« وظايف جوانان در جامعه مهدوي | امام هادي عليه السلام آينه دار روشنفكري » |
ج ـ رفتارهای اجتماعی
1 ـحضور سیاسی
بیتفاوتی در قبال آنچه در جامعه میگذرد، به خصوص در زمینه وضعیت سیاسی و اجتماعی و حقوق عمومی، دور از روش و منش اسلامی است.
حضرت زهرا(س)، دختر رسول بزرگواری است که «مدنیت اسلام» را برپایه وحی پدید آورد و به مسلمانان، تعهد اجتماعی و نظارت بر عملکرد مسئولان و حساسیت به معروف و منکر را آموخت.
دختر رسالت، به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی بیتفاوت نبود و جبهه حق را یاری میکرد.
پس از رحلت پیامبر(ص) که خلافت را غصب کردند و فدک را از او گرفتند، او همراه زنان بنی هاشم به مسجد رفت و در جمع مسلمانان حاضر، ضمن خطبهای که پشت پرده خواند، از بدعت ها، ستم ها، حق کشیها و فراموش کردن وصیت رسول خدا(ص) و جان گرفتن دوباره سنتهای جاهلی انتقاد کرد و ریشههای سهل انگاری در دفاع از حق، و فراموش کردن توصیههای قرآن و پیامبر را در عادت کردن به زندگی مرفه و دنیادوستی و لذت طلبی دانست و این را که به آن سرعت، دستاوردهای وحی و دین و خدمات و زحمات پیامبر را از یاد بردند، نکوهش کرد.
خطبه او (که تاکنون بارها از سوی دانشمندان دینی شرح شده است)، نشانه تعهد اجتماعی و حضور در صحنه دفاع از بنیانهای دینی و مبارزه با بدعتها و غفلت هاست.
تلاش برای اثبات حق و ولایت علی(ع) و مبارزه با انحراف در رهبری امت اسلامی را تکلیف خود میدانست. گاهی شبها به همراه علی(ع) به در خانه مهاجران و انصار میرفت و در حمایت از ولایت، توصیهها و وصیتهای پدرش را به یادها میآورد و آنان را به دفاع از حق شوهرش در مسئله خلافت (که درواقع حق امت بود) و نیز حمایت از حق خودش فرامی خواند.
خط سیاسی فاطمه زهرا(س) بسیار روشن و روشنگر و ابهام زدا بود. چنان مدبرانه عمل میکرد که پس از او هم راه، روشن بماند. مراسم دفن او حضور نداشته باشند و از این حضور نتوانند بهره سیاسی ببرند و کارهای خود را تطهیر و توجیه کنند، نمونهای از درایت و آینده نگری حضرت بود. هنوز هم مخفی بودن مکان دفن او، روشنگر حقیقت و نشانه ظلمی است که بر او و خاندان پاک پیامبر خدا رفته است.
2 ـامر به معروف و نهی از منکر
قرآن کریم عمل به دو اصل حیاتی امر به معروف و نهی از منکر را از ویژگیهای اهل ایمان میداند و در این باره میفرماید: (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ)[27] ؛ مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند. آنان همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند.
نکته مهم در این آیه، اشاره به نقش زنان در عرصه امر به معروف و نهی از منکر است که خداوند متعال به صراحت بیان میدارد زنان نیز همانند مردان باید به ترویج ارزشهای الهی بپردازند و در عرصه امر به معروف و نهی از منکر پیشقدم باشند؛ چرا که این دو فرضیه، از تمام برنامههای اسلام حتی جهاد در راه خدا افضل و بالاتر و مهمتر است. علی(ع) میفرماید:
و ما اعمال البر کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الاّ کنفثهِ فی بحرٍ لِجّی؛[28] تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همانند قطرهای در دریاست.
این دو اصل، محافظ و پاسبان تمام اعمال نیک است. اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، بهترین اعمال نیک به فراموشی سپرده شده و بقیه احکام خدا نیز عملی نخواهد شد. به این جهت امام باقر(ع) در مورد فلسفه این دو اصل میفرماید:
امر به معروف و نهی از منکر دو فرضیه مهم و برزگ الهی هستند که به وسیله آن دو، سایر واجبات الهی اقامه میشوند، راهها امن میگردد، کسب و کار مردم حلال ، حقوق افراد تأمین، سرزمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفته میشود و استواری تمام کارها، به عملی شدن این دو اصل بستگی دارد.[29]
طبق رهنمود پیشوای پنجم، اگر مسلمانان به دو اصل امر به معروف و نهی از منکر اهتمام بورزند، دنیا و آخرت خود را آباد خواهند کرد؛ زیرا انجام دیگر واجبات ، امنیت و آسایش، رفاه و آرامش، تأمین حقوق مردم و آبادی شهر و روستا همه و هم در گرو عمل به این دو اصل است؛ زیرا معروف از منظر وحی، تمام اعمال و رفتارهایی است که مصلحت مردم در آن است و منکر نیر تمام کارهای زشتی است که فساد و تباهی و بیبند و باری در پی دارد.
اگر اهل ایمان، به احیای معروف و جلوگیری از منکرات اهتمام بورزند، جامعهای سالم و به دور از زشتیها، آلودگیها، نگرانیها و تضییع حقوق انسانها به وجود خواهد آمد.
با توجه به ضرورت نهی از منکر و الگو بودن حضرت زهرا(س) در این زمینه، بررسی شیوههای عملی نهی از منکر در سیره و سخن آن حضرت، امری پسندیده و مناسب مینماید:
عدهای در ستمی آشکار، فدک را که پیامبر(ص) آن را برای حضرت فاطمه(س) به ارث گذاشته بود، به او ندادند. استدلال این افراد کژاندیش این بود که پیامبران از خود مال دنیا به ارث نمیگذارند و بنابراین فدک به حضرت فاطمه(س) نمیرسد. امّا حضرت فرمود: شما که میگویید پیامبر ارث نمیگذارد، به کتاب خدا بنگرید. در آنجا خداوند میفرماید: (و ورث سلیمان داود)[30] ؛ سلیمان از پدرش داود ارث برد و در سوره مریم از زبان زکریای پیامبر میفرماید:خداوندا! به من فرزندی عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد. آن گاه حضرت فاطمه(س) به مردم حاضر در مسجد پیامبر(ص) فرمود:ای مردمی که به سوی باطل شتاب میکنید و کردار زشت و بیهوده را نادیده میگیرید، آیا به قرآن نمینگرید که میفرماید: (افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها)[31] ؛ آیا در قرآن نمیاندیشید یا آنکه بر دلهای شما مهر زده شده است؟
یکی دیگر از منکرات عصر حضرت فاطمه(س) ، غصب مقام حکومتی حضرت علی(ع) بود. حضرت فاطمه(س) در مقام نهی از منکر برای زنان اهل مدینه باز هم به آیات قرآن تمسک کرد و بعد از حمد و ثنای الهی به آنان فرمود:
وای بر دوستان دنیا! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود بماند و خلافت بر پایههای نبوت بچرخد؛ چرا که آنان خلافت را از خانهای که جبرئیل نازل میشد، به جای دیگر بردند و حق را از علی(ع) که به مسائل دین و سیاست آگاه بود، گرفتند. سپس آن حضرت آیاتی از سورههای اعراف، زمر، رعد، کهف و … را قرائت فرمود.
آن حضرت برای نهی از منکر و جلوگیری از کارهای خلاف علاوه بر استدلالات قرآنی، به دلایل عقلی نیز تمسک میکرد؛ همچنان که در مناظره با ابوبکر، علاوه بر قرآن، به دلایل عقلی نیز استناده میکرد.
روزی آن حضرت به نزد ابوبکر رفت و او را از عمل زشت غصب فدک بر حذر داشت. او در پاسخ خلیفه که او را شایسته ارث نمیدانست، فرمود:ای ابوبکر! هر گاه تو بمیری چه کسی از تو ارث میبرد؟ او گفت: زن و فرزندانم. حضرت زهرا(س) فرمود: پس چه شده که من نمیتوانم از پدرم ارث ببرم؟[32]
هجوم به افکار و اندیشههای غلط مرتکبین منکرات و زیر سؤال بردن آنان، شیوهای منطقی و عقلانی است و اگر هم نتوانند از کار منکر بازدارد، حداقل آنان را به تفکر وامیدارد و در مورد کار خلافشان مردّد میسازد. آن حضرت در مقام نکوهش مسلمانانِ بیتفاوت در ماجرای غصب خلافت، افکار آنان را به چالش میکشید و با سئوالات منطقی مواجه میساخت و میفرمود: لیث شعری الیای سناد استندوا؟ و علیای عماد اعتمدوا؟ و بأی عروه تمسکوا؟ و علی ایه ذرّیه اقدموا و احتنکوا؛ ای کاش میدانستنم به چه پناهگاهی تکیه زدهاند؟ و به کدام ستون استوار اعتماد کردهاند؟ و به کدامین ریسمان تمسک جستهاند؟ و بر کدام فرزند و خاندانی پیشی گرفته و غلبه کردهاند؟[33]
حضرت فاطمه درمورد مسائلی که ممکن بود در جامعه آن را منکر کوچکی محسوب کنند، حساسیت نشان میداد. روزی آن حضرت به اسماء بنت عمیس فرمود:
انّی قد استقبحت ما یصنع بالنساء انّه یطرح علی المرأه الثوب فیصفها لمن رأی[34]؛ من بسیار زشت میدانم که جنازه زنان را بر روی تابوت گذارند و بر روی آن پارچهای افکنند که حجم بدن او را برای مردان نامحرم نمایان میسازد.
اسماء بنت عمیس عرضه داشت:ای دختر رسول خدا! در سرزمین، حبشه برای حمل جنازهها تابوتی درست میکنند که بدن میت را کاملاً میپوشاند. آن گاه اسماء چوبهای تر و شاخههای نازک درخت، شبیه آن تابوت را برای حضرت فاطمه ساخت و آن را به او نشان داد. حضرت زهرا(س) با خشنودی و خوشحالی فرمود: چه طرح زیبایی که کاملاً بدن زن در آن از دید مردان پوشیده میماند.ای اسماء! برای من تابوتی با همین طرح درست کن و بعد از وفات مرا با آن بپوشان. خداوند تو را از آتش دوزخ نگهدارد![35]
یکی از مراحل نهی از منکر قهر و سکوت است. انسان مسلمان وقتی نتواند با موعظه و گفتگو گنهکاران را از راه انحرافی بازدارد، با قهر و سکوت خود، به مبارزه میپردازد. این شیوه حتی در مسائل تربیتی نیز مؤثر است. حضرت زهرا(س) در عرصه نهی از منکر از این روش بازدارنده نیز بهره میگرفت. او بعد از رحلت پدر بزرگوارش، با انواع ناملایمات و گرفتاریها روبهرو شد. او شاهد هجوم ناجوانمردان به خانهاش بود. اهانت به علی(ع)، سیاستهای غیر اسلامی اهل سقیفه، بیتفاوت بودن مردم و دهها مورد دیگر، از جمله کارهای ناپسند و زشت عدهای هواپرست و خودخواه بعد از وفات پیامبر بود. فاطمه زهرا(س) برای مقابله با این اعمال ناروا، به مبارزه منفی روی آورد و ناراحتی خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و خطاب به خلیفه اول فرمود:
و الله لا اکلمک ابداً و الله لادعونّ الله علیک فی کلّ صلوه[36]؛ به خدا قسم هرگز با تو سخن نخواهم گفت. به خدا سوگند در نمازهایم تو را نفرین خواهم کرد.
زمانی که آن حضرت در آستانه شهادت قرار گرفت و خلیفه اوّل و دوّم برای دلجویی، به عیادت حضرت فاطمه(س) آمدند و در مورد اعمال غیر اسلامی و جابرانه خود عذر خواهی کردند. آن حضرت نهایت اعتراض خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و به آنان فرمود:
والله لا اَکلمِکما من رأسی حتی القی ربی فاشکونکما الیه بما صنعتما به و بیو ارتکبتما منی[37]؛ به خدا سوگند بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نخواهم گفت، تا اینکه خداوند را ملاقات کنم و از شما دو نفر در نزد خداوند شکایت خواهم کرد که چگونه با خدا و دین او و با من رفتار کردید و چه اعمال زشتی را مرتکب شدید.
3 ـ عفاف و دوری از نامحرمان
حضرت فاطمه(س) در پاسخ این سؤال که «برای زنان چه چیز بهتر است؟» فرمودند: «برای زنان بهترین چیز آن است که مردان را نبینند و مردان آنان را نبینند».[38]
و نیز در پاسخ سؤال پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که از یاران خویش پرسیده بودند: «زن چه وقت به پروردگار، خویش نزدیکتر و مقرّب تر است؟» فاطمه(س) گفتند: «زن آنگاه به خدای خویش نزدیکتر و مقرّبتر است که در قعر منزل خویش اقامت گزیند (و بیجهت از منزل خارج نشود)».
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ (چون پاسخ فاطمه را شنید) فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»[39]
البته روشن است که بیرون آمدن زنان مادامی که سبب انجام حرامی نشود اشکال ندارد و احیاناً به خاطر پارهای از امور رجحان یا لزوم پیدا کند، و منظور از این روایات، این نکته میباشد که: بهتر است زنان بدون جهت و ضرورت خود را در معرض دید مردان نامحرم قرار ندهند.
4 ـ مقام سخاوت و بخشش
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: یک روز رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز عصر را با ما خواند و چون از نماز فارغ شد در قبله گاه نماز خویش نشست، و مردم دور او جمع بودند، در این هنگام پیرمردی از مهاجران عرب که لباسی بسیار کهنه و مندرس بر تن داشت به سوی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و از پیری و ناتوانی نمیتوانست خود را نگهدارد، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او رو کرد و جویای حالش شد؛ عرض کرد: «ای پیامبر خدا! گرسنه ام به من غذا بده، بدنم برهنه است مرا لباس بپوشان، فقیر و مستمندم، به من احسان و انعام کن.»
فرمود: «چیزی ندارم به تو بدهم ولی راهنمای به خیر مانند انجام دهنده آن است، برو به خانه کسی که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند، و در راه خدا ایثار میکند، برو به حجره فاطمه(س) .» ـ و خانه فاطمه(س) چسبیده به خانه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن را جدا از منزل بانوان خویش برای خود قرار داده بود ـ و فرمود: «ای بلال! برخیز او را به منزل فاطمه(س) برسان.»
پیرمردی اعرابی همراه «بلال» آمد و بر در سرای فاطمه(س) ایستاد و با صدای بلند گفت: «سلام بر شماای خاندان نبوّت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزولگاه جبرئیل امین برای فرود آوردن وحی از سوی پروردگار جهانیان.»
فاطمه(س) سلام فرمود: «سلام بر تو، تو کیستی؟»
عرض کرد: پیرمردی از عرب که از سختی و مشقّت، مهاجرت اختیار کردم و به سوی پدرت سرور آدمیان رو آوردم، اینکای دختر محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ ! من برهنه و سخت گرسنه ام. با من احسان و مواسات[40] کن، خداوند بر تو رحمت آوَرَد.»
در این هنگام فاطمه و علی و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ سه روز بود غذایی نخورده بودند، و پیامبر وضع آنان را میدانست. فاطمه(س) دست برد و پوست دبّاغی شده گوسفندی را که حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ روی آن میخوابیدند گرفت و فرمود: «ای کسی که بر در سرای ایستادی! این را بگیر، امید است خداوند به رحمت خویش بهتر از آن را به تو عطا فرماید.»
اعرابی عرض کرد: «ای دختر محمد! نزد تو از گرسنگی شکوه کردم و تو پوست گوسفند به من میدهی من با این گرسنگی، آن را چه کنم؟!»
فاطمه(س) چون این سخن را شنید دست فرا برد و گردن بندی را که در گردن داشت و فاطمه دختر حمزه بن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود، بیرون آورد و به اعرابی داد و فرمود: «این را بگیر و بفروش، امید است خداوند به جای آن چیزی بهتر برای تو بدهد.»
اعرابی گردن بند را گرفت و به مسجد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد. در حالی که پیامبر در میان یاران خود نشسته بود، عرض کرد: «یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ! فاطمه(س) این گردن بند را به من عطا کرد و فرمود: آن را بفروش امید است خدا برایت بسازد (با آن حوائجت را برآورده سازد).»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گریست و فرمود: چگونه ممکن است خدا برایت نسازد در حالی که فاطمه دختر محمد «بانوی همه دختران آدم» آن را به تو عطا کرده است.
«عمار بن یاسر» (رحمه الله علیه) برخاست و عرض کرد:ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ! آیا به من اجازه میفرمایی این گردنبند را خریدرای کنم؟
فرمود:ای عمار! آن را بخر، چه اگر در (خریداری) آن همه جنّ و انس شرکت جویند خدای متعال آنها را به آتش کیفر نخواهد فرمود.
عمار گفت: «ای اعرابی گردن بند را به چند میفروشی؟»
گفت: «در برابر آن قدر نان و گوشت که سیر شوم و ردائی یمانی که خود را با آن بپوشانم و در آن برای پروردگارم نماز بگزارم، و دیناری که مرا به خانواده ام برساند.»
و عمار در این هنگام سهم خود از غنیمت خیبر را که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او عطا کرده بود فروخته و چیزی از آن برایش باقی مانده بود، گفت: «به تو در برابر گردن بند بیست دینار و دویست درهم و یک بُرد (پارچه) یمانی و شترم را میدهم که تو را به خانواده ات برساند و از نان و گوشت هم سیرت میکنم.»
اعرابی گفت: «ای مرد! بسیار سخاوتمندی!» و همراه عمار رفت و عمار آنچه را تعهّد کرده بود به او داد، و اعرابی نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بازگشت و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او فرمود: «آیا سیر و پوشانده شدی؟»
عرض کرد: «آری و بینیاز شدم، پدر و مادرم فدای شما.»
فرمود: «اینک فاطمه را به جهت احسانش دعا کن.»
اعرابی گفت: «بار خدایا! تو همواره خدای ما بودهای و جز تو خدایی را پرستش نمیکنیم، و تو از همه جهت رازق مایی، بار خدایا! به فاطمه آنچه چشمی ندیده و گوشی نشنیده عطا کن.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر دعای او آمین گفت، و به یاران خود رو کرد و فرمود: «همانا خداوند مضمون این دعا را در دنیا به فاطمه عطا کرده است، چرا که من پدر او هستم و هیچ کس از جهانیان همانند من نیست، و علی(ع) شوهر اوست و اگر علی(ع) نمیبود هرگز برای فاطمه تا ابد همسری نبود، و خدا به فاطمه «حسن» و «حسین» را عطا کرده است و برای جهانیان همانند آن دو نیست که دو سرور نوادگان انبیاء و دو سیّد جوانان بهشتند.»
در مقابل پیامبر، مقداد و عمار و سلمان قرار داشتند، به آنان فرمود: «آیا برایتان (در مدح و فضایل فاطمه) بیفزایم؟»
عرض کردند: «آری یا رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ !»
فرمود: «جبرئیل به من خبر داد که فاطمه چون از دنیا برود و دفن شود، دو فرشته سؤال کننده در قبرش از او میپرسند: پروردگارت کیست؟»
می گوید: «الله پروردگار من است.»
می پرسند: «پیامبر تو کیست؟»
می گوید: «پدرم.»
می پرسند: «ولی و امام تو کیست؟»
می گوید: «همین که در کنار قبر من ایستاده است؛ علی بن ابیطالب(ع) »
پیامبر فرمود: «آگاه باشید که من برایتان از فضائل فاطمه باز هم میافزایم و بیشتر بیان میکنم:
همانا خداوند گروهی از فرشتگان را مأمور کرده است که فاطمه(س) را از پیش رو و پشت سر و راست و چپ نگهداری کنند، و آنان در زندگی با اویند و در قبر و پس از مرگ نیز همراه اویند و بسیار بر او و پدر و شوهر و فرزندان او درود میفرستند؛ پس آن که مرا پس از وفاتم زیارت کند چنان است که مرا در زندگی دیدار کرده باشد، و هرکس فاطمه(س) را زیارت کند مثل آن است که مرا زیارت کرده باشد، و هرکس علی ابن ابیطالب(ع) را زیارت کند مثل آن است که فاطمه(س) را زیارت کرده باشد، و هرکس «حسن» و «حسین» را زیارت نماید مثل آن است که علی(ع) را زیارت کرده و هرکس ذریّه و فرزندان حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ را زیارت کند مثل آن است که آن دو را زیارت کرده باشد».
آنگاه عمار گردن بند را گرفت و با مشک خوشبو ساخت و در پارچهای یمانی[41] پیچید، و غلامی داشت به نام «سهم» که او را از غنائمی که در خیبر به او رسیده بود خریداری کرده بود، گردنبد را به غلام داده و میگفت: «این را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بده و خودت هم به پیامبر تعلّق داری.»
غلام گردنبد را گرفت و خدمت پیامبر شرفیاب شد و گفته عمار را به عرض رسانید، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: «نزد فاطمه(س) برو و گردنبد را به او بده، و تو نیز از آنِ او هستی.»
غلام گردنبند را به خدمت فاطمه(س) برد و فرموده پیامبر را به اطلاع او رسانید، فاطمه(ع) گردنبند را گرفت و غلام را آزاد کرد، غلام خندید، فاطمه(س) پرسید: «از چه میخندیای غلام؟!» عرض کرد: «برکت فراوان این گردنبند مرا خندان ساخته است؛ که گرسنهای را سیر کرد و برهنهای را لباس پوشاند و فقیری را بینیاز ساخت و بندهای را آزاد کرد، و خودِ گردنبند هم به صاحبش برگشت!»[42]
5 ـ انفاق
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای فاطمه و شب عروسی او پیراهنی تهیّه فرمودند زیرا پیراهنی که فاطمه بر تن داشت وصله دار بود، در این هنگام مستمندی به خانه آنان مراجعه کرد و لباس کهنهای طلبید، فاطمه(س) خواست پیراهن وصله دار به فقیر دهد، امّا به یاد آورد که خدای متعال میفرماید:
«لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفقوا ممّا تُحبّون؛ به نیکی نمیرسید تا آنگاه که از آنچه دوست دارید انفاق کنید»[43]، به همین جهت پیراهن نو را به فقیر داد …[44]
6 ـ سادهپوشی
سلمان فارسی گوید: روزی حضرت فاطمه(س) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر داشت.
در شگفتی ماندم و گفتم عجبا. دختران پادشاهان ایران وروم بر کرسیهای طلایی مینشینند و پارچههای زربفت به تن میکنند وه که این دختر رسول خداست نه چادرهای گران قیمت بر سر میکند و نه لباسهای زیبا.
فاطمه(س) پاسخ داد:ای سلمان خداوند متعال لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.[45]
اینکه وصیت کرد پیکرش را شبانه غسل دهند و به خاک سپارند، تا آنان که بر وی ستم کردند و او را آزردند، در
[27] ـ توبه/71
[28] ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص306.
[29] ـ الکافی، ج 5، ص 55.
[30] ـ نمل / 16
[31] ـ محمّد / 12
[32] ـ کشف الغمّه، ج 1، ص477
[33] ـ بحارالانوار، ج 43، ص159
[34] ـ نوادر راوندی، ص 13، ذخائر العقبی، ص53.
[35] ـ تهذیب الاحکام، ج 1، ص 469؛ کشف الغمّه، ج1، ص 503؛ بحارالانوار، ج 43، ص 189
[36] ـ اللمعه البیضاء، ص 825
[37] ـ الهجوم علی بیت فاطمه(س)، ص 139
[38] ـ کشف الغمّه، ج 2، ص 23 و 24 ـ مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 119 ـ منتهی الآمال، ص 161
[39] ـ بحار، ج 43، ص 92 ـ منتهی الآمال، ص 162
[40] ـ مواسات؛ یاری دادن به یک دیگر با ثروت
[41] ـ پارچه ای است که در یمن بافته می شود
[42] ـ بحار، ج 43، ص 58 ـ 56
[43] ـ سوره آل عمران، آیه 92
[44] ـ ریاحین الشریعه، ج 1، ص 106، به نقل از «التبر المذاب»
[45] ـ بحار الانوار، ج 16، ص 18.
فرم در حال بارگذاری ...