ازدواج، ساماندهى غرايز

ويژگيهاى انحصارى غريزه جنسى در طول تاريخ زندگى، انسان را بيش از هر چيز به خود سرگرم كرده است و در همه جنبه ‏هاى حيات او جلوه گر شده است. تعبير جنسى و بحثهاى مربوط به آن را در ادبيات، هنر، مذهب، فلسفه، نظامهاى حقوقى و شاخه‏هاى متعدد علوم مى‏بينيم. بعضى از دانشمندان بر اين باورند كه بخش عمده‏اى از بيماريهاى جسمى، اختلالات عاطفى و روانى، عصيبت‏ها و پرخاشگرى‏ها، هنرنمايى‏ها و خلاقيت‏ها، كشمكش‏ها و جنگها و در نتيجه ظهور و سقوط تمدنها از تهييج غريزه جنسى انسان و تمايل براى ارضاى آن ناشى شده است !(1)

هدف انگيزش جنسى در انسان در اصل براى بقاء نوع است كه با كششى بسيار زياد و لذتى فراوان انجام مى‏پذيرد.(2)

«ويلهلم رايش» روانشناس نامدار معاصر در كتاب معروف خود «فونكسيون ارگاسم»(3) جا به جا قدرت غريزه جنسى و اهميت ارضاى بهنجار آن را يادآور مى‏شود. او در مقدمه كتاب مى‏نويسد:

«ريشه اوليه بسيارى از فجايع اجتماعى و بيماريهاى ويران كننده را مى‏توان در آن دانست كه انسان تنها حيوانى است كه از قانون طبيعى جنسى پيروى نمى‏كند. مرگ ميليونها نفر در جنگها و اختلال روانى و بدنى محصول مستقيم نفى اجتماعىِ نيروى زندگى است. فرآيند جنسى هم طراز با فرآيند انبساط بيولوژيكى و شادى و لذت است كه خود سازنده زندگى مى‏باشد.» او معتقد است كه «نِوْروز-روان نژندى چيزى جز جمع نيروهاى بازدارنده جنسى نيست كه در طول زمان حالتى مكانيكى و غير ارادى يافته است. همه تظاهرات ديگر كه در نِوْروز مشاهده مى‏شود، نتيجه اين اختلال اوليه است.» و از اين رو تأكيد مى‏كند كه «مسأله بهداشت روانى يك جامعه مربوط به اين است كه افراد آن جامعه تا چه حد و به چه نسبت از روابط جنسى طبيعى برخوردارند.» تصور نشود كه اين، سخنِ بى‏دينان هوسران است يا طرفداران افراطى تحليل‏گران روانى در «محجة البيضاء» از قول «امام محمد غزالى» آمده است كه «نيرومندترين لذت جسمانى، لذت جنسى است؛ بدين سبب، اگر ميل جنسى به خوبى ضبط نشود و در حد اعتدال به كار نرود، باعث هلاكت دين و دنيا مى‏شود» او اضافه مى‏كند: اين عبارت كه «پروردگارا آن چه تاب و توان آن را نداريم بر دوش ما مگذار» (بقره 286) معنايش شدت كشش جنسى است.(4) بعضى از علماى اخلاق مى‏گويند: «شيطان دو لشكر بزرگ و نيرومند دارد: لشكر شهوت و لشكر غضب و مهم‏ترين شهوت، شهوت جنسى است كه به خاطر آن سپاه غضب هم بسيج مى‏شود!» اين واقعيت، در زمان ما، خود را با پيوند شوم و مرگبار خشونت و سكس، هم در فيلمها و رمان‏ها و هم در صحنه واقعى زندگى، نشان داده است.

شهيد بزرگوار انقلاب اسلامى استاد مطهرى (ره) با آنكه در مقاله تقوا، در كتاب ده‏گفتار، تعجب مى‏كند كه چرا كلمه تقوا به «پرهيزكارى» ترجمه شده است، حال آنكه معنى آن «خودنگهدارى» است و در عرف شرع نگهدارى نفس است از آنچه انسان را به گناه مى‏كشاند، يعنى ترك ممنوعات و محرمات. به عبارت ديگر تقوا ايجاد ملكه و حالت و مصونيتى در روح انسان است كه حافظ و نگهدار او باشد، اما در مورد مسأله جنسى مى‏نويسد:

«در مقررات دينى مى‏بينيم كه تقوا ضامن و وسيله بسيارى از گناهان شده ولى نسبت به بعضى ديگر از گناهان كه تأثير و جاذبه قوى‏ترى دارند، دستور حريم گرفتنش داده شده، مثلاً در مقررات دينى گفته نشده كه خلوت كردن با وسيله دزدى يا شراب خورى يا قتل نفس حرام است. مثلاً مانعى ندارد كه كسى شب در خانه خلوتى بسر برد كه اگر بخواهد العياذ باللّه‏ شراب بخورد هيچ رادع و مانع ظاهرى نيست، همان ايمان و تقوا ضامن انسان است. ولى در مسأله جنسيت به حكم تأثير قوى و تحريك شديدى كه اين غريزه در وجود انسان دارد اين ضمانت از تقوا برداشته شده و دستور داده‏اند كه خلوت با وسيله‏ى بى‏عفتى، ممنوع است. زيرا اين خطر، خطرى است كه مى‏تواند احيانا در اين حصار هر اندازه منيع و مستحكم باشد نفوذ كند و اين حصار را فتح نمايد.»(5)

اسلام، مانند ديگر اديان توحيدى، نه تنها راه اصلى ارضاى اين غريزه نيرومند را ازدواج مى‏داند، بلكه حكمت اين كشش شديد انسان به جنس مخالف خود را به هم پيوستن زن و مرد و تشكيل خانواده به حساب مى‏آورد. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى‏نويسد:

«اگر در نوع جهاز تناسلى نر و ماده حيوانات به دقت مطالعه و بررسى كنيم جاى هيچ ترديدى باقى نمى‏ماند كه اين شهوت غريزى انسان تنها وسيله‏اى است براى توالد و تناسل كه خود مايه بقاء نوع است. علاوه بر اين انواع حيوانات و از جمله انسان، به جهازهاى ديگرى نيز مجهز هستند كه باز دلالت دارد بر اينكه غرض از خلقت جهاز تناسلى و (كشش شديد غريزه جنسى) همان بقاء نوع است. يكى از آنها محبت و علاقه به فرزند است و ديگرى مجهز بودن ماده هر حيوان پستاندار به جهاز شيرساز تا طفل خود را براى مدتى كه بتواند خودش غذا را بخورد و فرو ببرد و هضم كند، شير بدهد و از گرسنگى حفظ كند. همه اينها تسخيرهايى الهى است كه به منظور بقاء نوع، جنس نر را مسخر ماده و ماده را مسخر نر كرده، جهاز تناسلى طرفين را مسخر و دلهاى آنان و بسيارى عواطف را، مسخر كرده تا اين غرض تأمين شود. به همين جهت مى‏بينيم انواع حيوانات با اينكه مانند انسان مجبور به تشكيل اجتماع و مدنيت نيستند و به خاطر اينكه زندگيشان ساده و نيازهايشان مختصر است، احتياجى به يكديگر ندارند. باز گاه گاهى غريزه جنسى وادارشان مى‏كند كه نر و ماده با هم اجتماع كرده و عمل مقاربت را انجام دهند و هر يك دنبال زندگى خويش را بگيرد، بلكه به لوازم اين عمل هم ملتزم شوند و هر دو در تكفل طفل و يا جوجه خود و غذا دادن و تربيت آن پايبند باشند تا طفل و يا جوجه‏شان به حد رشد برسد و در اداره زندگى خويش مستقل شود و نيز به همين جهت است كه مى‏بينيم از روزى كه تاريخ، زندگى بشريت را نام مى‏برد، سنت ازدواج را هم، كه خود يك نوع اختصاص و رابطه ميان زن و شوهر مى‏باشد، نام برده است. جاى هيچ ترديد نيست كه ملتهاى گوناگون بشرى در گذشته، هرچند هم كه داراى افراد فراوان بوده‏اند بالاخره به مجتمعات كوچكترى به نام خانواده منتهى مى‏شدند. همين اختصاص باعث شده كه مردان جلوگيرى از تجاوز ديگران به همسر خود را به مانند دفاع از جان خود واجب بدانند، بلكه دفاع از عرض را واجب‏تر دانسته گاهى جان خود را بر سر ناموس خويش از دست بدهند…. باز به همين جهت است كه مى‏بينيم در همه اعصار، نوع بشر، نكاح و ازدواج را ستوده و آن را سنت حسنه دانسته و زنا را نكوهش كرده و آن را عملى زشت و گناهى اجتماعى به حساب آورده است؛ به طورى كه فرد زناكار نيز، آن را به صورت آشكار، مرتكب نمى‏شود. اگر مى‏بينيم تمامى اقوام و ملل در همه زمانها، زنا را زشت و فاحشه خوانده‏اند براى اين بوده كه مى‏دانستند، اين كار باعث فساد انسان، قطع نسل و بروز بيماريهاى گوناگون شده و به علاوه بسيارى از آسيب‏هاى اجتماعى مانند: شرارت، دزدى و قتل را باعث مى‏شود و نيز عفت، حياء، غيرت، مودت و رحمت را در همه جامعه از بين برده و ناپاكى، بى‏شرمى، بى‏غيرتى، دشمنى و شقاوت را جايگزين مى‏سازد.(6)

ايشان در جاى ديگر تصريح مى‏كنند:

«بدون شك، تمام احكام وارده تابع مصالح و ملاكات حقيقى است و حكم زناشويى هم كه يكى از همان احكام است، در تشريع تابع ملاك حقيقى و مصلحتى واقعى است كه توالد و تناسل بشر است.

مى‏دانيم كه نظام آفرينش از نوع بشر زايش و بقاء مى‏خواهد و به همين منظور در انسان دستگاه تناسل گذاشته شده كه با جدا شدن اجزايى از او و پرورش آنها انسان جديدى به وجود آيد كه جانشين همنوع خود شود، و به منظور جريان اين دستگاه و استفاده از آن، قوه‏اى شهوانى كه هر يك از افراد را به جنس مخالف مى‏كشاند در وى به وديعه گذاشته است و براى تكميل اين نيرو، قوه عقل را ابداع فرموده كه فسادهايى را كه از اين راه برمى‏خيزد جلوگير باشد…. پس دستگاه بدنى انسان از راه شهوت او را به ازدواج براى بقاء نسل مى‏كشاند و عقل وى هم او را از فحشاء و فساد كه خانه و خانواده را براندازند، برحذر مى‏دارد و وسايل سعادت او را تأمين مى‏كند.»(7)

«ويل دورانت» همين نكته را در جاى جاى بحث خود از عشق و ازدواج بيان كرده است: «اگر از پست‏ترين نوع تيره پشتان تا بالاترين قبايل انسان را در نظر بگيريم مى‏بينيم كه در اين رشته، هر چه در اجناس و انواع و نژادها و اقوام و طبقات بالاتر رويم، عده نوزادان و بچه‏ها و خانواده‏ها، به تدريج كمتر مى‏گردد و در عوض مراقبت پدر و مادر افزون مى‏گردد. زناشويى، تجويز و قانونى ساختن عشقبازى نيست بلكه براى اين است كه زن و مردى را به طور دايمى به هم بپيوندد تا از فرزندانشان پرستارى كنند.»(8)

از مطالب بالا و توضيحات ديگرى كه در تفسير الميزان ذيل آيات 6-2 سوره نساء آمده است(9) نتايج زير حاصل مى‏شود:

1- خداوند غريزه جنسى را با نيرومندى تمام در زن و مرد قرار داده است تا به سوى هم كشيده شوند.

2- با دقت در تجهيزات طبيعى انسان، به خصوص تجهيزات بدنى زن براى نگهدارى فرزند در رحم، دستگاه شيرسازى و محبت شديد او به فرزند و نيز غيرت مرد نسبت به حفظ ناموس متوجه مى‏شويم كه ميل شديد غريزى مقدمه ازدواج زن و مرد و تشكيل خانواده است.

3- قدمت خانواده به قدمت انسان در روى زمين است، تاريخ در هيچ زمانى سراغ ندارد كه انسانها بدون ازدواج دور هم جمع شده باشند.

4- در خانواده‏اى كه با اين حكمت الهى تشكيل مى‏شود نيازهاى اساسى انسان و از جمله نياز جنسى به خوبى ارضاء مى‏شود و به علاوه مودت، رحمت، حياء، عفت، غيرت و بسيارى از صفات حسنه انسانى در بين اعضاء آن بروز مى‏يابد.

5- از اين رو اگر انسان ازدواج نكند، كارى غير طبيعى انجام داده است، اگر ازدواج كند و بچه‏دار نشود كارش در مسير حكمت الهى نيست، اگر بچه‏دار شود و فرزندش را به خوبى تربيت نكند، يا او را از ديگرى به مؤسسات ديگر بسپارد كارى خلاف طبيعت و حكمت حق كرده است.

6- اين مصلحت تنها ملاك غالبى است كه اسلام را به تسريع نكاح واداشته ولى اين اغلبيت از احكام ملاك است نه احكام مشرّعه براى موضوعات؛ زيرا آنها دايمى هستند، پس روا نيست كه گفته شود نكاح و مباشرت زنان در جواز تابع غرض (يعنى توالد) هستند، هرجا غرض حاصل نشد، نكاح جايز نمى‏باشد (مانند ازدواج اشخاص نازا) بلكه نكاح، سنتى است برقرار بين نر و ماده و داراى احكام دايمى، منظور از آن هم حفظ مصلحتى است غالب نه اينكه در همه موارد تابع تحقق ملاك باشد.

7- تشكيل خانواده بدون كشش جنسى كه مقدمه آن است، يا عملى نيست يا دوام ندارد.

8- ارضاء غريزه جنسى در غير مسير تشكيل خانواده و يا خارج از چارچوب ازدواج، هم باعث مى‏شود كه نظام خانوادگى سست شود و در نتيجه مجتمع انسانى دچار بحرانهاى جدى گردد و هم ميل جنسى همراه با عواطف پاك ارضا نشود و در نتيجه بيماريهاى روانى و انحرافات اخلاقى زيادى گريباگير انسان خطاكار شود.

صاحبنظران علوم جديد، گرچه با اين ديد عميق الهى و فقهى، كه حكمت و هدف ازدواج را بوجود آوردن و تربيت فرزندان شايسته مى‏داند، نگاه نمى‏كنند؛ اما بيشتر آنها بر اين حقيقت تأكيد مى‏كنند كه ازدواج مشروع و قانونى، بهترين راه ارضا غريزه جنسى است. ويلهلم رايش كه محروميت و سركوبى جنسى را ريشه و عامل بسيارى از بيماريهاى روانى و آسيبهاى اجتماعى مى‏داند و جلوگيرى از فساد آن را به حاكميت آگاهانه يا ناآگاهانه باورهاى ضد انسانى و فاشيستى نسبت مى‏دهد و بر اين باور است كه:

«در رشته بهداشت روانى، مهمترين و نخستين وظيفه جايگزين هرج و مرج جنسى و روسپيگرى و هزليات و تصويرهاى مبتذل با شادى طبيعى در عشق و زندگى است كه از حمايت جامعه برخوردار باشد.»(10)

پى‏نوشت‏ها:
1- Masters, W, H, Johson, V, F and Kolodny, »Sexuality R,C Human «Scott, Foresman and company , 1985, U.S.A

2- بهزاد، محمود - «ابعاد انسانى نوع آدمى» ص 103 و 96، انتشارات هدايت - 1372 - رشت

3- رايش ويلهلم «فونكسيون ارگاسم» استپان سيمونيان و آندرانيك ويگسيان - كتابفروشى ايران - 1994 مريلند آمريكا

4- كاشانى، مولى محسن فيض «المحجةُ البيضاء فى احياء الاحياء» - ج 3 - ص 65 - مكتبة الصدوق - تهران

5- مطهرى مرتضى - «ده گفتار» ص 18 - انتشارات صدرا- 1360 قم

6- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه سيد محمد باقر موسوى - ج 13 - ص 9-148 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران

7- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه محمد رضا كرمانى و سيد محمد خامنه‏اى، ج 4 - ص 421 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران

8- ويل دورانت - همان - ص 183

9- طباطبايى، سيد محمد حسين - «الميزان فى تفسير القرآن» ترجمه محمد رضا كرمانى و سيد محمد خامنه‏اى، ج 4 - صص 308-305 - مركز نشر فرهنگى رجا - 1366 تهران

10- رايش، ويلهلم - «فونكسيون ارگاسم» ترجمه استپان سيمونيان و آندرانيك رئسيان، ص 19 - كتابفروشى ايران - 1994 - مريلند آمريكا

برگرفته از محمود گلزارى


موضوعات: فرهنگ خانواده
   دوشنبه 8 خرداد 1391نظر دهید »


در زندگي مشترک اصل ساده اي وجود دارد که متأسفانه تعداد معدودي از زوج ها از آن بهره مي برند. مطلب اين است که همسر شما هنگامي خواهان کمک و مساعدت به شما خواهد بود که نسبت به شما احساس خوشحالي و قدر شناسي داشته باشد. از سوي ديگر وقتي از شما ناراضي است و احساس مي کند که براي او ارزشي قائل نيستيد، طبعاً آخرين چيزي که به نظرش مي رسد، آسان تر کردن زندگي شماست.

توجه داشته باشيد که منظور اين نيست که مسئوليت شماست که همسر خود را شادمان سازيد. اين به خود شما بستگي دارد که آيا بخواهيد اين امر را تحقق بخشيد يا خير. حال چه همسر شما احساس کند که براي او ارزشي قائل هستيد  و چه اين احساس را نداشته باشد، در هر صورت نقش مهمي به عهده  ماست. لحظه اي به وضعيت خود بينديشيد. از زمان ازدواج تا به حال چند بار از همسر خود به خاطر تمام کارهايي که براي شما انجام داده است صادقانه تشکر کرده ايد؟ تقريباً هيچکس اين کار را به طور دائمي و براساس عادت انجام نمي دهد.

همسر شما ، شريک زندگي شماست. مطلوب تر است که شما با شريک خود آن طور رفتار کنيد که با بهترين دوست خود رفتار مي کنيد. وقتي بهترين دوست شما مي گويد: ” خيلي دلم مي خواهد چند روزي تنهايي به نقطه اي بروم ” شما چه پاسخ مي دهيد؟   به احتمال زياد خواهيد گفت: ” فکر خيلي خوبي است. لازم است اين کار را بکني. بايد اينکار را بکني.” اما اگر همسر شما دقيقاً همين حرف را بزند آيا واکنش شما نيز دقيقاً همين خواهد بود يا به فکر فرو مي رويد که چه واکنشي نسبت به او بروز دهيد؟ آيا دستپاچه مي شويد ، حالت دفاعي به خود مي گيريد ، شايد هم مي رنجيد ؟ آيا يک دوست خوب بيشتر به فکر خود است يا به فکر سعادت دوست خود ؟ آيا تصور مي کنيد اين امر که دوستان خوب شما هر زمان که نياز به کمک داشته باشيد به ياري شما مي شتابند، امري اتفاقي است؟ مسلماً نه. رفتار شما با همسر و دوستان خوب خود به دو گونه ي متفاوت است. به خاطر داشته باشيد که امر ازدواج يا ارتباط با اهل خانه ، مانند حساب مشترک ، به هر حال مسئوليت هايي را به همراه دارد. مثلاً اگر دوست خوبي منزل شما را تميز کند و وقتي را صرف تهيه شام شما نمايد، به او چه خواهيد گفت ؟ چه واکنشي نشان خواهيد داد؟ آيا اگر همسر شما دقيقاً همين کار را انجام دهد او را سزاوار اين تقدير خواهيد دانست ؟ مسلماً. چه در خانه مشغول به کار باشيم و چه در خارج از خانه و يا همزمان در يک محل، هم علاقه زيادي داريم و هم استحقاق آن را  که مورد قدر شناسي قرار گيريم و در صورتي که همکاري ما ، انجام وظيفه تلقي نشود طبيعتاً ميل داريم ياري دهنده باشيم.

هيچ امري به اندازه ي عکس العمل افراد در قبال قدر شناسي و ارزشمند تلقي شدن ، قابل پيش بيني نيست. هر مرد و زني دوست دارد همسرش  قدر شناسي خود را به خاطر کارهاي مشکلي که انجام مي دهد و به خاطر تمامي کارهاي او و همچنين به خاطر سهم بسيار بزرگي که در خانواده دارد، ابراز دارد. نتيجه ي اين رفتار متقابل اين است که هر دو نفر ما خيلي دوست داريم ( نه فقط  به عنوان يک وظيفه ، بلکه از آن جهت که مورد قدر شناسي قرار گرفته ايم ) براي يکديگر کاري انجام دهيم.

البته شايد قبلاً چنين کاري را انجام داده باشيد. در اين صورت ، آن را ادامه دهيد. ولي اگر تا به حال آن را امتحان نکرده ايد، براي شروع هيچ وقت خيلي دير نيست. از خود سؤال کنيد که براي ابراز حق شناسي نسبت به همسر خود ، چه کاري بيش از آنچه که در گذشته انجام مي داديد، مي توانيد انجام دهيد؟ پاسخ اين سؤال ساده است. ابتدا با بيان عبارت ” از تو متشکرم ” آغاز کنيد و صادقانه آن را ادامه دهيد. در واقع شما با گفتن اين جمله در برابر کارهاي همسر ، خود کار مهمي نمي کنيد. پس به ابراز حق شناسي و قدرداني خود نسبت به او ادامه دهيد. شرط مي بندم که بعد از مدتي مانند همه ي زوج هاي موفق متوجه مي شويد که هر چه همسر خوشحال تر باشد و بيشتر حس کند که از او قدر شناسي شده است ، تمايل بيشتري به ياري کردن پيدا مي کند.


موضوعات: فرهنگ خانواده
   شنبه 6 خرداد 13912 نظر »

اختلاف رفتاري دو جنس

زنان و مردان در رفتار تفاوت هاي زيادي دارند . مثلاً وقتي يک زن مي خواهد سر صحبت را با همسرش باز کند از موضوعهاي کاملاً متفاوتي آغاز مي کند ، در حالي که مردان زماني که صحبت مي کنند مي خواهند افکار و اطلاعاتي را بيان کنند .

براي مردان ارتباط برقرار کردن يعني تبادل اطلاعات ، در حالي که براي زنان اين امر به معني سهيم شدن ، سهيم کردن و صميميت و لذت بردن است . هدف زنان از مکالمه اين است که احساسِ حمايت کنند و تا جايي پيش بروند که خودشان را بفهمانند و ديگران را بفهمند . مردان به دنبال صحبت هاي سريع و ترجيحاً جالب و بامزه و از همه مهمتر علمي و مفيد هستند . آنها  به ندرت ” حرف زدن براي حرف زدن ” را دوست دارند . در حالي که زنان دوست دارند از احساسات و علائقشان سخن بگويند.

زنان بدانند

که مردان چگونه ارتباط برقرار مي کنند و مخصوصاً بدانند که آنها چگونه ارتباط کلامي ايجاد مي کنند .

به مردان کمک کنند تا آنچه را که در درونشان مي گذرد ، بهتر و بيشتر با آنان در ميان بگذارند . زن عادي ، در مقايسه با مرد عادي در ايجاد ارتباط کلامي استاد است ، مخصوصاً زماني که ابراز احساسات در ميان باشد .

مردان بدانند

به شيوه ارتباط برقرار کردن خود و همسرشان توجه کنند . آنان بايد بدانند که بين شيوه ارتباط برقرار کردن آنها و همسرشان تفاوت بسيار زيادي وجود دارد .

با اين شناخت آنان مي توانند از خود رفع اتهام کنند و نگرش هاي دفاعي خود را درباره زنان کنار بگذارند و آنها را متهم نکنند که به طور دائم انتقاد مي کنند و نق مي زنند . مردان احتمالاً مي توانند متوجه شوند که زنان از بيان کردن حالت هاي روحي خود لذت مي برند . زنان اين کار را به منظور انتقاد از مردان انجام نمي دهند بلکه بيشتر براي بهبود رابطه و نزديکتر کردن خود به همسرشان و احساسِ داشتن يار و همراه انجام مي دهند . براي زنان بيان کردن حالت هاي روحي ، حتي احساسات منفي ، نوعي اثبات علاقه است.

تفاوت هاي رواني زنان و مردان

از دهه 1950 به اين طرف ، روانشناسي جديد خواسته است از تفاوت هاي زن و مرد بکاهد ؛ زيرا اين تفاوت ها در گذشته ، اغلب براي مطيع کردن و به خدمت گرفتن زنان به کار رفته است . طبق آمار سازمان بهداشت جهاني در مورد 61 جامعه ، تقريباً 50 درصد زوجها طلاق مي گيرند يا مي خواهند طلاق بگيرند و اين اتفاق معمولاً در سال چهارم يا پنجم زندگي مشترک آنها رخ مي دهد . درصد ازدياد طلاق بين سال هاي 1960 و 1990 به 300 درصد مي رسد .

59 درصد خصوصيات و رفتار زيست شناختي مردان و زنان يکي است. هر دو يک مغز ، يک بدن ، دو دست ، دو پا و … دارند ، نفس مي کشند ، غذا مي خورند ، مي خوابند و …  .

اعتقاد به اين که تفاوت هاي ژنتيکي ، غددي ، هورموني ، اندامي و … نمي توانند روي روان و رفتار زنان و مردان اثر بگذارند ، کاملاً غلط و ضد علمي است . اگر روان شناسي تفاوت هاي دو جنس در قرن 19 اين اشتباه را مرتکب شد که مرد را به عنوان جنس برتر شناخت تا بتواند زن را پايين بياورد و او را فقط به نقش هاي معمولي بارداري ، تربيت فرزندان و تغذيه محدود کند ، اين باور نيز مي تواند کاملاً اشتباه و خطرناک باشد که زن و مرد مشابه هستند . زن و مرد در حقيقت انسانند ، اما متفاوت . در کتاب ، ” کشف کردن تفاوت هايمان ” ، اثر ژورتانبنوم ، گفته شده است که براي درک واقعيت چهار روش وجود دارد : فيزيکي ، احساسي ، عقلاني و روحاني . زنان به راحتي مي توانند از يک روش به روش ديگر بروند اما مردان با روش فيزيکي و عقلاني راحت ترند . به عنوان مثال مردي که غمگين يا شاد است اين حالت ها را با رفتار ( فيزيکي ) خود نشان مي دهد . به عبارت ديگر مرد به عمل ، ارجحيت مي دهد . زن غم را احساس مي کند و حتي مي تواند بي دليل احساساتي شود ، ولي درک اين موضوع براي مر بسيار سخت است . زن به رابطه خود و محيط ، بيشترين ارجحيت را مي دهد .

براي مرد ، هيجان بيانگر يک مشکل يا تعارض است ؛ پس به دنبال اين هيجان مي رود تا آن را از بين ببرد و آرامش روحي اش را دوباره به دست بياورد . براي زن هيجان به صورت بهانه براي ايجاد ارتباط در مي آيد . زن مي خواهد هيجان خود را بيان کند ، آن را با ديگران تقسيم کند و در مقابل ، هيجانهاي ديگران را به دست آورد . وقتي زن هيجان خود را براي شوهرش تعريف مي کند شوهر به طور خودکار فکر مي کند که خودش قسمتي از مشکل است ، او دليل يا يکي از دلايلي است که اين هيجان را به وجود آورده است .

بنابراين اغلب به حالت دفاعي ، واکنش نشان مي دهد . شوهر براي آن که به زنش کمک کند تا هيجان او از بين برود ، به جستجو و پيدا کردن راه حلي براي مشکل مي گردد . اين کار موجب مي شود که زن فکر کند مرد مي خواهد عيب او را جبران کند يا مي خواهد هميشه حرف آخر را بزند ؛ زيرا مرد هيجان خود را به شيوه عقلاني و انديشمندانه بيان مي کند ، براي همين احساس مي کند که مورد حمله قرار گرفته ، و زن احساس مي کند که درک نشده است .

يک متخصص در زبان شناسي اجتماعي براي درک اين که چرا مردان و زنان در ارتباط برقرار کردن اين قدر مشکل دارند ، به تحليل روش هاي مکالمه و گفتگو بين زنان و مردان پرداخته است. او نشان داده که مردان به اندازه زنان حرف مي زنند اما آنها در همان شرايط از همان موضوعها و براي همان هدف ها حرف نمي زنند . زنان براي ايجاد ارتباط و بيان حالت هاي روحي خود از زبان ارتباطي و صميمانه ، استفاده مي کنند . مردان از زبان براي انتقال اطلاعات و دريافت آن بهره مي گيرند . براي مرد ، زبانِ عملکرد ابزاري دارد و براي حفظ استقلال به کار مي رود . مردان از واقعيت هاي عيني و خارجي حرف مي زنند ، در حالي که زن از زندگي خصوصي خود براي استراحت و تجديد قوا در سکوت بهره مي گيرند .

مرد در جمع بيشتر حرف مي زند ، مرد سخنراني مي کند و زن تظاهر مي کند که گوش مي دهد ؛ زيرا براي زن زندگي خصوصي اهميت دارد و نه موقعيت اجتماعي . به علاوه مردان تنها زماني در جمع صحبت مي کنند که هر بار فقط يک نفر حرف بزند در حالي که زنان وقتي بيشتر از يک صدا شنيده مي شود ، راحت تر حرف مي زنند . هنگام حرف زدن ، زنان معمولاً به دنبال تأييد شدن هستند ، در حالي که مردان قدرت طلبي مي کنند. زنان براي ارتباط برقرار کردن ، ناراحتي ها يا نگراني هاي کوچک خود را تعريف مي کنند ، مرد بيان ناراحتي ها يا نگراني ها را به حساب سرزنش يا انتقاد از خود مي گذارد .

با درنظر گرفتن اين موضوع که بين زنها و مردان تفاوت هاي زيادي وجود دارد (که اين تفاوت ها مکمل يکديگرند).

مردان مي خواهند که زنان ، کمتر حرف بزنند ، فعاليت هاي بدني بيشتري داشته باشند ، کمتر رمانتيک باشند ، کمتر فکر خود را به ديگران مشغول کنند ، به کارشان بيشتر مشغول باشند ،  بيشتر منطقي باشند ، بيشتر در خانه بمانند ، کمتر حساس باشند ، خوش قول تر باشند و زودتر حاضر شوند .

زنان مي خواهند که مردان ، بيشتر حرف بزنند ، بيشتر عاطفي باشند ، فعاليت هاي بدني کمتري داشته باشند ، بيشتر رمانتيک باشند ، وقت خود را کمتر به کار و بيشتر براي خانواده صرف کنند ، کمتر حسابگر باشند ، بيشتر به بيرون از خانه بروند و همدردي بيشتري نشان دهند ، کمتر عجله داشته باشند و به سلامت خود بيشتر برسند .

با مقايسه يک به يک خواسته هاي زنان و مردان به نظر مي رسد شاهد يک صف آرايي براي نبرد هستيم . نبردي که در آن هر کسي ادعا مي کند طرف مقابل او را دوست ندارد ؛ هر کس ، ادراک خود را به عنوان هنجار معرفي مي کند که بايد دنبال شود . هر دو طرف خيال مي کنند که مسئله ، مسئله عشق يا اراده است اما نمي دانند که تفاوت هاي ذاتي باعث به وجود آمدن اين تفاوت ها مي شود و دشواري ها را به وجود مي آورد .

بايد تفاوت هاي زنان و مردان را شناخت و به آنها اهميت داد نه اين که براي ” هنجارسازي ” جنس مخالف به کار گرفت . با اين کار يکي ديگري را متهم نخواهد کرد که صداقت ندارد يا نمي تواند ارتباط برقرار کند




موضوعات: فرهنگ خانواده
   چهارشنبه 20 اردیبهشت 139115 نظر »

سفيران
پرسش : سفير اول امام مهدي‏عليه‏السلام چه کسي بوده وچه موقعيتي داشته است؟
پاسخ : سفير اول امام مهدي (ع) ابوعمروعثمان بن سعيد عَمْري است. او به جهت شناخته نشدن، به شغل روغن فروشي روي آورد. در مصادر تاريخي سخن از سال ولادت ووفات او به ميان نيامده است، وتنها اسم او براي اولين بار به عنوان وکيل خاص امام هادي (ع) برده شده است.
او بعد از شهادت امام هادي (ع) وکيل خاص از طرف امام عسکري (ع) شد. آن حضرت نيز او را در مناسبت‏هاي مختلف مورد مدح وستايش خود قرار مي‏داد. از جمله آنکه در حق او فرمود: «هذا أبوعمروالثقة الأمين، ثقة الماضي وثقتي في المحيي والممات، فما قاله لکم فعنّي يقوله، وما أدّي إليکم فعنّي يؤدّيه»؛ «اين ابوعمروثقه وامين است، مورد اطمينان گذشتگان ومورد اطمينان من در حيات وبعد از حيات من است، هر آنچه براي شما مي‏گويد از من است و آنچه به شما مي‏رساند از جانب من مي‏باشد.»( الغيبة، طوسي، ص 354 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 344)
در مجلسي که او با چهل نفر از شيعيان امام عسکري (ع) بودند، حضرت فرزند خود مهدي را به او نشان داد وبر امامت وغيبت او تصريح نمود، ودرباره وکالت او فرمود: «هر آنچه عثمان (بن سعيد) مي‏گويد قبول کنيد…».( بحارالأنوار، ج 51، ص 346، ح 1)
هنگام شهادت امام عسکري (ع) در سال 260 هجري، در تغسيل حضرت حاضر بود وتمام امور ايشان را به عهده داشت.( الغيبة، طوسي، ص 356)
ممکن است که اين عمل را اين گونه توجيه نماييم که او در ظاهر، عمل تغسيل را انجام داده تا امر بر حاکمان ظلم مشتبه گردد وگرنه مطابق برخي روايات، امر تغسيل وتکفين امام بر عهده امام است. عثمان بن سعيد بعد از شهادت امام عسکري (ع) به تصريح آن حضرت ونصّ امام مهدي (ع) هنگام ورود قمّي‏ها به سامرّا، سفير اوّل آن حضرت شد، واز آن موقع به انجام وظايف خود پرداخت، تا آنکه وقت وفاتش رسيد. فرزندش ابوجعفر محمّد بن عثمان متولّي تجهيز او شد ودر جانب غربي بغداد به خاک سپرده شد.( بحارالأنوار، ج 51، ص 350، ح 3)
بعد از وفات عثمان بن سعيد از ناحيه مقدسه نامه‏اي صادر شد وحضرت در آن نامه با تسليت به فرزندش محمّد، او را به سفارت خود منصوب گردانيد.( الغيبة، طوسي، ص 361 ؛ کمال الدين، ص 510 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 348)

پرسش : آيا روايتي که تصريح به سفارت عثمان بن سعيد دارد، ضعيف السند نيست؟
پاسخ : احمد کاتب مي‏گويد: روايتي که نصّ صريح در اعلام امام عسکري (ع) بر سفارت عثمان بن سعيد از طرف امام مهدي (ع) است از حيث سند ضعيف مي‏باشد؛ زيرا در سند آن، جعفر بن محمّد بن مالک فرازي است که نجاشي وابن الغضائري او را تکذيب نموده‏اند.
پاسخ:
1 - جعفر بن محمّد بن مالک را شيخ طوسي؛ توثيق نموده است. وتضعيف او از کتاب ابن الغضائري منشأ شده که اين کتاب نزد مشهور علماي اماميه به اثبات نرسيده است.
2 - شيخ طوسي؛ در کتاب «الغيبة» به سند اعلايي از بزرگان طايفه از احمد بن اسحاق قمّي مسأله توکيل نايب دوم وپدرش را روايت کرده است.( الغيبة، طوسي، ص 360ù359)
3 - شيعه در مسأله امامت وسفارت دقت زيادي به کار برده وبه مجرّد ادعاي شخصي بر سفارت، حرف او را تصديق نمي‏کرده است، ولذا با مدّعيان دروغين سفارت شديداً به مقابله پرداخته است.

پرسش : آيا موضوع غيبت امام زمان‏عليه‏السلام ساخته عثمان بن سعيد است؟
پاسخ : برخي مي‏گويند: موضوع غيبت امام زمان (ع) ساخته برخي از اصحاب خصوصاً عثمان بن سعيد (نايب اول امام زمان (ع)) است.
اوّل کسي که به موضوع غيبت امام زمان (ع) اشاره کرد رسول گرامي اسلام (ص) وسپس اميرالمؤمنين (ع) وساير امامان بوده است. آنان غيبت او را پيش‏بيني کرده ووقوع آن را به مردم گوشزد کرده‏اند.
پيامبر اکرم (ص) فرمود: «سوگند به خدايي که مرا براي بشارت برانگيخت، قائم فرزندان من بر طبق عهدي که به او مي‏رسد غايب مي‏شود، به طوري که بيشتر مردم خواهند گفت: خداوند به آل محمّد نيازي ندارد وديگران در اصل تولّد او شک مي‏کنند، پس هرکس زمان غيبت را درک کرد بايد دينش را نگهداري کند…».( اثباة الهداة، ج 6، ص 386)
اصبغ بن نباته از اميرالمؤمنين (ع) نقل کرده که فرمود: «آگاه باشيد که آن جناب به طوري غايب مي‏شود که شخص نادان خواهد گفت: خدا به آل محمّد احتياجي ندارد».( همان، ص 393)
امام صادق (ع) فرمود: «اگر خبر غيبت امام خود را شنيديد انکار نکنيد».( همان، ص 350)
لذا موضوع غيبت امام زمان (ع) آن چنان بين شيعيان شايع ورايج بود که شعرا در شعرهايشان ومؤلّفان در کتاب‏ها به آن پرداخته‏اند. از جمله کساني که قبل از ولادت امام زمان (ع) در مورد غيبت حضرت مهدي (ع) تأليف داشته‏اند عبارتند از:
1 - علي بن حسن بن محمّد طائي طاطري از اصحاب موسي بن جعفر (ع).( رجال نجاشي، ص 193)
2 - علي بن عمر اعرج کوفي از اصحاب موسي بن جعفر (ع).( همان، ص 194)
3 - ابراهيم بن صالح از اصحاب حضرت موسي بن جعفر (ع).( همان، ص 28)
4 - حسن بن علي بن ابي‏حمزه، معاصر امام رضا (ع).( همان)
5 - عباس بن هشام ناشري اسدي، از اصحاب امام رضا (ع).( همان، ص 215)
6 - علي بن حسن بن فضال از اصحاب امام هادي وعسکري (عليهما السلام).( همان، ص 195)
7 - فضل بن شاذان نيشابوري از اصحاب آن دو امام (عليهما السلام).( همان، ص 235)

برگرفته از سايت مركز مديريت


موضوعات: فرهنگ خانواده
   دوشنبه 18 اردیبهشت 1391نظر دهید »

خصوصيات ازدواج موفق:

ازدواج بر سلامت رواني افراد در کليه ملل و جوامع با هر ساختاري تاثير مثبتي دارد ولي نه هر ازدواجي ، بلکه  ازدواجي که با موفقيت همراه باشد.

پيامبر گرامي اسلام نيز همسر خوب و شايسته را بزرگترين نعمت زندگي دانسته اند، نه هر همسري را. بنابراين ازدواجهاي موفق مشوق رشد و شکوفايي اشخاص است ولي ازدواجهايي که با موفقيت همراه نباشد با مشکلات فراوان از قبيل ناکام کردن، تعارض و تنها گذاشتن طرفين توام خواهد شد .وقتي هم تعارض زناشوئي شروع مي شود، زن و شوهر به خاطر بي اطلاعي از مکانيسم هاي خانواده و ندانم کاري به مشکل دامن مي زنند.

درباره خصوصيات ازدواج موفق ملاک ها و مشخصات مختلفي ارائه شده است.دکتر ”اسپرجيون“ روانپزشک معروف انگليسي معتقد است ازدواج موفق بايد چهار نياز اساسي انسان را برآورده سازد:

1- تامين کننده نيازهاي جنسي باشد.2- بين طرفين ارتباط و تعامل توأم با تفاهم وجود داشته باشد و در  موقعيتهاي گوناگون ستايش و قدرداني از يکديگر را ابراز دارند. 3- زوجين زمينه هاي تشويق جهت رشد و شکوفايي يکديگر را فراهم مي سازند.4- دو طرف علاوه بر عشق و محبت به يکديگر ،به ازدواج نيز عشق مي ورزند و در حفظ بنياد خانواده پيوسته تلاش مي کنند

به طور خلاصه مي توان برخي از خصايص ازدواج موفق را اين چنين برشمرد:

1- زن و شوهر خود را خوشبخت مي دانند.

2- ارضاي کامل متقابل نيازهاي فيزيکي و عاطفي اساسي انجام مي گيرد.

3- هر يک از همسران زندگي ديگري را بارور مي گرداند.

4- محيط زناشوئي، شخصيت هر کدام از دو طرف را ارزشمند و ارجمند مي گرداند و به هر يک امکان مي دهد و کمک مي کند که به عنوان  يک شخص استعدادهاي ذاتي خود را شکوفا سازند و تحقق بخشند.

5- پشتيباني متقابل دارند؛ هيچ يک از زن و شوهر”خود“ يا ”من“ ديگري را تهديد نمي کنند و از بودن با همديگر احساس آرامش مي کنند.

6- نسبت به هم درک و فهم متقابل دارند

7- خانواده محل ارزيابي مشکلات و کمبودها و اقدام در جهت رفع آنهاست.

8- سرچشمه دوستي، رفاقت و حمايت کننده رواني، اقتصادي و فرهنگي است.

9- تشکيل خانواده وارد بر فرد را خنثي و تعديل مي کند.

10- خانواده بي اعتمادي، بي انگيزگي، تکرار کار و کسالت ناشي از آن را نيز رفع مي کند.

عوامل موثر بر ازدواج موفق :

ازدواج موفق با خصوصياتي که برشمرديم به عوامل متعددي بستگي دارد که مي توان آنها را به طور خلاصه اينچنين ذکر کرد: 1- تناسب در تحصيلات 2- تناسب در سن3- تناسب در عقيده و اخلاق4- تناسب در تمايلات جنسي 5- تناسب و هماهنگي فکري و عاطفي (شفيع آبادي، 1378)6- تناسب در ايمان و اعتقادات مذهبي 7- تناسب در زمينه هاي تربيتي و فرهنگي خانواده 8- تناسب در وضعيت اقتصادي و اجتماعي خانواده (نوابي نژاد، 1374) 9- تناسب در مکان جغرافيايي 10- تناسب در تواناييهاي ذهني(نوابي نژاد، 1379) و ..

نقش و ضرورت مشاوره در ازدواج :

ازدواج همانطور که ذکر شد ، يکي از مهمترين حوادثي است که در زندگي هر آدمي رخ مي دهد لذا واجد توجهي در خور اهميت آن است.نظر به اهميت ازدواج و تشکيل خانواده و تاثير آن در تداوم و استحکام خانواده و تربيت فرزندان و داشتن زندگي سالم توأم با رضايت و خوشبختي و احساس موفقيت ، ضرورت دارد دختران و پسران هنگام ازدواج از خدمات مشاوره ازدواج بهرهمند شوند و از اين طريق با اهداف، وظايف و حقوق يکديگر به خوبي آشنا شوند.امروزه دختران و پسران جوان در آستانه ازدواج با بهره گيري از خدمات مشاوره ازدواج مي توانند با گامهاي راسخ تر و آرامش و اطمينان بيشتري در راه پرپيچ و خم ازدواج و تشکيل خانواده گام نهند و در نهايت در اين امر موفق باشند.

متاسفانه در جامعه ما در برخي از موارد دختران و پسران بدون مطالعه و آگاهي کافي با برخورداري از احساس و ذوق منهاي دقت در ابعاد گوناگون اخلاقي، جسمي و رواني با يکديگر ازدواج مي کنند.همچنين بعد از تشکيل خانواده نيز در صورت ايجاد تعارض هاي زناشوئي به دليل بي اطلاعي و نداشتن آگاهي کافي و ندانم کاري به اين مشکلات دامن مي زنند همين عوامل و بي اطلاعي ها ضرورت انجام مشاوره را در تمام مراحل ازدواج و تشکيل خانواده دو چندان کرده است.

امروزه ارزش خدمات مشاوره ازدواج و خانواده درماني نه فقط در درمان کارکردهاي غلط و نامطلوب زن و شوهر، که در پيشگيري از بروز بسياري از نابسامانيها در زندگي زناشوئي و حفظ و ابقاء و يا انتقال ويژگيهاي رفتاري مطلوب و شرايط و موقعيتهاي پويا و رشد دهنده در زندگي خانواده شناخته شده است.

انواع مشاوره ازدواج:

توجه به روند ازدواج نشان مي دهد که هر يک از مراحل آن به مشاوره مخصوص آن مرحله نياز دارد.مراحل مشاوره ازدواج عبارتند از

1- مشاوره قبل از ازدواج:

هدف اصلي مشاوره در اين مرحله، کمک به افراد جهت انتخاب زوج مناسب است.اين مرحله مهمترين مرحله مشاوره ازدواج است، زيرا جنبه پيشگيري دارد و در صورت هدايت صحيح موجب تامين بهداشت رواني خانواده مي شود.

2- مشاوره در حين ازدواج:

هدف از مشاوره در اين مرحله، تحکيم پايه هاي زوجين است.شناخت زوجين از يکديگر، بدست آوردن اطلاعات درباره روانشناسي زن و مرد، چگونگي رفتار صحيح آنها با يکديگر و جلوگيري از بروز اختلاف نظرها و عميق شدن آن از اهداف اين مرحله مشاوره است.

3- مشاوره بعد از ازدواج:

زوجين در اين مرحله، يعني شروع زندگي مشترک مسائل فرهنگي، عقيدتي، اجتماعي و سنن مورد قبول يکديگر را عملاً تجربه مي کنند و ممکن است قادر به حل پاره اي از تعارضات و اختلافات نباشند، بنابراين مشاوره در اين مرحله براي راهنمايي آنها و پيشگيري از بروز اختلاف مفيد خواهد بود .

برگرفته ار سايت مركز مديريت بااندكي دخل و تصرف


موضوعات: فرهنگ خانواده
   یکشنبه 17 اردیبهشت 1391نظر دهید »

1 2 3 5 6