خميني شهرهمچنان بيداراست
متولدکه شدم اسمم راتوي ثبت احوال ثبت کردند ،محل صدورشناسنامه ام را زدند خميني شهر
بزرگترکه شدم پابه عرصه ي علم ودانش گذاشتم ،وقتي حرف ازعلماوشهدا مي شد يادم مي افتاد،به 23هزارشهيد ،به سرداراعتصامي، ابراهيمي، نواب صفوی ،به آيت الله اشرفي ،آيت الله معرفت، وآيت الله جبل آملي، آیت الله فیاض ،آیت الله شیخ محمد حسین نجفی ،….
نيازنبودکه بگويند محرم است همه جا سياه پوش بود،نام حسين بر سردرهمه دلها حک شده بودتاجايي که نام شهرمان راگذاشتند حسينيه ايران ….
روزي که شيپورجنگ به صدا درآمددسته دسته سبکبالان عاشق ازپيروجوان جان به کف دست گرفتندوشربت شهادت نوشيدند….
خيابان هاي شهرما صداي پاي مردان وزنان سلحشورراهنوزبه يادداردکه بامشت هاي گره شده فريادخودرابرسرابرقدرت ها سردادند وباحجاب فاطمي سروده ي زنان برومندراآويزه عالم کردند….
سنگرمساجدومحفل نماز جمعه ماهنوز ازعطرعاشقان ولايت پراست….
سراسرشهرم جز غيرت وعفت وجوانمردي نيست اماامروزچه شده ….
چه شده که دست نامحرمان روزگار به شهرمان درازشده ؟!
مگرخبرندارندکه خميني شهري ها همچنان بيدارند!!
وافسوس که بعضي ناآگاهان روزگار بدون درنظرگرفتن سابقه تابناک خميني شهر پرده جهل تاريک خويش رابررخ پرفروغ آن کشيدند…(بزگنمایی حادثه اراذل و اوباش)
آيا با ابوجهل ها وابوسفيان ها مکه هارابدنام مي کنند؟
مردم خميني شهر همگي محمدي وحسيني اند،،جهالت ها رادرخاک بهشتي خود دفن ونابود مي کنند


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 1 تیر 1390نظر دهید »

خانواده در تفکر اسلامي جايگاهي بسيار رفيع دارد. برخي از امور درخانواده مهم هستند؛ ولي مهم‏تر از تمامي امور که نمي‏توان جايگاه آن را از نظر اهميت مشخص کرد، تربيت ديني فرزندان است. تربيت ديني در خانواده جوانه مي‌زند و در اجتماع ثمر مي‌دهد. مقاله‌اي که خواهيد خواند به بررسي ديدگاه تربيتي فرزندان از جنبه‏هاي عميق قرآني و احاديث حضرات معصومين عليهم السلام پرداخته و نقش خانواده در تربيت فرزندان را با اين نگاه کاويده است.



با توجه به ارزش و قداست خانواده در مي‏يابيم که: خانه، اولين مدرسۀ تربيت اخلاقي و ديني است و کودک به تدريج بر اساس مشاهدات روزمره، پايه‏هاي اخلاقي خود را پي‏ريزي مي‏کند. در محيط خانه کودک تعاليم خوب و بد را فراگرفته و  زيربناي اخلاقي او شکل مي‏گيرد. کودک مثال نهال تازه‏اي است که هر طور او را پرورش دهيم، رشد مي‏کند و  نيز آنچه را که  بطور منظم در محيط خانه مي‏بيند، نسبت به آن انس پيدا مي‏کند. مشاهده آداب ديني و عبادات مذهبي بويژه نماز که در شبانه‏روز بطور منظم از  طرف بزرگترها در محيط خانه رخ مي‏دهد، در ذهن و روان کودک نقش مي‏بندد.

با توجه به حس تقليــد کودک، مشاهده مي‏شود که او با شروع سال دوم زندگي، از حرکــات والدين تقليــد مي‏کند. اگر انجـام اين حرکات با نوازش و تشويق والدين همراه باشد، بر رغبت کودکان مي‏افزايد. وقتي مادر چادر نماز بر سر مي‏گذارد و به نماز مي‏ايستد، دختر4 ساله دوان دوان به سراغ چادر يا روســـري خود رفته و آن را بر سر مي‏کشد و مانند مادرش به رکوع و سجود مي‏رود.

اگر مادر پس از اتمام نماز يک شکلات يا هديه به کودک دهد، سبب تقويت روحيه نماز خواندن در کودک مي‏شود. وقتي کودک بزرگتر مي‏شود، از رفتن به کلاس‏هاي مذهبي‏اي که بصورت قصه و زبان ساده  دين را توضيح دهد، استقبال مي‏کند. بنابراين به والدين توصيه مي‏شود زندگي انبياء و داستان‏هايي در مورد نماز را براي کودک خود بازگو کنند.

وقتي کودک خردسال بر اساس تقليد و الگوبرداري از والدين و ديگران، خود به رکوع و سجود مي‏رود و حرکات و افعال يک نمازگزار را انجام مي‏دهــد و بر اثر تقويت و تشويق، ميل و گرايش به نماز در او نيرومند مي‏شود، مي‏توان اقامه نماز به صورت جماعت را در او قــوت بخشـيد. والديني که اهل عبادت و نمـاز هسـتند، مواقعي که اقوام دور هم جمع مي‏شوند، نماز را به جماعت در خانه برگزار نمايند و با خوش رويي، فرزندان خود را به نماز دعوت کنند. به تـــدريج اين فـرضيه را مي‏توان از منـــزل به مسجد محل کشانيد و بدين ترتـيب است که خانواده به نحو احسن مي‏تواند فرزند خود را در گرايش به نماز ياري و کمک نمايد.

قرآن مي‏فرمايد: “ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر". “نماز انسان را از فحشاء و منکر باز مي‏دارد.”

(سورۀ عنکبوت، آيۀ 45)

در جاي ديگر مي‏فرمايد: “اقم الصلاة لذکري". “نماز را براي ياد و توجه من به پا دار.”

(سورۀ طه، آيۀ 14)

و در جاي ديگر مي‏فرمايد: “و انما للکبيرة الاعلي الخاشعين". “نماز بار سنگيني است مگر براي افراد خاشع.”

(سورۀ بقره، آيۀ 45)

پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه و آله فرموده‏اند:

“رکعتان من عالم خير من سبعي رکعة من جاهل". “دو رکعت نماز عالم، بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است.”

در حديث است: “نماز را در وقتش چنان بخوان که گويا آخرين نماز توست و تو بعد از نماز با دنيا خداحافظي مي‏کني.”

( بحار الانوار، ج/84، ص/223)

حضرت علي عليه السلام فرموده‏اند:

“لاقربة بالوافل اذا اضرت بالفرائض". “هرگاه نمازي مستحب به نمازهاي واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت موجب قرب به خدا نخواهد بود.”

(الحياة، ج/1، ص/318) ( پرتوي از اسرار نماز محسن قرائتي، ناشر: ستاد اقامه نماز، پائيز 1386، صحفه 26).

(مقدمه)

از آنجايي که روح پرستش از همان ابتداي خلقت انسان در نهاد او جاي گرفت، انسان همواره به دنبال پناهگاه مطمئني بود تا بتـواند به معبـود خويـش دست يابد. روح او خـدا را جستجـو کرد و در حال نماز خواندن، پي به خدا برد. الکسيس کارل فرانسوي مي‏نويسد:

( نيايش در مرحلۀ عالي‏تر خود از سطح درخواست و عرض حال، فراتر است.)

نماز به قدري فضيلت دارد که حتي زماني که پيامبر(ص) صاحب کوثــر شد، براي تشکـر و قدرداني از خداوند متعال، راهي را جهت شکر‏گـــزاري از او طلبيد. خداوند فرمود: نخست نمــاز بخوان و بعـد از آن قرباني کن و به مستمندان ده.

جنبه‏هاي تربيتي نماز، بخشي است که تاثيرات قابل مشاهده نماز را بيان مي‏کنند. اين تاثيرات عبارتند از:

1ـ تهذيب اخلاق                                                 2- روح خوش‏بيني                                                     3- تکرار نمازها

اعمال مذکور در شبانه‏روز باعث بروز حالات معنوي در انسان نمازگزار مي‏گردند.

در مورد اينکه چگونه کودک به نماز علاقه و گرايش داشته باشد و آن را انجام دهد، مي‏بايست از ابتداي حيات کودک دقت لازم صورت گيرد. نوع انتخاب همسر نيز خود مي‏تواند در زمان شکل‏گيري فرزند، نقش مهمي داشته باشد؛ چراکه کودک بيشترين ساعات خود را درخانه و با مادر سپري مي‏کند. وقتي که اين قضيه با دقت صورت گيــرد، کودک از همان سنين اوليه، تقليد اعمال ديني بويژه نماز را در رفتار پدر و مادر جويا مي‏شود.

برخي از کودکان در سنين 2 الي 3 سالگي و برخي از 4 سالگي اين حس را بروز مي‏دهند. البته در 6 سالگي به عينيت مي‏توان آن را مشاهده کرد. زمان آغاز نماز خود سخني جداگانه است. در خاندان اهل بيت(ع) کودکان از 5 سالگي نماز مي‏خواندند؛ اما در افراد عادي کودکان بايد از سنين 7 سالگي به خواندن نماز بپردازند. علت آن هم اين است که کودکان تا سن 7 سالگي بايد بازي کنند.

(ماهنامه پرورشي تربيت وزارت آموزش و پرورش، شماره 10و11، تابستان 1383، صفحه 19)

بنابراين ما خانواده‏ها بايد سعي بر آن داشته باشيم که از همان اوان کودکي فرزندانمان را با نماز آشنا سازيم؛ زيرا سعادت و خوشبختي آنان مهمتـر از هر چيز، در خواندن نماز و عمل به دستورات آن است و به اين آيه شريفه قـــرآن تمسک جوييم که:

“ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر". و بدين ترتيب آيندۀ فرزندانمان بيمه خواهد شد.


موضوعات: فرهنگ خانواده
   پنجشنبه 8 تیر 13911 نظر »
داشته‏هايمان را پاس بداريم
عبدالرسول هاجري

داشته‏هايمان را پاس بداريم

سالها پيش، اميرمؤ‌منان(ع) بر سست‌ عنصري‌ و ناتواني‌ خواص‌ در دفاع‌ از حق‌ شوريد و جسارت‌ و پافشاري‌ دشمن‌ را بر انگاره‌هاي‌ پوچ‌ و باطل‌ ستود. خلق‌ و خوي‌ مذمومي‌ كه‌ در نهايت‌ به‌ عقب‌ نشيني‌ سپاه‌ حق، پيشروي‌ دشمن‌ و چيرگي‌ آنها بر سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ و يغماي‌ حيثيت، ناموس‌ و اموال‌ مسلمانان‌ انجاميد:

وَ انّي‌ لَاَظُنُّ ان‌ هؤ‌لاء القوم‌ سُيدالون‌ منكم‌ باجتماعهم‌ علي‌ باطلهم‌ و تفّرقكم‌ عن‌ حقّكم»[1] صبحي‌ صالح‌، نهج‌‏البلاغه‌، خطبه‌ 25 بي‌جهت‌ نيست‌ كه‌ آن‌حضرت‌ ياران‌ مرعوب‌ و سست‌ اراده‌ را مكرراً سرزنش‌ و نفرين‌ كرد:

«فيا عجباً! عجباً!، واللّه‌ يميت‌ القلب‌ و يجلب‌ الهمّ من‌ اجتماع‌ هؤ‌لاء القوم‌ علي‌ باطلهم‌ و تفرقكم‌ عن‌ حقكم! فقبحاً لكم‌ و ترحاً… قاتلكم‌ الله، لقد مَلاءتم‌ قلبي‌ قيحاً… اللهم‌ انّي‌ مللتهم‌ و ملّوني‌ و سئمتهم‌ و سئموني‌ فابدلني‌ بهم‌ خيراً منهم‌ و ابدلهم‌ بي‌ شرّاً منّي»[2] صبحي‌ صالح‌، نهج‌ البلاغه، 27
امروز نيز همان‌ زخم‌ كهنه‌ و تلخ، سر باز كرده‌ است. جوامع‌ غربي‌ به‌ رغم‌ فروپاشي‌ كانون‌ خانواده، سقط‌ جنين، كودكان‌ سر راهي، انحرافات‌ جنسي، ناهنجاريهاي‌ اخلاقي، روسپي‌گري‌ و تجارت‌ فحشأ، رشد منفي‌ جمعيت‌ و بحران‌ نسل‌ كه‌ همه‌ روزه‌ اخبار آن‌ در جهان‌ منتشر مي‌شود امّا با غرور و جسارت‌ كامل‌ به‌ دفاع‌ از اين‌ پيامدها و برون‌ دادها، پرداخته‌ و حتّي‌ آن‌ را لازمه‌ آزادي‌ زنان‌ و شادمانه‌ زيستن‌ آنها مي‌دانند.[3] ميشل، آندره، پيام‌ يونسكو، شماره‌، 23 جالب‌تر آن‌ كه‌ با برپايي‌ كنفرانس‌ها، تدوين‌ كنوانسيون‌ها و تبليغات‌ گسترده‌ به‌ تحميل‌ آن‌ بر ديگر ملل‌ و نحل‌ همت‌ گمارده‌اند.

در اين‌ روي‌ سكه، امّا جوامع‌ اسلامي‌ با تكيه‌ بر منبع‌ لايزال‌ وحي‌ و آموزه‌هاي‌ وحياني، زمين‌ گير شده‌ و با پيوستن‌ به‌ موج‌ فرهنگي‌ غرب، سنگرهاي‌ ارزشي‌ خود را ـ از جمله‌ در مسائل‌ زنان‌ ـ يك‌ به‌ يك‌ به‌ فرهنگ‌ بيگانه‌ واگذار مي‌كنند. البته‌ از بسياري‌ از كشورهاي‌ اسلامي‌ انتظاري‌ بيش‌ از اين‌ نيست‌ چراكه‌ فقر شديد فرهنگي‌ و ظلم‌ و ستم‌هايي‌ كه‌ حتّي‌ هم‌ اينك‌ بر جامعه‌ زنان‌ روا مي‌دارند، آنها را در موضع‌ ضعف‌ قرار داده‌ است. امّا اين‌ رويكرد حتي‌ در ضعيف‌ترين‌ شكل‌ آن، از ايران‌ اسلامي‌ پسنديده‌ نيست.

ما در جهان‌ امروز، مدعي‌ غرب، فرهنگ‌ غربي‌ والگوها و مدل‌هاي‌ آنها هستيم‌ و در درون‌ مرزهاي‌ فرهنگي‌ خود، به‌ يمن‌ اسلام‌ و انقلاب، به‌ الگوها و گزينه‌هايي‌ دست‌ يافته‌ايم‌ كه‌ آثار و نتايج‌ حقيقي‌ و واقعي‌ آن،‌ جوامع‌ غربي‌ را به‌ حسرت‌ و سردرگمي‌ دچاركرده‌ است. به‌ يمن‌ همين‌ الگوها و گزينه‌هاي‌ نوين‌ است‌ كه:

ـ زنان‌ مسلمان‌ با رعايت‌ همه‌ شوون‌ و حريم‌هاي‌ اخلاقي، مؤ‌قرانه، در كنار همسر و خانواده‌ نقش‌هاي‌ بي‌ بديلي‌ را در عرصه‌هاي‌ علمي، آموزشي، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند. حضور موثر و تعيين‌ كننده‌ زنان‌ مسلمان‌ بويژه‌ در عرصه‌هاي‌ علمي‌ و پژوهشي‌ و نهضت‌ نرم‌افزاري‌ با هيچ‌ يك‌ از برهه‌هاي‌ تاريخي‌ ايران‌ زمين‌ قابل‌ مقايسه‌ نيست‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ امروز حتي‌ زنان‌ غربي‌ به‌ الگوي‌ زن‌ مسلمان‌ گرايش‌ پيدا كرده‌اند.

ـ جامعه ديني ما به ظهور خيل عظيمي از زنان سلحشور و فداكار مفتخر است كه براي آرمان‌هاي مقدس ديني و انساني همچون معنويت، عدالت، امنيت و آرامش جامعه، همسران و فرزندان خود را بي‌هيچ توقع و انتظاري، در راه خدا به مسلخ فرستادند. در سايه استواري و حمايت چنين همسران و مادراني بود كه مسؤولا‌ن نظام و فرماندهان نظامي، توفيق يافتند در آرامش تمام به مديريت بحران و جنگ بپردازند. فرشته‌هاي زميني كه امروز جوامع فردگراي غرب بويژه آمريكا در روِياي داشتن آن‌ها همه‌گونه تدابيرتشويقي اتخاذ كرده‌اند اما با مرگ يك سرباز آمريكايي، نظم اجتماعي از سوي خانواده‌هاي سربازان متشنج و مختل مي‌شود.

ـ قلب‌ خانواده‌ هنوز در پيكره‌ ايران‌ اسلامي‌ مي‌تپد و يگانه‌ شكل‌ مقبول‌ روابط‌ مشترك‌ است.

ـ روابط‌ صميمانه‌ خويشاوندي‌ به‌ سردي‌ و نابودي‌ نگراييده‌ است‌ و عامل‌ مهمي‌ در كاهش‌ بحران‌هاي‌ رواني‌ و عاطفي‌ است.

جامعه‌ ديني‌ و مسلمان‌ ما با بحران‌هاي‌ بزرگ‌ جنسي‌ و اخلاقي‌ غرب‌ ـ همچون‌ سقط‌ جنين، كودكان‌ سرراهي، فروپاشي‌ خانواده، انحرافات‌ جنسي‌ و مهم‌تر رشد منفي‌ جمعيت‌ و نابودي‌ نسل‌ مواجه‌ نيست.

با وجود اين‌ دستاوردهاي‌ سترگ، معنا ندارد كه‌ در مقابل‌ مدل‌هاي‌ رنگ‌باخته‌ غربي،‌ كوچك‌ترين‌ كرنشي‌ صورت گيرد، چه‌ رسد به‌ اين‌كه‌ همه‌ساله‌ در گزارش‌هاي‌ رسمي، تقيد به‌ الگوها و برنامه‌هاي‌ كشورهاي‌ غربي‌ را اعلام‌ نماييم.

ناگفته‌ نگذاريم‌ كه‌ اين‌ نوع‌ نگاه، دچار خوش‌بيني‌ مفرط‌ و ايده‌آليستي‌ نيست‌ و بر نابساماني‌ها و كاستي‌هاي‌ موجود اذعان‌ دارد امّا معتقد است‌ كه‌ حجم‌ وسيع‌ تبليغات‌ و جنگ‌ رواني‌ عليه‌ اسلام‌ و انقلاب‌ كه‌ از طريق‌ برجسته‌سازي‌ و بزرگ‌ نمايي‌ مشكلات‌ پي‌گيري‌ مي‌شود، موجب‌ نوعي‌ يك‌ سويه‌نگري، بدبيني، دلسردي‌ و نوميدي‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ويژه‌ در رسانه‌هاي‌ مكتوب‌ و مطبوعات‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد و همين‌ سرخوردگي‌ و نوميدي‌ زمينه‌ را براي‌ پذيرش‌ تدريجي‌ الگوها و مدل‌هاي‌ غربي‌ فراهم‌ آورده‌ است. بروز درد و ظهور علايم‌ بيماري‌ براي‌ هر تن‌ سالمي‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ است‌ امّا توجه‌ افراطي‌ به‌ آنها نبايد موجب‌ دلسردي‌ و ناميدي‌ از كل‌ پيكره‌ شود بلكه‌ بايد با خويشتن‌ داري، تأمل‌ و برنامه‌ ريزي‌ به‌ درمان‌ و پيشگيري‌ آنها پرداخت. بهرحال‌ جامعه‌ ديني‌ ما “دوران‌ گذار فرهنگي” و جايگزيني‌ و تثبيت‌ فرهنگ‌ ديني‌ را مي‌پيمايد و دوران‌ گذار و انتقال‌ در هرجامعه‌اي‌ كه‌ رخ‌ دهد، طبيعتاً با يكسري‌ كنش‌ها و تنش‌ها روبه‌رو است. هدف‌ جنگ‌ وسيع‌ تبليغاتي‌ و رواني‌ نظام‌ نوين‌ جهاني‌ عليه انقلا‌ب آن‌ است‌ كه‌ با تكرار، بزرگ‌ نمايي‌ و غيرطبيعي‌ جلوه‌ دادن‌ اين‌ اختلالات‌ و معضلات، رقيب‌ جدي‌ جديد را از صحنه‌ خارج‌ كند و از اين‌ طريق‌ و در مغالطه‌اي‌ آشكار، حقانيت‌ خود را اثبات‌ كند.

ظاهراً و مع‌ الاسف، در اين‌ مسير كم‌ هم‌ موفق‌ نبوده‌ است‌ و اين‌ همان‌ درد و خطري‌ است‌ كه‌ نگارنده‌ را بر نگارش‌ اين‌ چند سطر هشدار، تحريك‌ و تحريض‌ نمود. اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ مشكلات‌ و معضلات‌ موجود در مقابل‌ آفتاب‌ دستاوردهاي‌ بزرگ‌ اسلام‌ و انقلاب‌ مانند شاپرك‌هايي‌ هستند كه‌ نمي‌تواند و نبايد فرصت‌ خودنمايي‌ پيدا كنند چه‌ رسد به‌ اينكه‌ موجبات‌ شك‌ و ترديد در وجود آفتاب‌ را فراهم‌ آورد.

بيائيد در شرائط‌ حساسي‌ كه‌ جهان‌ معاصر آبستن‌ رويارويي‌ تمام‌ كفر در برابر اسلام‌ و انقلاب‌ اسلامي‌ است، از تكرار دوباره‌ تاريخ‌ جلوگيري‌ كنيم‌ و سستي‌ و مداهنه‌ در دفاع‌ از حق‌ را بار ديگر تجربه‌ نكنيم، به‌ داشته‌ هايمان‌ ايمان‌ آوريم‌ و آنها را آگاهانه‌ و مؤ‌منانه‌ پاس‌ داريم‌ و با اعتقاد و جسارت‌ كامل‌ به‌ معرفي‌ و دفاع‌ از آن‌ در مقابل‌ گزينه‌هاي‌ رو به‌ افول‌ غرب‌ بپردازيم. بي‌ شك‌ براي‌ تحقق‌ اين‌ مهم، توجه‌ به‌ چند نكته‌ اساسي، ضروري‌ است:


1 ـ اطلاع‌ رساني‌ اميد بخش‌

جايگاه‌ ممتاز زنان‌ در آموزه‌هاي‌ ديني‌ و نقش‌ موثر آنان‌ در پيروزي‌ و استمرار انقلاب‌ اسلا‌مي‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ در طول دو دهه‌ گذشته، تلاش‌هاي‌ ارزشمندي‌ براي‌ بهبود وضعيت‌ زنان‌ در جمهوري‌ اسلامي‌ صورت‌ گيرد. اين‌ تلاش‌ها در عرصه‌هاي‌ مختلف‌ (اقتصادي، سياسي، علمي، آموزشي، فرهنگي، هنري‌ و ورزشي) دستاوردهاي‌ بزرگي‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ است‌ كه‌ قابل‌ قياس‌ با هيچ‌ يك‌ از دوره‌هاي‌ تاريخي‌ نيست. بازگويي، بازخواني‌ و اعلام‌ مكرر اين‌ گونه‌ موفقيت‌ها، ضمن‌ اين‌ كه‌ شكر نعمت‌ و تعظيم‌ شعائر الهي‌ محسوب‌ مي‌شود، نوعي‌ تقدير و قدرداني‌ از مجاهدت‌هاي‌ خاموش‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و موجبات‌ اميدواري‌ افكار عمومي‌ به‌ آينده‌اي‌ روشن‌ را فراهم‌ مي‌كند. اشخاص‌ حقيقي‌ و حقوقي‌ فعّال‌ در موضوع‌ زنان، به‌ بهانه‌ اختلاف‌ سليقه‌ و نقد و انتقاد، نمي‌توانند و نبايد به‌ تخريب‌ يكديگر، ناديده‌انگاري‌ موفقيت‌ها و بزرگ‌ نمايي‌ اشكالات‌ و معايب‌ همديگر بپردازند. اين‌ رويه‌ ناصواب‌، كه‌ با عنوان‌ “تشييع‌ فاحشه” مورد مذمت‌ شديد قرآن‌ قرار گرفته‌ است، اطلاع‌ رساني‌ را از مسير مثبت‌ و اميدبخش‌ به‌ ميداني‌ براي‌ تاخت‌ و تاز بدبيني‌ها و بدگويي‌ها تبديل‌ مي‌كند. نتيجه‌اي‌ كه‌ از وراي‌ اين‌ مباحث‌ و اطلاع‌رساني‌ منفي‌ عايد افكار عمومي‌ مي‌شود، سرخوردگي‌ و نااميدي‌ از آينده‌ است. بنابر آن‌چه‌ گذشت‌ رويه‌ اطلاع‌ رساني‌ در رسانه‌هاي‌ مكتوب‌ و غير مكتوب‌ بايد مورد بازشناسي‌ و تغيير قرار گرفته‌ و موسسات‌ و نهادهاي‌ فعّال‌ در موضوع‌ زنان‌ از هم‌ اكنون، متعهد شوند كه‌ در جهت‌ تبديل‌ اطلاع‌ رساني‌ منفي‌ به‌ اخبار مثبت، واقعي‌ و اميد بخش‌ گام‌ بردارند.


2 ـ بازگشت‌ به‌ خويشتن‌

با گذشت‌ بيست‌ و ن سال‌ از انقلاب‌ اسلامي، هنوز متون‌ اسلامي‌ ـ و هم‌ فرهنگ‌ و خرده‌ فرهنگ‌هاي‌ ايراني‌ ـ مورد كاوش‌ تخصصي‌ دقيق، عميق‌ و جامع‌ در همهِ‌ زمينه‌ها ـ و از جمله‌ مباحث‌ زنان‌ ـ قرار نگرفته‌ است‌ و از ارايه‌ الگويي‌ عيني‌ و راهبردي‌ محروم‌ بوده‌ايم. اظهار نظرهاي‌ رسمي‌ و غير رسمي‌ هم‌ كه‌ در مباحث‌ زنان‌ صورت‌ مي‌گيرد، اصولاً مستند به‌ دين‌ ژوهي و بررسي‌ روشمند منابع‌ و متون‌ ديني‌ نيست‌. برداشت‌ها و استحسانات‌ سطحي‌ و عاميانهِ‌ ديني‌ و مسامحه‌ در ارايه‌ الگويي‌ مستند از زن‌ مسلمان، موج‌ گسترش‌ اظهار نظرهاي‌ غير كارشناسي، سليقه‌اي‌ و كاملاً متعارض‌ به‌ نام‌ اسلام‌ در فضاي‌ فرهنگي‌ جامعهِ‌ ما شده‌ است.

بنابراين‌ در وضعيت‌ كنوني، سازماندهي‌ مطالعات‌ كارشناسي‌ در متون‌ ديني‌ به‌ منظور ارايه‌ الگويي‌ جامع‌ و راهبردي‌ از زن‌ مسلمان‌ در عصر حاضر، از سياست‌هاي‌ راهبردي‌ نظام‌ و جامعهِ‌ زنان‌ محسوب‌ مي‌شود. در غير اين‌ صورت، ارتباط‌ متقابلِ فرهنگي‌ معنا و مفهومي‌ نخواهد داشت‌ و نمايندگان‌ و نخبگان‌ فرهنگي‌ ما در مجامع‌ بين‌المللي‌ به‌ يك‌ شنوندهِ‌ خوب‌ و عنصر تأثيرپذير تبديل‌ خواهند شد (مشكلي‌ كه‌ اكنون‌ با آن‌ مواجه‌ هستيم.)

براي‌ ارايه‌ الگويي‌ مطلوب‌ از زن‌ معاصر، افزون‌ بر آگاهي‌ دقيق‌ از الگوهاي‌ رايج‌ جهاني، دو نوع‌ دانش‌ و آگاهي‌ ديگر لازم‌ و ضروري‌ است: يكي، آگاهي‌ دقيق‌ از هويت‌ و ميراث‌هاي‌ فرهنگي‌ ايران‌ زمين‌ و آشنايي‌ با پشتوانه‌ها و ضرورت‌هاي‌ تاريخي‌ و كاركردي‌ آن‌ها؛ ديگري، توانايي‌ علمي‌ بر ارجاع‌ الگوها و مسائل‌ روز زنان‌ به‌ منابع‌ ديني‌ و قدرت‌ استنباط‌ و استخراج‌ احكام‌ از آنها.

از كارشناسان‌ سكولار كه‌ بگذريم، انديشمندان‌ مسلماني‌ كه‌ به‌ پيوند وثيق‌ دين‌ با سياست‌ و زندگي‌ اجتماع‌ معتقدند، نمي‌توانند، مانند سكولارها با تكيه‌ به‌ استحسانات‌ ذهني‌ و بدون‌ توجه‌ و آگاهي‌ از منابع‌ ديني‌ در مسائل‌ اجتماعي‌ و فرهنگي، موضعي‌ را اتخاذ يا اعلام‌ كنند. آن‌ها به‌ عنوان‌ دينداران‌ واقعي، كه‌ به‌ اسرار حكمت‌آميز و نهفتهِ‌ احكام‌ ديني‌ در گسترهِ‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ ايمان‌ دارند، به‌ حكم‌ عقل‌ و شرع‌ وظيفه‌ دارند پس‌ از شناخت‌ دقيق‌ موضوعات‌ و مسائل‌ جديد اجتماعي‌ (مسائل‌ مستحدثه)، براي‌ شناخت‌ و استخراج‌ احكام‌ ديني‌ به‌ متون‌ ديني‌ مراجعه‌ كنند.


موضوعات: فرهنگ خانواده
   چهارشنبه 7 تیر 13911 نظر »

عزلت امام و حالت تعبد
معروف است که امام سجاد (ع) به دور از کارهاي اجتماعي،انديشه‏اي جز عبادت و روي گرداني از امور دنيا نداشته است. دراين باره گفته‏اند: ايشان بيرون از مدينه، اتاقکي از مو براي‏خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمي‏پرداخت. در بعضي از روايات علت انزوا و روي‏گرداني امام (ع) ازفعاليت‏هاي اجتماعي، فرمان و امر الهي و خط مشي غيبي، ذکر شده‏است. به امام صادق (ع) نسبت داده‏اند که فرمود: علي بن حسين (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصيت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشين.» جاي آن‏است که بپرسيم: به کدامين علت و انگيزه، امام سجاد (ع) به‏انزوا روي آورد و براي چه خداوند او را به سکوت و خاموشي‏فرمان داد و اين که در امور اجتماعي و عامه و رهبري آن‏ها واردنشود؟! در پاسخ به اين سؤال، به دو عامل مهم برمي‏خوريم که‏امام را به گزينش چنين زندگي‏اي آن هم در ميان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سياسي دوم: شفاف شدن عمل مرحله‏اي امام (ع)

منظور از وضع سياسي، سياستي است که در زمان حيات امام‏سجاد (ع) جريان داشت و دو دوره داشت: دوره اول که با حکومت‏يزيد آغاز شد و ستيزه‏جويي و سخت‏گيري را به نمايش گذارد. اين‏دوره نه سال اضطراب و جنگ بين امويان و زبيري‏ها را بر سرحکومت، در پي داشت و انقلاب‏هاي شيعي متعددي را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سيطره عبد الملک بر حکومت و ظلم و ستم‏او، و به کار گماردن واليان قسي القلب و خونريز بر امت مسلمان‏شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابي‏اي چون حسين (ع) بود. همين امر او رااز رهبران بني هاشم و در صف دشمنان شماره يک امويان و داعيه‏داران‏حکومت، قرار مي‏داد. علاوه بر اين، شورش‏هاي شيعي که درگوشه و کنار به وقوع مي‏پيوست، امام را به رهبري خويش فرامي‏خواندند. همه اين‏ها عرصه را بر امام (ع) تنگ مي‏کرد و ازخطرهاي بسياري که در کمين او بود، برحذر مي‏داشت. اما شفاف شدن عملکرد مرحله‏اي امام (ع):انتقال از مرحله جنگ با دولت‏حاکم که روش ائمه پيشين بودبه مرحله آتش‏بس و فرصت‏يابي براي نشر علم و تربيت‏شيعيان وبالابردن سطح فرهنگ آن‏ها و رسوخ دادن مفاهيم انديشه امامت درذهن و زبان‏ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسيار در شيوه عمل‏ائمه داشت. اين انعطاف به يک شخصيت‏بزرگ و عمل عميق و ريشه‏داراحتياج داشت تا مرز بين آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعاليت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع)از روي کار آوردن مرحله دوم اين بود که مردم و شيعيان نوع‏برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارندو آن گونه با ايشان برخورد کنند که برخاسته از يک فهم و شعوراصولي باشد و نه عاطفي صرف. انزواي حضرت، همان عملکرد فاصل بين دو مرحله و مرز مميز آن‏بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد که با روي کار آمدن روش‏هاي‏نو و وسايل جديد، ته مانده‏هاي مرحله دوم تمامي پذيرفت و راه‏براي ائمه بعدي باز و هموار گرديد. بنابراين، مي‏توان ادعا کرد که امام سجاد (ع) به تدريج، دامن‏خود را برچيد و انزوا را به گوشه‏اي نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق يافتن هدف‏ها، آرام آرام به کارهاي‏اجتماعي و فعاليت‏هاي هدف‏مند در بين صفوف جامعه اسلامي، روي خوش‏نشان داد. پس خانه‏اي که امام (ره) در بيرون مدينه، براي عبادت خود ساخته‏بود، به دوره اول زندگي حضرت تعلق داشت; يعني به زماني که ازکربلا به مدينه مراجعت فرمود. اين که امام (ع) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخني ناصواب است. بي‏شک‏اين کار، با توجه به اين که امام، هادي مردم و حجت‏خداوند است،از ايشان بعيد و با هدف امامت ناسازگار مي‏نمايد. گرچه امام (ع) از انزواي خود کاست و تدريجا آن را به کناري‏نهاد، اما هيچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعاليت‏هاي اجتماعي آشتي نداد. او مانند انساني زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغوليات دنيا، زندگي کرد و وقت‏خود را صرف‏موعظه مردم، رسيدگي به فقرا و برآوردن نيازهاي مردم نمود.اين که روش امام سجاد (ع) با ديگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غير ممکن است. بنابراين بين دوره اول از زندگي امام و دوره‏دوم فاصله‏اي که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگيزه‏هاي خاص، امام (ع) رااحاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعاليت‏هاي اجتماعي را پيش‏روي ايشان گذارد و طبيعي است که در چنين موقعيتي، شخص به آن چه‏محبوب و مرغوب اوست، روي مي‏آورد. امام (ع) نيز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. اين حالت امام (ع)، با وضع ظاهري و روحي امام‏کاظم (ع) و ائمه ديگري که به زندان مي‏افتادند شباهت کامل دارد.آن‏ها به پاس اين فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعيت‏فراهم آمده، نهايت‏سود معنوي را مي‏بردند.

رهبري امام و حالت تعبد
جنبه روحي مردم عابد و زاهد را به دو گونه مي‏توان تفسير نمود: گونه اول، روي‏کرد روحي صحيح و اسلامي، که مورد توجه اسلام واولياي الهي است. کسي که در عبادت خود چنين سمت و سويي دارد،نور ايمان، روح تقوا، اخلاق اسلامي و روح جهادگري در راه خدا،در او آشکار و نمايان است و زندگي دنيايي بين خصلت‏هاي اوجدايي نمي‏اندازد. اين انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشيند خشنود برخيزد، حال آن‏که ميل همنشيني هنوزدر آن شخص باقي است و اين همه از اثر بشاشت‏يقين و ايمان وگريه بر گناهان و تقصيرات، پديد آمده است. اما روي‏کرد دوم که از آن به روي کرد روحي منحرف (صوفيانه)ياد مي‏کنيم آن‏که چنين جهت‏گيري را برمي‏گزيند، در فهم اسلام ومفاهيم آن، و درک شريعت محمدي، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بيشتر به عبادت متوجه است اما اين عبادت در او کارگرنيست و چه بسيارند عابدان و زاهدان اين چنين که زنگارهاي‏جاهليت و ارزش‏هاي آن، از قلوبشان آويخته است و از شفافيت‏ايمان و طهارت روح در آن‏ها اثري نيست. اين گروه از مدعيان،اسلام را در همين حد فهميده‏اند و آن را کافي دانسته‏اند.پس زندگي را رها کرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و اين همان‏انحراف و صوفيانه عبادت کردن است. جهت‏گيري اول -که اسلام نيزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمايز آن‏ها ازديگران است. روحيه امام و عبادت او، اجتماعي و عامه است.به گونه‏اي که همنشيني با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ايشان مي‏شوند مخالفان نيز نوعي ميل و کشش‏به آن حضرت، احساس مي‏کنند. لب مطلب اين که، زهد و عبادت‏امامان (ع) هيچ تاثير سوء و ناگواري براي مردم به بارنمي‏آورد. هر انسان مسلمان و با ايمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‏و عابدان، و شنيدن سخنان ايشان، مهرشان را به دل مي‏گيرد وبزرگشان مي‏دارد. چرا که اين گروه، نمونه‏اي صد درصد اسلامي، ازيقين استوار و ايمان پابرجايند. حتي کساني که از مسلماني والتزامات روحي و عملي آن بويي نبرده‏اند، به انسان عابد، به‏اين اعتبار که او شخصيتي قدرت‏مند و ميل و رغبتي ديگرگون نسبت‏به دنياي مادي دارد، احترام عميق مي‏گذارند و از او تجليل‏مي‏کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمايلات خير و گرايش به خوبي‏هارا به وديعت نهاده، هر انساني، انسان زاهد و سالک الي الله رابه ديده تکريم مي‏نگرد و از اين احترام، به حب و تقرب و رابطه‏تعبير مي‏کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمي‏سازد، ولي ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک مي‏کند. اين معنا را بيشتر ما، به تجربه دريافته‏ايم. اگر در باره يک‏انسان زاهد و عابد، مطالبي بشنويم که بوي بدگويي و ناسزامي‏دهد، با ديدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحي‏ما به سرعت تغيير مي‏کند، و ما چاره‏اي جز دفاع از آبروي آن‏انسان و تکذيب شنيده‏هاي خود نخواهيم داشت. براي نمونه، از سرگذشت‏حضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکايتي‏بشنويم. روزي که امام (ع) را به زندان بردند، زندان‏باني برايشان‏گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. اين شخص نسبت‏به‏امام (ع) بسيار جسور بود و در آزار و اذيت، سعي بليغ مي‏کرد.روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نيک رفتاري امام (ع) چيزي‏مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنيده و نسبت‏هاي‏زشت و ناروايي که به ايشان داده‏اند، يکسره دروغ و بي‏اساس‏است. پس از کار خود کناره گرفت. اين اندک ثمره‏اي بود که بر زهد و عبادت بي‏پرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتيجه برتر و مقصود اصلي ايشان. پيش ازاو، امام سجاد (ع) عينا، همين روش را در باره عبادت خود، پي‏گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن مي‏داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‏دردي و هم فکري کنند. امام (ع) اين گونه، قلب بسياري از مردم وشيعيان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان يک صفت‏بارز در امام، نظر مردم را جلب‏کرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصي بود، زاهد، روي گردان ازمتاع دنيا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف‏مي‏کرد. در آن زمان، فرد ديگري را نمي‏شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگويد. مردم اين را مي‏دانستند واحترام و تکريمشان، رنگ تقديس به خود مي‏گرفت و با گذشت روزها،ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم مي‏شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا مي‏گفت و پيوسته مي‏گريست. چنان از قيامت‏بيم‏داشت، گويي آن را پيش روي خود مي‏بيند. سلوک عبادي حضرت، همواره با پديده‏هاي ديگري چون انفاق،دستگيري از بيچارگان، انجام اعمال نيک و دوستي با مردم، توام‏بود. اهل مدينه، به فضل و برتري امام (ع) بر ديگران معترف‏بودند و او را بر بسياري از اطرافيانش که گاه مانند او عمل‏مي‏کردند و از بزرگان بني هاشم بودند، ترجيح مي‏دادند. در روايت است که شخصي به سعيد بن مسيب گفت: «با تقوي‏تر ازفلاني نديدم.» سعيد گفت: «آيا، تا به حال علي بن حسين راديده‏اي؟» گفت: «نه.» گفت: «کسي را نديدم که از اوپرهيزگارتر و عابدتر باشد.» زهري، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در ميان بني هاشم، کسي را برتر از علي بن حسين (ع)نيافتم.» اين سخن هم از اوست که: «کسي از اهل اين خاندان رانمي‏شناسم که شايسته‏تر از علي بن حسين (ع) باشد.» «حرب صحاف‏»از سعيد، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسي را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‏رسيده باشد، تا اين که به مدينه رفتم و با علي بن حسين (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بيمناک بود که گويي جهنم راتجربه کرده و چشيده است.» خلاصه سخن اين که تعبد، آنگونه که درزندگي امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبري و زعامت‏حضرت راپايدار ساخت و امامت و قدسي بودن او را، به همگان ثابت نمود. ادامه دارد

اين مقاله، ترجمه يک فصل از اين کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع في الامة من خلال تشخيص‏المرحلة و الاهداف و الوسائل التي کان يعتمد عليها في قيادة‏المسيرة الاسلامية المظفرة)، حسين باقر، شماره 9 از سلسله‏«کتاب قضايا الاسلامية معاصرة‏» حسين باقر از شاگردان شهيد صدرمي‏باشد که در باره زندگاني امام سجاد (ع) فعاليت‏هاي فکري و قلمي‏بسيار جالبي کرده است.


موضوعات: عمومی
   سه شنبه 6 تیر 13911 نظر »

امام سجاد عليه السلام و عبادت (1)
حسين باقر

ترجمه محمد مهدي رضايي
در بررسي اساسي‏ترين مظاهر زندگي امام سجاد (ع) به مواردي چون:ترک دنيا، کثرت عبادت، زهد نسبت‏به مال دنيا و خوشي‏هاي آن‏خواهيم رسيد. ما از اين مظاهر به «تعبد» و روي گرداني ازدنيا، تعبير مي‏کنيم. «تعبد» در حيات پربرکت امام (ع) به گونه‏اي است که محتاج دليل‏و نص تاريخي نيست. همين کافي است که بدانيم آن حضرت را «زين‏العابدين‏» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علماي غير شيعي،امام سجاد (ع) عابدترين و زاهدترين فرد خود زمانه است که مانندخورشيدي بر تارک انسانيت مي‏درخشد و تاريخ او را در اعلا مرتبه‏مي‏ستايد. براي معرفي عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن کيفيت ومقدار آن و بررسي حالاتي مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که ازلوازم عبادت امام بشمار مي‏آيد، برخي از روايات را که متضمن‏اين معنايند، يادآور مي‏شويم: 1) از يکي از کنيزان امام (ع)،در باره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: «آيا مختصر بگويم‏يا تفصيل بدهم‏» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه براي ايشان غذا مي‏بردم يا مي‏رفتم‏که رختخواب‏شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت مي‏ديدمشان.هر روز و شب هزار رکعت نماز مي‏خواند.پيشاني حضرت از زيادي سجده پينه بسته بود و مانند پوست زانوي‏شتر شده بود.» 2) امام باقر -عليه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنين‏توصيف مي‏کند: «پدرم شب‏ها آن قدر نماز مي‏خواند که هنگام رفتن‏به رختخواب، از ناتواني بر روي زمين خود را مي‏کشاند.» رواياتي هم کيفيت عبادت امام -عليه السلام- را شرح داده‏اند:گفته‏اند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشکي بي‏حرکت‏مي‏ايستاد، مگر اين‏که باد لباس‏هاي ايشان را به حرکت درمي‏آورد. چون به نماز قامت مي‏بست، رنگ چهره‏اش متغير مي‏شد و در حال‏سجده، آن قدر مي‏ماند که عرق از سر و روي مبارکش جاري مي‏شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مي‏پريد و اين چنين خود رابراي ديدار پروردگار آماده مي‏ساخت. بعضي از دوست‏داران امام، با ديدن آن همه عبادت و سخت‏گيري حضرت‏در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمي‏داشت و از امام تقاضامي‏کردند که از عبادت خود کم کند و اندکي مراعات حال خود رابنمايد. دخترش فاطمه، روزي به صحابي جليل القدر، جابر بن‏عبد الله انصاري، گفت که هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بکاهد، تا خداي ناکرده صدمه‏اي به ايشان نرسد و به‏مريضي گرفتار نيايد. زيرا او تنها فرزند به جا مانده حسين (ع)و تنها حجت‏خدا، بر روي زمين است. کيفيت عبادت امام، اختيار از کف حاضران مي‏ربود و دل آن‏ها رامي‏سوزاند. آن‏ها مي‏گريستند و مي‏ترسيدند که ضعف و ناتواني، که‏بي‏سابقه نبود، کار دست امام بدهد. مي‏گويد، روزي امام باقر (ع)نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتي عجيب مشاهده کرد.حالتي که کسي را ياراي رسيدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع)از شدت شب‏زنده‏داري زرد شده بود و چشمانش از گريه بسيار سرخ.در اثر سجده‏هاي طولاني، پيشاني مبارکش پينه بسته بود و بيني‏ايشان زخم شده بود و ساق پاها به کلي از کار افتاده بود. امام‏باقر (ع) گويند: وقتي پدرم را بدين حالت ديدم، نتوانستم تحمل‏کنم و گريستم. همه کساني که در باره امام سجاد (ع) کتابي نگاشته‏اند و اين حالات‏را متعرض شده‏اند، کمتر به تفسيري روشن و دقيق دراين باره دست‏زده‏اند. توضيح نداده‏اند که چرا در زندگي ائمه ديگر، عبادت رابدين صورت مشاهده نمي‏کنيم. البته اين نويسندگان بي‏ميل نيستندکه عبادت را به گونه‏اي که در زندگي امام سجاد (ع) بروز يافته،دليل برتري ايشان بدانند و کثرت تضرع و شب‏زنده‏داري آن حضرت‏را، گواه عظمت مرتبه و امامت‏به شمار آرند. بسنده کردن به اين گونه تفاسير نارس و عقيم، نشان از درک ناقصي‏دارد که با شان و منزلت، و شخصيت امام (ع) سازگار نيست. عبادت‏را صرفا يک فضيلت و ارزش قلمداد کردن، يعني بررسي حيات وشخصيت ائمه -عليهم السلام- به صورتي غير دقيق و غير شيعي ورسيدن به فهمي نادرست و غير واقعي. اما معرفت‏شيعي که مبتني بر اصول اعتقادي ماست، مجال‏گسترده‏تري را براي بررسي نقش ائمه -عليهم السلام- و پي‏گيري‏هدف‏هاي مشترک ايشان و بحث در وسايلي که براي رسيدن به اين‏اهداف به کار گرفته‏اند، پيش روي ما مي‏گذارد. اين که چنين پديده‏اي را بدين کيفيت در طول حيات ائمه پيش و بعداز امام سجاد (ع) نمي‏بينيم، ما را به اين نتيجه مي‏رساند که‏عبادت آن گونه امام، حرکتي اصولي و وسيله‏اي کارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگي را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه‏امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هيچ کدام، آن‏گونه که امام‏سجاد (ع) به عبادت مي‏پرداخت، نپرداختند، و حال آن‏که همه امامان-عليهم السلام- در رتبه و شان، برابر و يکسان بوده‏اند. کدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنين رويه‏اي مجبورمي‏ساخت و اهدافي که اين رويه متضمن تحقق بخشيدن بدان‏ها بود،کدام است؟ براي اين که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر اين پديده‏همراهي کند و از ابعاد و مفاهيم و مضاميني که در آن پديده‏هست، آگاهي يابد، ناچاريم که آن را از ديدگاه‏هاي مختلف بررسي‏کنيم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنيم، زيرا به درک‏ناقص و نااستوار ما از جاي گاه حقيقي پديده عبادت در حيات‏طيبه امام سجاد (ع) خواهد انجاميد.

1. بررسي حالت تعبد همگام با مظاهر انساني ديگر
تعبد، تنها جنبه قابل بررسي زندگي امام سجاد (ع) نيست. جنبه‏هاي‏ارزشمندي چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نيز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگي امام (ع)، بايد اين جنبه‏هارا کنار هم گذارد و از زاويه‏اي واحد بدان‏ها نگريست. اين روش،ما را به لمس زيبايي تناسب بين آن‏ها و درک ضرورت ارتباطشان بايکديگر مي‏رساند و فهم دقيق جوانب قدرت و تاثيرگذاري اين‏پديده‏ها را در فربهي و تکامل شخصيت، به ما ارزاني مي‏کند. آن‏وقت است که به چگونگي به کارگيري اين ابزار توسط امام (ع) وشيوه جمع کردن بين آن‏ها، به عنوان يک صفت واحد پي خواهيم‏برد. در بررسي مشترک اين پديده‏ها، به خاطر وحدت انگيزه و هدف،نقش هر يک از اين پديده‏ها در تحقق بخشيدن به هدف‏هاي جزيي مختص‏به خود، انکارناپذير است، اما مجموع اين اهداف جزيي است که‏هدف عام و گسترده امام (ع) را شکل مي‏دهد و متبلور مي‏سازد.

2. بررسي حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان‏امام (ع)
اوضاع سياسي زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع‏سياسي روزگار ائمه ديگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند يک انقلابي بود که بر ضد حکومت اموي قيام کرده‏بود و در راه تصحيح افکار انحرافي آن زمان، شهادت را برگزيده‏بود. سرزمين‏هاي اسلامي، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامني مي‏سوخت. دولت اموي درحال نابودي و فروپاشي بود و دولت زبيري در حال شکل‏گيري وسامان يافتن. البته دوره دوم امامت‏حضرت (ع) بهتر از دوره اول‏نبود. جامعه اسلامي در چنگال کابوس وحشتناک و خفه‏کننده، و ظلم فاجعه‏آفريني‏گرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و واليان قسي‏القلب او يعني حجاج، خالد قسري و بشير بن مروان بر دوش‏مي‏کشيدند. هم‏چنين آن دوران، دوران تحولات اجتماعي بود که در پي‏فتوحات گسترده مسلمانان پديد آمد; فتوحاتي که حکام را، بي‏آن‏که‏به مخاطرات کشور گشايي و آميخته شدن مسلمين با کفار بينديشند،به غنائم و خوشي‏هاي فتح سرگرم مي‏کرد. در آن دوران، هم‏چنين سردمداران فکري و شخصيت‏هاي ديني، پا به‏عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعيت از خويش فراخواندند;کاري که در دوران زندگي امام حسن و امام حسين -عليهما السلام‏هيچ کسي جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه اين امور، اعمال تبليغاتي امويان، ضد اهل بيت وبني‏هاشم، هم‏چنين کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نوراني فرزندان‏رسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در اين‏زمان بود که کار تحريف آغاز گشت و دستگاه اموي با خريدن‏فحاشان و اجير کردن راويان دروغ‏گو، به نيرنگ‏بازي و دسيسه بامسلمانان پرداخت. همه اين امور بود که دست‏به دست هم داد و چهره واقعي دوران‏حيات امام (ع) را شکل بخشيد، لذا در بررسي پديده تعبد ناچاريم‏اسباب، اهداف و نتايج آن را مورد توجه و دقت قرار دهيم.

3. بررسي پديده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر يک ازائمه -عليهم السلام- در هر مرحله
نقش و عملکرد امام سجاد (ع) نشان‏دهنده نوعي انعطاف در سيره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پيش از ايشان دوره جنگ سياسي ومطالبه حکومت‏بود، اما دوره دوم; يعني دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبري فکري و جدال بر محور اين موضوع بود.حيات حضرت در ابتداي اين دوره، ظهور يافت و طبيعتا پديده‏ها وتجليات جديد و رفتار هم شان آن را طلب مي‏کرد. رنگ و کيفيت‏اين پديده‏ها به فهم شيعه آن زمان، مقدار آگاهي و سطح فرهنگ‏آن‏ها و نوع ارتباطشان با هم بستگي داشت، چرا که شيعه،مجموعه‏اي بود از تمايلات عاطفي و جمعيتي که داراي اصول و مباني‏است. وظيفه ماست که به بررسي اهداف واقعي و برنامه‏هاي تبليغي امام‏بپردازيم:اهدافي چون: پاسداري از احکام اسلام و تبعيت امت از آن احکام،روشنگري مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن يک شخصيت‏نمونه و کامل. هم‏چنين بايد به مقدار عنايت مردم و شيعيان به‏امام -عليه السلام- براي به عهده گرفتن رهبري و ادامه رهبري، توجه‏داشته باشيم. در اين مجال به بررسي پديده تعبد در زندگي امام‏زين العابدين -عليه السلام- مي‏پردازيم تا به تفسيري درست و روشن ازآن و انگيزه‏هايي که امام را به انتخاب اين روش، واداشت، برسيم.


موضوعات: عمومی
   دوشنبه 5 تیر 13912 نظر »


▲ ميلاد فرزند شجاعت

سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت. حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اکرم) ازدواج کرده بود. امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.

براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري، مظلومانه مي‏زيستند. وقتي علي(ع) به فکر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را که در علم نسب‏ شناسي وارد بود و قبايل و تيره‏ هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب مي‏شناخت طلبيد. از عقيل خواست که: برايم همسري پيدا کن شايسته و از قبيله ‏اي که اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تکسوار و رشيد.(2)

پس از مدّتي، عقيل زني از طايفة کلاب را خدمت اميرالمؤمنين(ع) معرفي کرد که آن ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياکانش همه از دليرمردان بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة کلابيّه مي گفتند و بعدها به «امّ‏ البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري که به ‏دنيا آورد و عبّاس يکي از آنان بود.

عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آري گفت. حضرت علي(ع) با آن زن شريف ازدواج کرد. فاطمة کلابيّه سراسر نجابت و پاکي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانة علي(ع) شد، حسن و حسين (عليهماالسلام) بيمار بودند. او آنان را پرستاري کرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد(3).

گويند: وقتي او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنيد تا ياد غمهاي مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.

ثمرة ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثة کربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني که در اين بخش از او و خوبي‏ها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمرة اين ازدواج پر برکت و بزرگترين پسر امّ البنين بود.

فاطمة کلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و کمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاک، احترام ويژه ‏اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است(4). او براي حسن، حسين، زينب و امّ کلثوم، يادگاران عزيز حضرت زهرا (س)، مادري مي‏کرد و خود را خدمتکار آنان مي‏دانست. وفايش نيز به اميرالمؤمنين (ع) شديد بود. پس از شهادت علي(ع) به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، شوهر ديگري اختيار نکرد، با آن که مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود.(5)

ايمان والاي امّ البنين و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بيشتر از فرزندان خود، دوست مي‏داشت. وقتي حادثة کربلا پيش آمد، پيگير خبرهايي بود که از کوفه و کربلا مي‏رسيد. هرکس خبر از شهادت فرزندانش مي‏داد، او ابتدا از حال حسين(ع) جويا مي‏شد و برايش مهمتر بود.

عبّاس بن علي(ع) فرزند چنين بانوي حق شناس و بامعرفتي بود و پدري چون علي بن ابي طالب(ع) داشت و دست تقدير نيز براي او آينده ‏اي آميخته به عطر وفا و گوهر ايمان و پاکي رقم زده بود.

ولادت نخستين فرزند امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه بود.(6) تولّد عباس، خانة علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت مي‏ديدند در کربلايي که در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علي، فداي حسينِ فاطمه خواهد گشت.

وقتي به دنيا آمد حضرت علي(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد(7). در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند(8).

آن حضرت، گاهي قنداقة عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي کوچک او را بالا مي‏زد و بر بازوان او بوسه مي‏زد و اشک مي‏ريخت. روزي مادرش امّ البنين که شاهد اين صحنه بود، سبب گرية امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است(9).

با تولّد عبّاس، خانة علي(ع) آميخته ‏اي از غم و شادي شد: شادي براي اين مولود خجسته، و غم و اشک براي آينده‏ اي که براي اين فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.

عبّاس در خانة علي(ع) و در دامان مادرِ با ايمان و وفادارش و در کنار حسن و حسين (عليهماالسلام) رشد کرد و از اين دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهاي بزرگ انسانيت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.

تربيت خاصّ امام علي(ع) بي‏ شک، در شکل دادن به شخصيت فکري و روحي بارز و برجستهء اين نوجوان، سهم عمده‏ اي داشت و درک بالاي او ريشه در همين تربيتهاي والا داشت.

روزي حضرت امير(ع) عبّاسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زينب (س) هم حضور داشت. امام به اين کودک عزيز گفت: بگو يک. عبّاس گفت: يک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداري کرد و گفت: شرم مي‏کنم با زباني که خدا را به يگانگي خوانده ‏ام دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد(10).

استعداد ذاتي و تربيت خانوادگي او سبب شد که در کمالات اخلاقي و معنوي، پا به پاي رشد جسمي و نيرومندي عضلاني، پيش برود و جواني کامل، ممتاز و شايسته گردد. نه‏ تنها در قامت رشيد بود، بلکه در خِرد، برتر و درجلوه‏ هاي انساني هم رشيد بود. او مي‏دانست که براي چه روزي عظيم، ذخيره شده است تا در ياري حجّت خدا جان نثاري کند. او براي عاشورا به دنيا آمده بود.

اين حقيقت، موردتوجّه علي(ع) بود، آنگاه که مي‏خواست با امّ البنين ازدواج کند. وقتي هم که حضرت امير در بستر شهادت افتاده بود، اين «راز خون» را به ياد عبّاس آورد و در گوش او زمزمه کرد.

شب 21 رمضان سال 41 هجري بود. علي(ع) در آخرين ساعات عمر خويش،عبّاس را به آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و به اين نوجوان دلسوخته، که شاهد خاموش شدن شمع وجود علي بود، فرمود: پسرم، به زودي در روز عاشورا، چشمانم به وسيلة تو روشن ميگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعة فرات وارد شدي، مبادا آب بنوشي در حالي که برادرت حسين(ع) تشنه است.(11)

اين نخستين درس عاشورا بود که در شب شهادت علي(ع) آموخت و تا عاشورا پيوسته در گوش داشت.

شايد در همان لحظات آخر عمر علي(ع) که فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آينده بودند، حضرت به فراخور هر يک، توصيه‏ هايي داشته است. بعيد نيست که دست عبّاس را در دست حسين(ع) گذاشته باشد و عبّاس را سفارش کرده باشد که: عباسم، جان تو و جان حسينم در کربلا! مبادا از او جدا شوي و تنهايش گذاري!

عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاک و عنايتهاي ويژة علي(ع) و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پيامبر را يکجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد اهل بيت هم وجهه و موقعيّت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين که زينب کبري پس از عاشورا و بازگشت به مدينه به خانة او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين مادرِ داغدار تسليت گفت(12) و پيوسته به خانة او رفت و آمد مي‏کرد و شريک غمهايش بود، نشانِ احترام و جايگاه شايستة او در نظر اهل‏بيت بود


موضوعات: عمومی
   شنبه 3 تیر 13911 نظر »

1 ... 78 79 80 ...81 ... 83 ...85 ...86 87 88 ... 101