« نزهت بادي ((ویژه شهادت سفیر امام حسین علیه السلام مسلم بن عقیل )) | زمین ، مادری مهربان » |
در بی کران دشت عرفات
در بهار فرصت عمر، روزها و شبهایی است به زیبایی «لیله القدر»؛ بهتر از هزار روز و هزار شب، روزها و شبهایی که جاودانهاند و پلکان جاودانگیاند؛ پرشور و پرنور و پرفیض و پربرکت. چشمهی نور و صفا از بستر وجود آن میجوشد. روزها و شبهایی که میتوان با خواندن نغمهی «معرفت»، شهد «عبودیت» را چشید، و «عرفه» از آن روزهاست. روزی که اکسیر لطف الهی، دلهای زنگار گرفته از گرد و غبار عصیان و غفلت را، زندگی میبخشد.
«عرفه»، روز معرفت است، روز جاودانگی و ابدیت، روز عشق و فرزانگی.
روزی که غبار عصیان و افسار گسیختگی، از قلبها زدوده میشود؛روزی که هنگامهی حضور و شوق «توبه» است. «عرفه»، روزی است که ملایک در عرفات، سبد سبد گلواژههای رحمت الهی و طَبق طَبق شیرینی اجابت در دست، میرسند.
«روز عرفه»، روز عشق است و مهربانی؛ روز بهار فرصتها و هنگام رویش گلستان «رحمت» است.
«عرفه» نگین انگشتری ذیحجه است، نغمهی زیبای شکفتن در باغ صفا و مروه، شعر مشعر دل، صفای «صفا دلان»، مروّت «مروه پویان» و زمزمهی «زمزم نوشان» است.
«عرفه»، روز اشک است و ناله. «عرفات»، سرزمین اشکها، سرزمین عشق، سرزمین میعاد، سرزمین نور و سرور، سرزمین تقوا و توبه و سرزمین درد و درمان است. از گوشه گوشهی این دشت، ندای «لَبَّیْکَ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ …» به عرش برین میرسد.
گوش کن! میشنوی؟ نگاه کن! میبینی؟ در بیکران دشت عرفات، هیچ نجوایی جز نیایش عاشقان به گوش نمیرسد؛ هنوز زیباترین نغمهای که عرش را میلرزاند، مناجات عرفهی پارهی تن رسول و نور دیدهی بتول است که در خلوت این صحرای ملکوتی، در برابر معبودش زانو زده و دستهایش بهسوی آسمان بلند است. گاه تبسمی بر لبانش نقش میبندد و گاه سیل اشک امانش نمیدهد.
«عرفه»، روز حسین علیهالسلام است و حسینی شدن؛ دل بر حسین علیهالسلام سپردن و هم نوا با حسین علیهالسلام خواندن.
«عرفه»، روز دعاست و دعا، قرارگاهِ اجابت در درگاه رحمت پروردگار حسین علیهالسلام .
«عرفه»، روز خداست و خدایی شدن. در عرفه، میتوان دستان رحمت خدا را بر سر بندگان حس کرد. حجتش بیپرده نمایان است و رحمتش بیکران. «عرفه»، روز شکستن بتهای درون است روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک.
پهن دشت عرفات
جلوهگاهی است که در آینهاش
چهرهی روشن وحدت پیداست
همه در زیر یکی سقف بلند
به مناجات و عبادت مشغول
اشک بر دیده و با بار گناهی بر دوش
همه در راز و نیاز،
جامهای ساده و یکسان بر تن.
فرم در حال بارگذاری ...