اموري چون ميانه‏روي، اطاعت الهي، تقوا و حلم قرار داده كه زن و مرد در كسب آن يكسان مي‏باشند. حسن ختام اين بخش را اين روايت علي(ع) قرار مي‏دهيم كه فرمودند: «حد العقل الانفصال عن الفاني و الاتّصال بالباقي»؛6 «بالاترين ميزان عقل، انفصال از فاني و اتصال به باقي است.» اگر نگوييم كه زنان به دليل لطافت روحي خويش، استعداد بيشتري در «فصل» از فاني و «وصل» به بقا دارند بايد گفت زنان و مردان در اين امر داراي استعدادي يكسان مي‏باشند. گاه مصداق اين عقل به بشر معرفي شده است. از جمله امام حسين(ع) كه در وصف دختر خود سكينه فرمودند: «و اما سكينة فغالب عليها الاستغراق مع اللّه‏»؛7 «سكينه غرق در خداست.» حال بايد توجه داشت كه عقل اين گونه زنان چه ميزان است؟
7ـ همه افراد بايد متوجه اين امر باشند كه حيات دنيوي آنها زمينه‏اي است تا خويش را بسازند و اگر از عالم خاك سر برآورده‏اند به افلاك سر كشند. هر كه در اين سير تعمق بيشتري در درون داشت و نقايص خويش را دقيق‏تر دريافت، بهتر به جبران ضعف خويش خواهد پرداخت و اوج بيشتري خواهد يافت. به همين جهت حضرت علي(ع) خطاب به تمام مردان و زنان جهان مي‏فرمايد: «اتهموا عقولكم فانّه من الثقّة بها يكون الخطاء»؛8 «عقل خويش را متهم سازيد؛ بدرستي كه
خطا و اشتباه به جهت اطمينان به عقلهاتان، حاصل مي‏شود.»
پس به همگان توصيه شده است كه هرگز خود را كامل عقل نپندارند و خطاي تعقل خويش را ناديده نگيرند تا بدين وسيله از اشتباه در امان مانند.
نكته ظريف آنكه پس از اين هشدار، آن حضرت راه كامل شدن عقل را به ما زنان ياد داده است. او مي‏فرمايد: «العقل غريزة تزيد بالعلم و التجارب»؛1 «عقل سرشت و طبيعتي است كه به وسيله علم و تجربه زياد مي‏شود.»
در حقيقت آن حضرت مي‏فرمايد كه اگر ما زنان بكوشيم تا بر علم خود افزوده و تجارب خويش را نيز گسترش دهيم كاستي جبران خواهد شد. فرزند بزرگوار آن حضرت امام حسين(ع) نيز مي‏فرمايند: «لايكمل العقل الاّ باتباع الحقّ»؛2 «عقل كامل نمي‏شود مگر با پيروي از حق». پس هرگاه ما زنان سعي كنيم تا به جاي تبعيت از هوسها، احساسات خالي از تعقل و خرافات ذهني، تابع حق گرديم عقلهامان از مرداني كه به چنين مرتبتي نايل نيامده‏اند نيز كامل‏تر خواهد گشت.
زني كه وجود شريفش مالامال از حق گشته و تابع محض او است احساسش آنچنان ارزشمند است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) خطاب به او مي‏فرمايد: «يا فاطمة! ان اللّه‏ تبارك و تعالي ليغضب بغضبك و يرضي لرضاك.»؛3 اي فاطمه غضب تو غضب خداست و خشنوديت رضاي او …

خلاصه:

الف ـ حضرت علي(ع) هرگز به زنان اهانت نمي‏نمايد.
ب ـ به نظر مي‏رسد مقصود از عقل در اين روايات، قدرت تعقل ذاتي زنان نباشد.
ج ـ آن حضرت برخي زنان را كامل عقل معرفي مي‏نمايد.
د ـ برخي مردان نيز نه تنها ناقص‏العقل بلكه فاسدالعقل به شمار مي‏آيند.
ه••• ـ ميزان عقل زنان تابع رفتارهاي ارادي و اختياري آنهاست.
و ـ علت كاستي عقل برخي زنان كه ضعف در تعقل دارند بيان شده است.
ز ـ اين امر فضيلت اخلاقي محسوب مي‏شود كه هيچ كس خود را داراي عقل كامل نپندارد.
ح ـ راه و روش جبران ضعف عقل برخي زنان به آنان آموزش داده شده است.
وقت بحث رو به پايان بود و سخن فراوان. جهت حسن ختام بحث به دوستم يادآوري كردم كه حضرت آيت‏اللّه‏ جوادي آملي نيز در ارتباط با روايات وارده در نكوهش زن، نظر خاصي دارند. به او توصيه كردم كتاب «زن در آيينه جمال و جلال الهي» را مطالعه نمايد چرا كه ايشان اين روايات را نظير قضاياي شخصيه مي‏دانند و نيز احتمال مي‏دهند با توجه به شرايط مخصوص آن عصر، مطرح شده باشد. ايشان مي‏گويند قدح يا مدحي كه در شرايط خاصي از گروه مخصوصي به عمل آمده، نبايد به عنوان قضاياي طبيعيّه يا حقيقيّه تلقي نمود.

پي نوشتها :

1 ـ وسائل الشيعه، ج14، ص18، ج18، ص198.
1 ـ نهج‏البلاغه صبحي‏صالح نامه 31 ـ بحار، ج100، ص253.
1 ـ انكنّ تكرن اللحن و تكفرن للعشير تمكث احداكنّ عند الرّجل عشر سنين فصاعدا يحسن اليها و ينعم عليها نازا ضاقت يده يوما اوساعة خاصة قالت، ما رأيت منك خيرا، وسائل الشيعه، ج18، ص198.
1 ـ همان.
2 ـ غرر و درر، ص408.
2 ـ غررالكحم و دررالكلم، نشر مكتب الاعلام الاسلامي، محقق: مصطفي درايتي، ص263.
2 ـ وسائل، ج14، ص18.
2 ـ بحارالانوار، ج78، ص127.
3 ـ بحارالانوار، ج78، ص12.
3 ـ سوره بقره، آيه 148، سوره مائده، 48.
3 ـ بحارالانوار، ج78، ص228.
3 ـ امالي صدوق، ص230، دلائل الامامة، ص52.
4 ـ سوره واقعه، آيات 1، 11.
4 ـ غرر و درر، ص43.
4 ـ همان، ج77، ص154.
5 ـ معجم احاديث المهدي، ج3، ص254.
5 ـ بحارالانوار، ج8، ص303.
5 ـ طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة، بحارالانوار، ج1، ص177.
6 ـ غرر و درر، ص51.
6 ـ بحارالانوار، ج78، ص9.
6 ـ بحارالانوار، ج100، ص253؛ نهج‏البلاغه، صبحي صالح، نامه 31.
7 ـ نورالابصار، ص21.
7 ـ غرر و درر.
8 ـ غرر و درر، ص56.

منابع:

1. معجم احاديث المهدي,jeld=3,254
2. بحارالانوار,ج،78,ص،228
3. بحارالانوار,ج،77,ص،154
4. بحارالانوار,ج78,ص9
5. كنزالعمال
6. بحار,ج،100،ص253
7. غرر و درر,ص408
8. وسائل الشيعه,ج14,ص18
9. وسائل الشيعه,jج18,ص198
10. غررالكحم و دررالكلم,محقق: مصطفي درايتي,نشر مكتب الاعلام الاسلامي,ص263
11. بحارالانوار,ج8,ص303
12. وسائل,ج14,ص18
13. بحارالانوار,،ج78،ص12
14. بحارالانوار,ج1,ص177
15. نورالابصار,ص21
16. غرر و درر,ص56
17. امالي صدوق,ص230
18. دلائل الامامة,،ص52

برگرفته ار مقاله زهرا آيت اللهي (سايت مركز مديريت )


   یکشنبه 10 اردیبهشت 1391نظر دهید »

 

عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (س)
مقام صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مقام بسيار بزرگي است، ايشان بر گردن مسلمانان حق بزرگي دارند، ولي متأسفانه آنگونه كه مستحق است اين حق را ادا نكرده‌ايم. اين مقاله به بررسي عصمت صديقه كبري فاطمه زهرا (س) مي‌پردازد.

متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود:فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني.
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است.
و ما كان المؤمنون لينفروا كافّة فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا في الدّين ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلّهم يحذرون.1

نبايد مؤمنان همگي بيرون رفته و رسول را تنها بگذارند بلكه چرا از هر طائفه‌اي گروهي براي جنگ و گروهي نزد رسول براي آموختن علم مهيا نباشند؟ تا آن علمي كه آموخته‌اند به قوم خود بياموزند كه قومشان هم شايد خداترس شده و از نافرماني حذر كنند.
صاحب معالم(ره) فقه را اينگونه تعريف مي‌كند: «علم به احكام شرعي فرعي به وسيلة ادّلة تفصيلي آنها». اما اين تعريف، تعريف جامعي نيست، چرا كه قرآن و سنّت قطعي، فقه را در اين چارچوب منحصر نكرده‌اند، اين يك بحثي است بسيار مهم و جدي كه نياز به تحقيقات زيادي در مباحث اجتهاد و تقليد به شكلي ويژه دارد، و همچنين در مباحث ولايت فقيه، امر به معروف و نهي از منكر، وجوب تعليم جاهل و ارشاد او، حجيت خبر و حجيت فتوي.
امّا كلمة «لولا» در آيه، حرف تحضيض است؛ يعني تشويق به فقه و درك دين. تفقه در دين، فقط تفقه در احكام طهارت نيست، طهارت بخش كوچكي از دين است، برخي از يك شي، تمام آن شي نيست. فقهي كه هم اكنون معروف است به چهار قسمت تقسيم مي‌شود؛ ايقاعات، عقود، احكام و عبادات، هركدام از اينها قسمت كوچكي از فقه است، حوزة فقه بسيار وسيع‌تر از آنهاست. از ديدگاه امام صادق(ع) فقيه، فقط كسي كه علم اصول فقه و مباني اصول را از مباحث وضع الفاظ تا آخر مبحث تعادل و تراجيح مي‌خواند نيست، كسي كه علم فقه را از بحث طهارت تا احكام عاقله مي‌خواند نيست، خداوند متعال مي‌فرمايد: «ليتفقّهوا في الدين و لينذروا قومهم» يعني فقيه كسي است كه مردم را از تمام دين انذار مي‌كند، پس فقيه بايد تمام دين را درك كرده باشد. براي كساني مثل شما كه در اين راه قدم برداشته بايد اين جمله كاملاً واضح باشد، فقيهي كه بخشي از فقه را درك كند و به همان اكتفا كند همانند بنّايي است كه ساختمانش را نصف و نيمه رها كرده است. چنين فقيهي امكان ندارد مشكلات ديني مردم را حل كند. مراد خداوند از «كساني كه در دين تفقه كنند»، فقيهاني است كه برگزيدة قومشان هستند، كساني كه صلاحيت تفقه در دين و انذار را داشته باشند تا اينكه بتوانند مشكلات ديني مردم را حل كنند. در «ليتفقّهوا في الدين …» مراد كدام دين است؟ همان ديني كه حضرت ابراهيم و يعقوب به آن سفارش كردند: و وصّي بها إبراهيم بنيه و يعقوب يا بنيّ إنّ الله اصطفي لكم الدّين فلا تموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون.2 ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود راجع به تسليم بودن در فرمان خدا سفارش و توصيه نمودند. اي فرزندان! خدا شما را به آيين پاك برگزيد، پيوسته از آن پيروي كنيد و تا پاي جان سپردن الاّ تسليم رضاي خدا نباشيد. و همان ديني كه خداوند تعالي مي‌فرمايد:إنّ الدّين عند الله الاسلام و ما اختلف الّذين أوتوا الكتاب إلّامن بعد ماجاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فإنّ الله سريع الحساب.3 همانا دين پسنديده نزد خدا آئين اسلام است و اهل كتاب در آن راه مخالفت نپيمودند مگر پس از آنكه به حقانيت آن آگاه شدند و اين خلاف را از راه رشك و حسد در ميان آوردند و هركس به آيات خداوند كافر شود بترسد كه محاسبه خدا زود خواهد بود. پس منظور از تفقّه مطلوب، تفقه در اسلام است. كه لازمه‌اش وجود فقيهي مطلوب است كه در اين آيه كريمه به صفات آن اشاره شده است، آن فقيه همان اكسير اعظم است. به عنوان مثال در احكام فقهي آمده است كه: «ملعون است كسي كه نمازش را به تأخير بياندازد تا اينكه ستارگان ظاهر شوند» و همچنين داريم كه «ملعون است كسي كه رياست را دوست داشته باشد». چرا اولين حديث را حكمي فقهي مي‌دانيم و دومين حديث را نه؟ از طرفي علاوه بر اينكه بحث مي‌كنيم كه معناي «لعن» چيست؟ آيا دلالت بر حرمت دارد يا كراهت؟ موضوع و محمولش چيست؟ بايد بحث كنيم كه چرا كسي كه رياست را دوست دارد لعن مي‌شود، دوست داشتن رياست به چه معناست، آيا لعن در اينجا لعن تمحيضي است يا تحريمي؟ اينها مسائل مهمي است كه الحمدلله شما در سطحي از علوم هستيد كه با آنها آشناييد. يا اينكه مبحث وجوب «تولّي» و «تبّري». كه در آنجا از اين بحث مي‌شود كه آيا بر ما واجب است تا از هركسي كه ولي خدا و حجّت خدا را به غضب در مي‌آورد برائت جوييم، آيا اين فقه است يا نه؟ آيا برائت واجب است يا نه؟ اگر واجب است كدام موضوع است و كدام محمول؟ نسبت بين اين دو فرض چيست؟ يا اينكه آيا واجب است كه تبّري و تولّي در هر سطحي مساوي با هم باشند. تا زماني كه اين مسائل در دين وجود دارد ناچاريم كه در آنها تفقه كنيم، و با اين تفقه است كه مشمول اين بخش از آيه مي‌شويم كه «ليتفقهوا في الدين» و پس از تفقه، انذار مردم و «لينذروا قومهم». مقام صديقه كبري فاطمه زهرا(س) مقام بسيار بزرگي است، ايشان بر گردن مسلمانان حق بزرگي دارند، ولي متأسفانه آنگونه كه مستحق است اين حق را ادا نكرده‌ايم، از آن مي‌ترسم كه محكمه‌اي در دنيا كه قاضي آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و يا در آخرت كه قاضي آن خداوند تبارك و تعالي باشد تشكيل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند كه آيا براي اداي حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) كاري انجام داده‌ايد؟ حتي به مقدار اعتراف يك فقيه سني؟ مي‌ترسم كه آن زمان جوابي نداشته باشيم. بايد آنچه را كه صحيح بخاري دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببينيم و لو غير عامدانه؟ متعصب‌ترين و نقادترين فقهاي اهل سنّت، بخاري را صحيح و معتبر مي‌دانند، در اين كتاب از ابي وليد از ابن عيينه، از عمرو بن دينار، از ابن ابي مليكه از موربن مخرمه روايت شده است كه رسول الله(ص) فرمود: فاطمة بضعة منّي، من اغضبها فقد أغضبني فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنكس او را غضبناك كند مرا خشمگين كرده است. مي‌خواهيم در مورد اين حديث بحث و بررسي كنيم، حديثي كه يك فقيه سني آن‌را روايت مي‌كند و در ميان فقهاي اهل سنّت، سند اين حديث صحيح و از درجة بالايي برخوردار است، چرا كه بخاري ـ كسي كه در صحت احاديث بسيار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل كرده است و از طرفي ذهبي ـ كه از نقادترين افراد نسبت به احاديث است ـ اين حديث را صحيح و معتبر دانسته و آن را به گونه‌اي ديگر روايت مي‌كند: إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة.4 همان خداوند با خوشنودي فاطمه خشنود و با ناراحتي فاطمه ناراحت مي‌شود. پس در نزد آنها اين حديث از لحاظ سند در حد قطعي الصدور از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است. ما حديث بخاري را مفّسر و مؤيدي برحديث ذهبي مي‌دانيم. حال مي‌گوييم اين حديث بر چه چيزي دلالت مي‌كند؟ خشنودي و غضب در انواع مردم از كجا ناشي مي‌شود؟ حيات نباتات به دو عامل بستگي دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، اين دو قوت در حيات حيوان به صورت دو قوة خشنودي و خشم ظاهر مي‌شود، كه هر دو ناشي از طبع و غريزه‌اند، امّا در حيات انساني چه؟ معناي حيات انساني آن است كه هريك از ما به درجة انسانيتي برسد كه ركن و پشتيبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله»5 اينجاست كه عقل منشأ تمام خشنودي‌ها و خشم‌ها در وجود انسان مي‌گردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غريزه بود. آيا من به مرحلة انسانيتي كه منشأ خشنودي و خشمش، عقل است رسيده‌ام؟ مي‌گويم: هرگز، اصلاً، هر عاقلي در اولين درجات تعقلش بايد بداند كه به درجة انسانف عاقل نرسيده است، اين اعتراف خيلي مهم است. آيا ما تاكنون نفهميده‌ايم كه محك انسانيت‌مان و ميزان آن چيست و به چه مقدار است؟ خوشحالي و خشم ما به خاطر حاجات بدني ما است، هركدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامي كه شخصي كه به او اطمينان و اعتقاد دارد او را ترك كند، آيا ناراحت مي‌شود يا نه؟ اين ناراحتي خود يك گناه است، به درجة انسانيت نرسيده است، هيچ‌كدام از ما به درجة انسانيت نرسيده است مگر اينكه منشأ خشم و خشنودي او عقلاني باشد نه غريزي. پس هرگاه در زندگي‌مان، منشأ خشنودي و خشم‌مان را، حتي براي يك بار از عقل ديديم، آن موقع است كه براي يك بار انسان شده‌ايم، امّا اگر خشنودي و غضبمان ناشي از بطن و فرج بود مطمئناً از حيوانات خواهيم بود ولي در شكل انسان. امّا انسان عقلاني كسي است كه براي هميشه با خشنودي عقل، خشنود مي‌شود و با خشم عقل، خشمگين مي‌گردد. پس اگر كسي را در روي كرة زمين پيدا كرديد كه به اين درجه از شخصيت رسيده بود مرا خبر كنيد تا پيش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلكه گرد وغبار گام‌هايش را نيز ببوسم. بالاتر از اين مرتبه مقامي است كه ممكن است انسان به آنجا برسد، و آن زماني است كه ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارك و تعالي فاني گردد، ديگر او اراده‌اي ندارد و ارادة او عين ارادة خداست. و اين همان درجه‌اي است كه تمام كارهايش «يرضي لرضا الله و يغضب لغضب ربّه» مي‌شود. يعني اگر فرزندش را كشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده كردند به‌خاطر رضاي خداوند خشنود مي‌گردد، نه رضاي نفسش، تصور اين درجه بسيار مشكل است چه رسد به تحقق اين امر! اين همان مقام عصمت خاتم‌الانبياء(ص) است. عصمت آن مخلوقي كه نظيرش در ميان تمام مخلوقات وجود ندارد، كسي كه حب و بغضش در حب و بغض خداوند فاني شده است. چيزي را دوست نمي‌دارد مگر اينكه خداوند آن را دوست بدارد و از چيزي خشمگين نمي‌شود مگر اينكه خداوند را از آن چيز خشمگين ببيند. و اين همان بشري است كه به مقام «و ماينطق عن الهوي إن هو إلاّ وحي يوحي»6 رسيده است. و اين همان درجه‌اي است كه از آن به عصمت خاتميه تعبير مي‌شود، عصمتي كه غير از عصمت ابراهيميه است، عصمت ابراهيميه نيز با عصمت يونسيه متفاوت است. عصمت حضرت يونس(ع) هم عصمت است اما: وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادي في الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانك إنّي كنت من الظّالمين.7 و ياد آر حال يونس را هنگامي‌كه از ميان قوم خود غضبناك بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در مضيقه و سختي نمي‌‌افكنيم آنگاه در آن ظلمت‌ها فرياد كرد كه الهي، خدايي به جز ذات يكتاي تو نيست تو از شرك و شريك پاك و منزهي و من از ستمكارانم. او پيامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج مي‌بيند كه به مقامي بالاتر برسد «سبحانك إنّي كنت من الظّالمين». كه آن حضرت، قبل از آنكه وارد شكم ماهي شود به آن مقام نرسيده بود. همچنين يوسف(ع) نيز پيامبر خدا و معصوم است. و برهاني كه خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود: و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأي برهان ربّه كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصين.8 آن زن باز اصرار كرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام مي‌كرد اينچنين عمل زشت و فحشا را از او دور كرديم كه همانا او از بندگان معصوم ماست. اما ايشان در يك درجه عصمت داشتند كه: و قال للّذي ظنّ أنّه ناج منهما اذكرني عند ربّك فأنساه الشّيطان ذكر ربّه فلبث في السّجن بضع سنين.9 آنگاه يوسف از رفيقي كه او را اهل نجات يافت درخواست كرد كه مرا نزد پادشاه ياد كن در آن حال شيطان ياد خدا را از نظرش ببرد بدين سبب در زندان چند سال محبوس ماند. اما تسليم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودي و غضب خداوند، مقامي خاص است كه اين مقام مخصوص برترين مخلوقات و خاتم پيامبران و آقاي رسولان است، اين مقامي است كه مي‌توان گفت: اوست كه از خشنودي خدا خشنود و از غضب خدا خشمگين مي‌شود، و از طرفي ديگر خداوند تبارك و تعالي نيز از خشنودي او خشنود و از غضب او خشمگين مي‌شود. آيا بخاري و ذهبي فهميده‌اند كه چه چيزي را روايت كرده‌اند: إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضب فاطمة. و آيا فهميده‌اند كه اگر پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودي خدا خشنود و با غضب خدا غضبناك مي‌شود». اين كلام دال بر اين مطلب است كه منشأ خشنودي و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ايشان نيست بلكه منشأ آن خداوند تبارك و تعالي است. معناي اين همان درجه عصمت كبري است كه رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، كلام پيامبر اكرم(ص) است كه مي‌فرمايند: إنّ الرّب يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضب فاطمة. همانا خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناك مي‌شود. اين به چه معناست كه به درجه‌اي برسد كه «لام» خشنودي از طرف فاطمه(س) باشد (يعني خداوند از خشنودي فاطمه(س) خشنود شود و اين مقام بالاتر است از اينكه فاطمه(س) از خشنودي خدا خشنود گردد.) اينجاست كه معناي اين سؤال فهميده مي‌شود كه فاطمه(س) را چه كسي مي‌شناسد، اين فاطمه(س) چه كسي است؟ و در جواب مي‌گوييم: امام جعفر صادق(ع) كسي است كه مي‌داند فاطمه كيست، ايشان مي‌فرمايند: إنّما سمّيت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها.10 همانا فاطمه، فاطمه ناميده شد، چرا كه مردم از شناخت ايشان ناتوانند. پس با دليل ثابت كرديم كه از معرفت و درك مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستيم، ما از معرفت آن درجة بالايي كه خداوند متعال رضايش را در رضايت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستيم، عاجز هستيم از معرفت اين مخلوق رباني و حوراي انساني، او كيست؟… اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در شب دفن پيكر مبارك حضرت فاطمه(س) مي‌فرمايند: أمّا حزني فسرمد و أمّا ليلي فمسهّد11 حزن و اندوهم هميشگي شد و خواب بر من حرام گشت. بهتر است بدانيم كسي كه اين جمله را بيان مي‌‌كند دنيا و آخرت را شناخته و هر دو آن‌ها را زير پايش گذاشته است! چرا كه اوست كه فاطمه(س) را مي‌شناسد. ملاحظه كنيد هنگامي كه برجنازة حضرت نماز مي‌خواند چه مي‌فرمايد. آنچه براي او در كنار پيكر همسرش اتفاق افتاد، هيچ كجا رخ نداده است، نمي‌توانيم بيشتر از اين بگوييم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حديثي از ابي عبدالله الحسين(ع) نقل شده است. كه حضرت فرمودند: إنّ أميرالمؤمنين(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل في الغسلة الخامسة الآخرة شيئاً من الكافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الكفن، و كان هو الذي يلي ذلك منها، و هو يقول: أللّهمّ إنّها أمتك، و بنت رسولك، وصفيّك و خيرتك من خلقك، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بينها و بين أبيها محمد(ص). فلمّا جنّ الليل غسّلها عليّ، ووضعها علي السرير، و قال للحسن: أدع لي أباذر فدعاه، فحملا إلي المصلّي، فصلّي عليها ثم صلّي ركعتين، و رفع يديه إلي السماء فنادي: هذه بنت نبيك فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلي النور، فأضاءت الارض ميلا في ميل!12 اميرالمؤمنين(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداري از كافور استفاده كردند و مئزري بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدايا، فاطمه از آن، تو و دختر رسول توست، صفي و برگزيدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالي گردان و بين او و پدرش جمع كن… و آن هنگام كه شب شد، علي(ع) او را غسل داد و بر تختي خوابانيد و رو به حسن كرد و گفت: اباذر را بياور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوي محراب حمل كرد و دوباره دو ركعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اين دختر پيامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوي نور هدايت فرما. در آن هنگام منطقه‌اي از زمين نوراني شد. جملة آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرماييد، اين جمله مجمل بيان شد، ممكن نيست جز براي غيرخدا اين جمله گفته شود، مي‌فرمايد: خداوندا! فاطمه(س) را از اين دنياي تاريكي‌ها گرفتي و به سوي نور، نور آسمان‌ها و زمين فرستادي. ملاحظه بفرماييد كه خداوند متعال دعاي اميرالمؤمنين را اجابت فرمود. مثل اينكه خداوند به حضرت فرمود: بله، همان‌گونه كه روح او را از نور پروردگارش خلق كردم او را به سوي نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امير(ع) تمام نشده بود كه خداوند او را تصديق نمود و نقطة نوري از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتي از زمين را نوراني كرد. اين چه معنايي مي‌دهد؟ به اين معناست كه «إنّالله و إنّا إليه راجعون» براي همه است، ولي فاطمه(س) به نور خدا پيوست، نوري كه از آن خلق شده بود. اين مقام فاطمه است… روحش به نور خداوندي پيوست و اينگونه آن جهان از بدن طاهري كه از عالم ظلماني به عالم روحاني شتافت استقبال نمود. اين فاطمه است كه به آن مقام رسيد. كه «إنّ الربّ ليغضب لغضب فاطمة و يرضي لرضاها.» بهتر است كه در اينجا به مناسبت اشاره‌اي كنيم به آنچه كه بخاري در روايت صحيحه‌اي از عايشه آورده است كه او گفت: فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناك شد و [يكي از صحابه] روي برگرداند، بعد از آن طولي نكشيد كه درگذشت.13 و از ديگري روايت كرده است كه: حضرت فاطمه(س) به علي(ع) وصيت كرده بود كه او را مخفيانه دفن كند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد. از اين اعترافات مي‌شود به نتيجه‌اي رسيد كه دو مقدمه دارد. مقدمة اول همان است كه اهل سنت مي‌گويند كه إنّ الله ليغضب لغضبها و همچنين مي‌گويند كه فاطمه(س) از آن صحابه غضبناك شد و از او روي برگرداند و در حالي كه از او غضبناك بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمة دوم اين است كه خداوند مي‌فرمايد: و من يحلل عليه غضبي فقد هوي.14
و هركس مستوجب خشم من گرديد همانا خوار و هلاك خواهد شد. پي‌نوشت‌ها:
برگرفته از كتاب: الحق المبين في معرفة المعصومين(ع)، اين سخنراني در تاريخ (9 جمادي الاول 1411 برابر با 7/9/1369) ايراد شده است.



1. سورة توبه (9)، آية 122. 2. سورة بقره (2)، آية 132. 3. سورة آل عمران(3)، آية 19. 4. مستدرك الحاكم، جلد 3، ص 154. 5. علل الشرايع، جلد 1، ص 103. 6. از روي هوا و هوس حرفي را نمي‌زند و هرچه كه مي‌فرمايد چيزي جز وحي خداوندي كه به او نازل شده نيست. سورة نجم (53) ، آية 3 و 4. 7. سورة انبياء (21)، آية 87. 8. سورة يوسف (12)، آية 24. 9. سورة يوسف (12)، آية 42. 10. تفسير فرات، ص 581. 11. امالي المفيد، ص 281. 12. مقتل حسين خوارزمي، ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214. 13. صحيح بخاري، ج 4، ص 41. 14. سورة طه (20)، آية 81. 15. سورة جمعه (62)، آية 5.


(برگرفته از سايت مركز مديريت )

   سه شنبه 5 اردیبهشت 1391نظر دهید »

1 ... 83 84 85 ...86 ... 88 ...90 ...91 92 93 ... 101