خميني شهرهمچنان بيداراست
متولدکه شدم اسمم راتوي ثبت احوال ثبت کردند ،محل صدورشناسنامه ام را زدند خميني شهر
بزرگترکه شدم پابه عرصه ي علم ودانش گذاشتم ،وقتي حرف ازعلماوشهدا مي شد يادم مي افتاد،به 23هزارشهيد ،به سرداراعتصامي، ابراهيمي، نواب صفوی ،به آيت الله اشرفي ،آيت الله معرفت، وآيت الله جبل آملي، آیت الله فیاض ،آیت الله شیخ محمد حسین نجفی ،….
نيازنبودکه بگويند محرم است همه جا سياه پوش بود،نام حسين بر سردرهمه دلها حک شده بودتاجايي که نام شهرمان راگذاشتند حسينيه ايران ….
روزي که شيپورجنگ به صدا درآمددسته دسته سبکبالان عاشق ازپيروجوان جان به کف دست گرفتندوشربت شهادت نوشيدند….
خيابان هاي شهرما صداي پاي مردان وزنان سلحشورراهنوزبه يادداردکه بامشت هاي گره شده فريادخودرابرسرابرقدرت ها سردادند وباحجاب فاطمي سروده ي زنان برومندراآويزه عالم کردند….
سنگرمساجدومحفل نماز جمعه ماهنوز ازعطرعاشقان ولايت پراست….
سراسرشهرم جز غيرت وعفت وجوانمردي نيست اماامروزچه شده ….
چه شده که دست نامحرمان روزگار به شهرمان درازشده ؟!
مگرخبرندارندکه خميني شهري ها همچنان بيدارند!!
وافسوس که بعضي ناآگاهان روزگار بدون درنظرگرفتن سابقه تابناک خميني شهر پرده جهل تاريک خويش رابررخ پرفروغ آن کشيدند…(بزگنمایی حادثه اراذل و اوباش)
آيا با ابوجهل ها وابوسفيان ها مکه هارابدنام مي کنند؟
مردم خميني شهر همگي محمدي وحسيني اند،،جهالت ها رادرخاک بهشتي خود دفن ونابود مي کنند


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 1 تیر 1390نظر دهید »

شبهاتي پيرامون امام عصر

1-فلسفه غيبت چيست ؟
علت و سبب اساسي غيبت، براي مردم بيان نشده و بجز ائمه اطهار کسي از آن اطلاع ندارد.
عبدالله بن فضل هاشمي ميگويد: امام صادق(ع) فرمود: حضرت صاحب الامر ناچار غيبتي خواهد داشت، بطوريکه گمراهان در شک واقع مي شوند. عرض کردم: چرا؟ فرمود: ماذون نيستيم علتش را بيان کنيم. گفتم: حکمتش چيست؟ فرمود همان حکمتي که در غيبت حجتهاي گذشته وجود داشت، در غيبت آن جناب نيز وجود دارد. اما حکمتش ظاهر نميشود مگر بعد از ظهور او، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتي و کشتن جوان و اصلاح ديوار بدست خضر(ع) براي موسي(ع) آشکار نشد جز هنگاميکه مي خواستند از هم جدا شوند. اي پسر فضل! موضوع غيبت سريست از هم جدا شوند. اي پسر فضل! موضوع غيبت سريست از اسرار خدا و غيبي است از غيوب الهي. چون خدا را حکيم ميدانيم بايد اعتراف کنيم که: کارهايش از روي حکمت صادر ميشود گرچه تفصيلش باي ما مجهول باشد[1]. از حديث مذکور استفاده مي شود که علت اصلي و اساسي غيبت بيان نشده است، يا براي اينکه اطلاع بر آن صلاح مردم نبوده يا اينکه استعداد فهمش را نداشته اند.
در احاديث سه حکمت براي غيبت بيان شده است:
فائده اول: امتحان و آزمايش، تا گروهيکه ايمان محکمي ندارند. باطنشان ظاهر شود و کسانيکه ايمان در اعماق دلشان ريشه کرده بواسطه انتظار فرج و صبر بر شدائد و ايمان بغيب ارزششان معلوم شود و بدرجاتي از ثواب نائل گردند.
موسي بن جعفر(ع) فرمود: هنگاميکه پنجمين فرزند امام هفتم غائب شد، مواظب دين خود باشد، مبادا کسي شما را از دين خارج کند. اي پسرک من! براي صاحب الامر ناچار غيبتي خواهد بود، بطوريکه گروهي از مومنين از عقيده برميگردند. خدا بوسيله غيبت، بندگانش را امتحان ميکند[2].
فائده دوم: آن حضرت از بيعت نمودن با ستمکاران محفوظ مي ماند. حسين بن فضال ميگويد: علي بن موسي الرضا(ع) فرمود: گويا شيعيانم را مي بينم که هنگام مرگ سومين فرزندم (امام حسن عسکري) در جستجوي امام خود همه جا را مي­گردند اما او را نمي يابند. عرض کردم: چرا يابن رسول الله؟ فرمود براي اينکه امامشان غائب مي شود؟ فرمود: براي اينکه وقتي با شمشير قيام نمود بيعت احدي در گردنش نباشد[3].
فائده سوم: امام عصر(ع)بوسيله غيبت از خطر قتل نجات مي يابد. زراره ميگويد: حضرت صادق(ع) فرمود:قائم بايد غائب شود. عرض کردم! چرا؟ فرمود: از کشته شدن مي ترسد، و با دست بشکم خود اشاره کرد[4].

2_ امام زمان (ع) اگر ظاهر بود چه محذوري داشت؟
سوال: اگر اما زمان در ميان بشر ظاهر بود، در يکي از شهرهاي جهان زندگي مي‌کرد و رهبري ديني مسلمين را بعهده داشت، و با همين روش بطندگي ادامه مي داد تا هنگاميکه اوضاع عالم مساعد مي شد، با شمشير قيام مي نمود و دستگاه کفر و ستم را بر ميچيد،‌اين فرض چه مانعي داشت؟
جواب: اين فرضيه‌ي خوبي است ولي بايد حساب کرد که چه نتايج و عواقبي را در بر دارد. موضوع را بايد طبق جريان عادي، تشريح کرد:
چون پيغمبر اکرم و ائمه اطهار عليهم السلام کرارا گوشزد مردم کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم، عاقبت بدست مهدي موعود، برچيده مي‌شود، کاخهاي بيدادگري را واژگون خواهد نمود، از اين جهت، وجود مقدس امام زمان همواره توجه دو دسته مردم واقع مي شد: يکي مظلومين و ستم ديدگان که متاسفانه هميشه عده آنان زياد بوده و هست و آنان بقصد تظلم و اميد و حمايت و دفاع، دور وجود اما زمان اجتماع نموده تقاضاي نهضت و دفاع مي نمودند، و هميشه گروهي کثيري اطرافش را احاطه نموده انقلاب و غوغايي برپا بود.
دسته دوم زورگويان و ستمکاران خونخوارند که بر ملت محروم تسلط يافته و در راه رسيدن بمنافع شخصي و حفظ مقام خويش از هيچ عمل زشتي پروا ندارند، حاضرند تمام ملت را فداي مقام خود کنند، اين گروه چون وجود مقدس امام را سد راه منافع و مقاصد شوم خود تشخيص مي دادند و رياست و فرمانروايي خويش را در خطر مي‌ديدند، ناچار بودند وجود مقدس آنجناب را از ميان بردارند و خودشان را از اين خاطر بزرگ برهانند و در اين تصميم اساسي که حياتشان بدان بسته بود با هم متحد شده تا ريشه‌ي عدالت و دادخواهي را قطع نمي‌کردند هرگز از پاي نمي‌نشستند.

آيا از مرگ مي‌ترسد؟
سوال: امام زمان اگر در راه اصلاح جامعه و ترويج دين و دفاع از مظلومين کشته مي‌شد چه مانعي داشت؟ مگر خون او از خون پدران و جدش عزيزتر است؟ اصلا چرا بايد از مرگ بترسد؟
جواب: امام غائب نيز مانند پدرانش از کشته شدن در راه دين باکي نداشته و ندارد، ليکن در عين حال، کشته شدنش بصلاح جامعه و دين نيست. زيرا هر يک از پدرانش که از دنيا رحلت مي‌نمود اما ديگري جانشيني مي‌شد، ولي امام زمان اگر کشته شود جانشيني ندارد و زمين از حجت خالي مي‌گردد. در صورتيکه مقدر شده است که عاقبت، حق بر باطل غالب شود و بواسطه وجود مقدس امام دوزادهم، دنيا بکام حق پرستان گردد.

مگر خدا قدرت حفظ امام را ندارد؟
سوال: مگر خدا قدرت ندارد وجود امام زمان را از شر دشمنان نگهداري کند؟
جواب: با اينکه قدرت خدا محدود نيست ليکن کارها را بر طبق اسباب و از مجراي عادي عادي انجام مي‌دهد. بنا نيست براي حفظ وجود مقدس انبياء و ائمه و ترويج دين، از روش عمومي اسباب و علل دست بردارد . بر خلاف جريان عادي عمل کند والا دنيادار تکليف و اختيار و امتحان نخواهد شد.

ستمکاران تسليم مي‌شدند.
سوال: اگر آن حضرت ظاهر بود، کفار و ستمکاران چون دسترسي بوي داشتند و ميتوانستند يخنان حقش را استماع نمايند، احتمال داشت درصد قتلش برنيايند بلکه بدستش ايمان بياورند و از رفتارشان دست بردارند.
جواب: هر کسي در مقابل حق تسليم نمي‌شود بلکه از آغاز عالم تا حال،‌ هميشه گروهي در يبن بشر وجود داشته‌اندکه دشمن حق و درستي بوده و براي پايمال کردن آن با تمام قوا کوشيده‌اند. مگر پيمبران و ائمه اطهار حق نمي‌گفتند؟ مگر سخنان حق و معجزاتشان در دسترس ستمکاران نبود؟ با وجود آن، در نابود کردن آنان و خاموش نمودن چراغ هدايت از هيچ عملي پروا نکردند. حضرت صاحب الامر نيز اگر از ترس ستمکاران غائب نشده بود به سرنوشت آنان گرفتار مي‌شد.

سکوت کند تا محفوظ بماند
دکتر: به نظر من، اگر آن حضرت بکلي از سياست کناره‌گيري مي‌کرد و با کفار و ستمکاران کاري نداشت و در مقابل اعمالشان سکوت اختيار مي‌نمود و به راهنمايي اخلاقي و ديني خود مي‌پرداخت، از شر دشمنان محفوظ مي‌ماند.
جواب: ستمکاران چون شنيده بودند که: مهدي موعود دشمن آنان مي‌باشد و بدست وي کاخ‌هاي ستم در هم فرو مي‌ريزد، مسلماً بسکوت او اکتفا نکرده خطظر را از خودشان رفع مي‌نمودند. علاوه بر اين، مومنين وقتي مشاهده مي‌کردند، آن حضرت در مقابل تمام جنايات و ستم‌ها سکوت نموده آن هم نه يک سال و دو سال بلکه صدها سال، کم کم از اصلاح جهان و غلبه‌ي حق مايوس مي‌گشتند و در نويدهاي پيغمبر اکرم و قرآن شريف شک مي‌کردند. علاوه بر همه‌ي اينها، اصلا مظلومين اجازه‌ي سکوت به آن جناب نمي‌دادند.

پيمان عدم تعرض ببندد
سوال: مکن بود با ستمکاران وقت، پيمان عدم تعرض و معاهده ببندد که در کارهايشان هيچگونه دخالتي ننمايد و چون با مانت و درستي معروف بود معاهداتش محترم و اطمينان بخش بود و با وي کاري نداشتند.
جواب: برنامه­ي مهدي موعود، با سائر ائمه اطهار (ع) تفاوت دارد. ائمه مامور بودند که در ترويج و انذار و امر به معروف و نهي از منکر تا سرحد امکان کوشش نمايند ولي ماور بجنگ نبودند ليکن از اول بنا بود که سيره و رفتار مهدي دادگستر برخلاف آنان باشد. بنا بود در مقابل باطل و ستم سکوت نکند و با جنگ و جهاد جور و ستم و بيديني را ريشه کن نمايد و ستمگر آن را از کاخ خودسري سرنگون سازد.
اصلا اينگونه رفتار از علائم و خصائص مهدي شمرده مي‌شد.
بهر امامي گفته مي‌شد: چرا در مقابل ستمکاران قيام نمي‌کني؟ جواب مي‌داد: اينکار بعهده مهدي ماست. به بعضي از امامان با شمشير اظهار مي‌شد: آيا تو مهدي هستي؟ جواب مي‌داد: مهدي با شمشير جنگ مي‌کند و در مقابل ستم ايستادگي مي‌نمايد ولي من چنين نيستم و توانايي آن را هم ندارم.
به بعضي اظهار مي‌شد: اميداريم تو قائم باشي. مي‌فرمود: من قائم هستم اما قائميکه زمين را از کفر و ستم پاک مي‌کند غير منست. از اوضاع آشفته‌ي جهان و ديکتاتوري ظالمين و محروميت مومنين شکايت مي‌شد، مي‌فرمودند: قيام مهدي مسلم است، در آن وقت اوضاع جهان اصلاح و از ستمکارن انتقام گرفته خواهد شد. از کمي عدد مومنينو کثرت کفار و قدرت آنان سخن رانده مي‌شد، ائمه (ع) شيعيان را دلداري اده مي‌فرمودند: حکومت آل محمد حتمي است و پيروزي و غلبه با حق پرستي خواهد شد، صبر کنيد و در انتظار فرج آل محمد باشيد و دعا کنيد. مومنين و شيعيان هم باين نويدها دلخوش بودند و هر گونه رنج و محروميتي را بر خود هموار مي کردند.
با اين همه انتظاراتي که مومنين بلکه بشريت از مهدي موعود داشتند، آيا امکان داشت آن جناب، با ستمکاران عصر پيمان مودت و دوستي ببندد؟! و اگر چنين عملي را انجام مي‌داد، آيا ياس و نااميدي بر مومنين چيره نمي‌شد؟ و آن جناب را متهم نمي‌کردند که: با ستمکاران سازش نموده قصد اصباح ندارد؟.
بنظر مي‌رسد اين عمل اصلا امکان نداشت و اگر انجام مي گرفت، آن جمعيت قليل مومنين هم در اثر ياس و بدبيني از اسلام و درستي خارج شده طريق کفر و ستم را پيش مي‌گرفتند.
علاوه بر اين، اگر با ستمکاران قرار داد دوستي و عدم تعرض امضا مي‌کرد، ناچار بود به عهد و پيمان خويش وفادار باد و در نتيجه هيچ وقت اقدام به جنگ نکند، زيرا اسلام عهد و پيمان را محترم شمرده و عمل به آن را لازم دانسته است[5].
از اين جهتاست که در احاديث تصريح شده که يکي از اسرار غيبت و مخفي شدن ولادت حضرت صاحب الامر (ع) اين است که ناچرا نشود با ستمکاران بيعت کند تا هر وقت خواست هضت کند بيعت کسي در گردنش نباشد از باب نمونه :
حضرت صادق (ع) فرمود: ولاد ت صاحب الامر مخفي مي‌شود تا اينکه وقتي ظاهر گشت پيمان هيچ کس در گردنش نباشد. خدا کارش را در يک شب اصلاح مي‌کند[6] علاوه بر همه‌ي اينها، ستمکاران و زمامداران خود خواه، چون رياست و منافع خودشان را در خطر مي‌ديدند، باين پيمانها مطمئن نمي‌شدند و چاره‌ي نهايي رادر قتلش تشخيص مي‌دادند و زمين را بي رحمت و امام مي‌گردانيدند.

3_فائده امام غائب چيست؟

امام غائب چه فايده‌اي دارد؟
سوال: اما اگر پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد. بروجرد اما ناپيدا چه فايده‌اي مترتب است؟ امامي که صدها سال غائب بماند، نه دين را ترويج کند، نه امر جامعه را حل کند، نه پاسخ مخالفين را بدهد، نه امر به معروف و نهي از منکر کند، نه از مظلومين حمايت کند نه حدود و احکام الهي را جاري سازد، نه مسائل حلال و حرام مردم را روشن سازد، وجود چنين امامي چه سودي دارد؟!
جواب: مردم در زمان غيبت ، آن هم يواسطه‌ي اعمال خودشان از فوائدي که شمرديد محرومند ليکن فوائد وجود اما محضر به اينها نيست بلکه فوائد ديگري نيز وجود دارد که در زمان غيبت نيز مرتب است از جمله، دو فائده ذيل را مي‌توان شمرد:
اول: بر طبق سخنان گذشته و براهينيکه در کتب دانشمندان اقامه شده است و احاديثي که در موضوع امامت وارد شده، وجود مقدس امام، غايت نوع و فرد کامل انسانيت و رابطه‌ي ميان عالم مادي و عالم ربوبي است. اگر امام روي زمين نباشد نوع انسان منقرض خواهد شد. اگر امام نباشد خدا بحد کامل شناخته و عبادت نمي‌شود. اگر امام نباشد رابطه‌ي بين عالم مادي و دستگاه آفرينش منقطع مي‌گردد. قلب مقدس امام بمنزله‌ي ترانسفورموتوريست که برق کارخانه را به هزاران لامپ مي‌رساند. اشراقات وافاضات عوالم غيبي، اولا بر آينه پاک قلب امام و به وسيله او بر دلهاي ساير افراد نازل مي‌گردد. امام قلب عالم وجود و رهبر و او، مربي نوع انسان است، و معلوم است که حضور و غيبت او، در ترتب اين آثار تفاوتي ندارد. آيا باز هم مي شود گفت: امام ناپيدا را چه نفعي است؟! گمان مي‌کنم: منشأ و ريشه‌ي اشکال نويسنده اين باشد که بحاق معناي ولايت و امامت پي‌نبرده و امام را جز يک مسئله گو و جاري کننده‌ي حدود نمي‌داند، در صورتيکه مقام امامت و ولايت از اين مقامات ظاهري بسي شامختر است.
امام سجاد (ع) فرمود: ما پيشواي مسلمين و حجت بر اهل عالم وسادات مومنين و رهبر نيکان و صاحب اختيار مسلمين هستيم. ما امان اهل زمين هستيم چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند. بواسطه‌ي ماست که آسمان بر زمين فرود نمي‌آيدمگر وقتيکه خدا بخواهد. بواسطه‌ي ما باران رحمت حق نازل و برکات زمين خارج مي‌شود. اگر ما روي زمين نبوديم اهلش را فر مي‌برد، آنگاه فرمود: از روزيکه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتي خالي نبوده است ولي آن حجت، گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غائب و مستور بوده است، تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد، اگر امام نباشد خدا پرستش نمي‌شود، سليمان مي‌گويد عرض کردم: مردم چگونه از وجود اما غائب منتفع مي‌شوند فرمود: همانطور که از خورشيد پشت ابر انتفاع مي برند[7].
در اين حديث و چندين حديث ديگر، وجود مقدسصاحب الامر و انتفاع مرد از وي، تشبيه شده بخورشيد پشت ابر و انتفاع مردم از آن. وجه تشبيه از اين قرار است: در علوم طبيعي و فلکيات ثابت شده است که: خورشيد مرکز منظومه‌ي شمسي است، جاذبه‌اش حافظ زمين و آنرا از سقوط نگه مي‌دارد. زمين را بدور خود چرخانده شب و روز و فصول مختلف را ايجاد مي‌کند. حرارتش سبب حيات و زندگي حيوانات و گياهان و انسانيت، نورش روشني بخش زمين مي باشد. در ترتيب اين آثار بين اينکه ظاهر باشد يا پشت ابر، تفاوتي وجود ندارد. يعني جاذبه و نور و حرارتش در هر دو حال موجود است، گرچه کم و بيش دارد.

4-چرا غيبت به دو صورت صغري و کبري محقق شده؟
غيبت صغري و کبري
سوال: مراد از غيبت صغري و کبري چيست؟
جواب: امام دوزادهم دو مرتبه از ديده‌ي مردم مخفي شد. مرتبه اول از سال تولدش 255 يا 256 يا از سال وفات پدرش – 260 – شروع شد و تا سال « 329 » امتداد يافت. در طول اين مدت گرچه از نظر عامه مردم غائب بود ليکن ارتباطات کاملا منقطع نبود بلکه نواب خدمتش رسيده و احتياجات مردم را مرتفع مي‌نمودند. غائب بودن در اين – 74 – يا – 69 – سال را غيبت صغري گويند.
غيبت دوم از سال « 329 » که سال انقراض نيابت نواب بود، شروع شد و تا زمان ظهور امتداد دارد. اين را غيبت کبري گويند. پيغمبر اکرم و ائمه اطهار (ع) قبلا از وقوع اين دو غيبت خبر داده بودند. ار باب نمونه:
اسحاق بن عمار مي‌گويد: از حضرت صادق شنيدم که مي‌فرمود: قائم را دو غيبت خواهد بود يکي طولاني و ديگري کوتاه. در غيبت اول شيعيان خاص جايش را مي‌دانند ولي در دومي جز خواص دوستان ديني او، کسي از جايش اطلاع ندارد[8].
امام صادق (ع) فرمود: حضرت صاحب الامر دو غيبت دارد، يکي از آنها طولاني که گروهي مي‌گويند: مرده است. گروهي مي‌گويند: کشته شدهاست. گروهي مي گويند: رفته است. فقط عده‌‌ي معدودي باقي مي‌مانند که بوجود آنجناب عقيده دارند و ايمانشان ثابت و استوار است. در آن زمان کسي از جايگاه آن حضرت اطلاع ندارد مگر خدمتکار مخصوصش[9] و « 8» حديث ديگر.

غيبت صغري و ارتباط شيعيان
فهيمي: من شنيده‌ام که: بعد از شروع غيبت صغري، بعضي از فريبکاران، از جهل مردم سوء استفاده نموده با ادعاي نيابت و بابيت اما غائب، مردم عوام و ساده لوح را فريب دادند و بدين وسيله، موقعيت و مقامي را کسب کرده‌اند و اموال مردم را بجيب زدند، لازم است جنابعالي توضيح بدهيد که: نواب چه اشخاصي بوده‌اند و ارتباط و تماس مردم با امام زمان چگونه و بچه وسيله‌اي بوده است؟
جواب: در زمان غيبت صغري توده‌ي مردم از درک ملاقات حضرت صاحب الامر(ع) محروم بودند ليکن ارتباطلات کاملا منقطع نبود و بوسيله عده معدودي که باب و نائب و وکيل ناميده مي‌شدند، با امام خود تماس گرفته حوائج خويش را رفع مي نمودند و مشکلات ديني خود را حل مي کردند. سهم اماميکه باموالشان تعلق مي گرفت بوسيله‌ي همان نواب فرستاده مي شد. گاهي از ناحيه‌ي مقدسه تقاضاي کمک مادي مي‌نمودند، گاهي براي سفر حج يا سفرهاي ديگر کسب اجازه مي کردند. گاهي براي شفاي مريض و طلب فرزند خواهش دعا مي‌کردند. گاهي هم ابتداء ار ناحيه مقدسه براي اشخاصي پول يا لباس يا کفن فرستاده مي‌شد. و مانند اين کارها. در تمام اين موارد، افراد معيني واسطه بودند، تقاضاها هم بوسيله نامه فرستاده مي‌شد. پاسخ آنان نيز کتباً از ناحيه‌ي مقدسه صادر مي‌شد که آنها را اصطلاحاً توقيع مي‌گويند.

چرا از اول غيبت کامل واقع نشد؟
دکتر: غيبت صغري چه فائده‌اي داشت؟ اگر بنا بود اما زمان غائب شود چرا از همان زمان وفات امام حسن عسگري(ع) غيبت و انتطاع کامل شروع نشد؟.
جواب: غائب شدن اما و رهبر جمعيت، آنهم زماني طولاني امري است بس غريب و غير مأنوس و باور کردنش براي مردم دشوار است از اين جهت، پيغمبر و ائمه اطهار عليهم السلام تصميم گرفتند که: کم کم مردم را با اين موضوع آشنا سازند و افکار را براي پذيرش آن آماده نمايند لذا گاه و بيگاه از غيبتش خبر داده گرفتاريهاي مردم آن عصر و انکار و سرزنش منکرين و ثواب ثبات قدم و انتظار فرج را گوشزد مي نمودند گاهي هم با رفتارشان عملا شبيه غيبت را فراهم مي‌ساختند. مسعودي: در اثبات الوصيه نوشته است: امام هادي (ع) با مردم کم معاشرت مي‌کرده جز با خواص اصحاب با کسي تماس نمي‌گرفت وقتي امام حسن عسگري بجايش نشست در اکثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مي‌گفت تا شيعيان براي پذيرش غيبت اما دوازدهم مهيا و مانوس گردند[10]. اگر بعد از رحلت امام حسن عسگري (ع) غيبت کامل شروع مي‌شد شايد وجود مقدس امام زمان مورد غفلت واقع شده کم کم فراموش مي گشت، از اين جهت، ابتداء غيبت صغري شروع شد تا شيعيان در آن ايام، بوسيله نواب با امام خود تماس گرفته علائم و کراماتي را مشاهده نمايند و ايمانشان کامل گردد. امام هنگاميکه افکار مساعد گشت و آمادگي بيشتري پيدا شد غيبت کبري شروع گرديد.

آيا غيبت کبري حدي دارد؟
سوال: آيا براي غيبت کبري حدي تعيين شده است؟
جواب: حدي معين نشده ليکن احاديث دلالت مي‌کنند که: مدتش بقدري طولاني مي‌شود که گروهي بشک مي‌افتند. از باب نمونه: اميرالمومنين (ع) درباره‌ي حضرت قائم فرمود: غيبتش بقدري طولاني مي شود که شخص جاهل مي­گويد: خدا به اهل بيت پيغمبر احتياجي ندارد[11]. حضرت سجاد (ع) فرمود: يکي از خصائص نوح در قائم وقوع خواهد يافت و آن طولعمرش مي باشد[12].

پي نوشت ها :
[1]- بحار الانوار ج 52 ص 91
[2] -قال موسي بن جعفر عليه اسلام: اذا فقد الخامس من ولد السابع من الائمه فالله الله في اديانکم لايزيلنکم عنها احد، يا بني انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبته حتي يرجع عن هذا الامر من کان يقول به، انما هي محنه من الله امتحن الله بها خلقه – بحار ج 52 ص 113
[3] - بحارالانوار ج 51 ص 152
[4] - زراره عن ابي عبدالله عليه السلام قال يازراره لابد للقائم من غيبه قلت: و لم؟ قال يخاف علي نفسه و او مي‌بيده الي بطنه – اثبات الهداه ج 6 ص 437.
[5] _ در سوره مائده آيه 1 مي گويد: ي ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود. و در سوره اسراء آيه 34 مي‌گويد: و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا. و در سوره مومنون آيه 8 مي گويد: و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون
[6] _ بحارالانوار ج 52 ص 96.
[7] _ عن جعفر الصادق عن ابيه عن جده علي بن الحسين عليه السلام قال: نحن ائمه المسلمين و حجج الله علي العالمين و سادات المومنين وقاده الغر المحجلين و موالي المسلمين و نحن امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء و بنايمسک السماء ان تقع علي الارض الاباذنه و بناينزل الغيث و تنشر الرحمه و تخرج برکات الارض و لولا ما علي الارض منالساخت باهلها.
ثم قال: ولم تخل منذ خلق الله آدم من حجه الله فيها، اما ظاهر مشهور او غائب مستور، ولاتخلو الارض الي ان تقوم الساعه من حجه ولو لاذلک لم يعبدالله.
قال سليمان: فقلت لجعفر الصادق عليه السلام کيف ينتفع الناس بالحجه الغائب المستور؟ قال: کما ينتفعون بالشمس اذاستر هاسحاب. ينا بيع الموده ج 2 ص 217.
[8] _ اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: للقائم غيبتان؛ احديهما طويله و الاخري قصيره، فالاولي يعلم بمکانه فيها خاصه من شيعته، و اما الاخري فلا يعلم بمکانه فيها الاخلاصه مواليه في‌دينه – اثبات الهداه ج 7 ص 69. و بحارلانوار ج 52 ص 155.
[9] _ بحارالانوار ج 52 ص 153
[10] _ اثبات الوصيه ص 206.
[11] _ اثبات الهداه ج 6 ص 393.
[12] _ قال علي بن الحسين عليه السلام في القائم سنه من نوح و هو طول العمر – بحار ج 51 ص 217 - .


موضوعات: فرهنگ مهدويت
   یکشنبه 3 اردیبهشت 1391نظر دهید »


عرفان، معنى‏ دارى زندگى فاطمه عليهاالسلام
سنت بانوى بزرگ، ادامه جريان وجودى انسان را تا مراحل ناب عرفان مثبت (مراحل فنا و انقطاع تا اعتصام و استعانت و توكل و تفويض و رضا و تسليم) در خود دارد و ما را تا اوج فلاح و رستگارى راه مى‏برد.

انسان بالنده، در سطح معينى از تنش و تجربه رنجها است. سطحى ميان آنچه بدان دست يافته يابه انجام رسانيده و آنچه كه بايد بدان دست يابد و به انجام رساند، يعنى فاصله‏اى ميان آنچه هست و آنچه بايد بشود. تجربه رنجها و تنشهاى برآمده از سرعت بالندگى وجود آدمى، مراتب عرفان وجود را ژرفتر و پايدارتر مى‏سازد.

نمايى از عرفان بانو
عرفان راهبر گذار از عالم فوق عقل است؛ با اعتصام و استعانت و رتبه فناى از غير و با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم به ژرفايى بينش و سلوك در رسيدن است.

نجواى لحظه‏هاى بانو عليهاالسلام با خداى خويش، مضمون ژرف عرفان ناب دينى را نشان مى‏دهد:

«خداى من! به حقِ آگاهى غيبيّت و قدرتت بر تمامى هستى، مرا تا آنگاه كه براى من همراه با خير ونيكويى است؛ زنده بدار و هم آن هنگام كه مرگ، انتخابى برتر براى من است مرا بميران. خداى من! نياز همه وجودم در آستانه‏ات، اخلاص و خشيت در خشنودى و غضب تو است و قصد و پايدارى و دوام نيز در فقر و غنا است؛ از تو داده‏هايى چون، فناناپذيرى و روشن‏بينى پايدار را مى‏طلبم. مى‏خواهم كه همواره خشنود به قضاى تو باشم و سرمستى سزاوار پس از مرگ را مى‏طلبم. از تو بينش و ديدى توانمند در نگاه به وجه تو را مى‏خواهم و هم شوق به ديدارت بدون آنكه پريشان‏حالى و رنجى در آن باشد، يا در آشوبى قرار گيرم.»(1)

عرفان با آموزه‏هاى بانوى بزرگ، ترس از تعقل و به كار بستن شناختها و تحليلهاى عينى و استدلال و برخورد آگاهانه با واقعيتهاى ملموس نظرى، اجتماعى و سياسى نيست.

عرفان با گريز از انديشه، عقل و تدبير به دست نمى‏آيد؛ بلكه پس از گذار از قله و اوج عقل و انديشه و حضور در ميدان جهاد و عبور از حوزه محدوديت عقل و انديشه و تعقل و نظر و حتى در مرتبه عبور از عشق و با عمل صالح بدست مى‏آيد. عرفان، محصول شجاعت و دليرى و پهلوانى و عشق و احساس و ايمان است.

آدمى با ايمان و عمل صالح در طريق ربوبى، با قدم تفويض و توكل و رضا و تسليم در جريان عظيم والايش و تعالى خود و ژرفا گرفتن جريان آرامش درونيش به مرتبه نفس مطمئنه مى‏رسد.

و اين «رضا» است كه موجب آرامش متعالى روح، از ميان رفتن حزن، راحتى و آسايش، رفع حوائج با قناعت و غناى طبع و مقام استجابت دعا مى‏شود.

نيايش بانو
با زندگى و نيايشهاى بانو آموخته‏ايم كه:

دعا، درخواست و خواهش از سر نياز خودآگاه براى وصلت به مراتب بالاتر، رويش و رستگارى وجود است كه به درك روشن بينانه فاصله وضعيت وجودى خويش (آنچه كه هست) تا آنچه كه بايد باشد، در رسيده است.(2)

«دعا» تبلور خودآگاهى به وضعيت و جايگاه و فقر خويش و نياز به مطلوبيتها و كشش و گرايش و عشق خودآگاه است.(3)

خواهانى در انديشه، فكر رسيده به بيدارى و دانايى و خردورزى و در تب و تاب باز شدن بى‏منتهاى خويش؛(4)

خواهانى در روح براى تعالى انگيزشها و نيتها تا به بهترين نيتها؛(5)

و خواهانى بالندگى اراده و تصميم تا اختيار خلاق؛(6)

و خواهانى رويش احساس و عاطفه و عشق تا مراتب كامل ايمان؛

و خواهانى پاكيزگى عمل تا مرحله‏گذار از خودى متعين و وصلت به خودى نهايى؛(7)

«دعا» كشش وجودى از خودآگاهى تا طلب رويش تا رتبه پرستش و ستايش؛(8)

«دعا» مضمون متصل و سازنده قطعات جداگانه حيات آدمى است تا انديشه و عاطفه و سلوك و ارتباطات اجتماعى تبلور يك خواهانى واحد باشد.

«دعا» نشانه گذر از رويه گذران عالم به حقيقت ثابت جاودان آن است.

«دعا» نشانه عشق به معبود و تجلى عشق ورزيدن و احساس كردن و دوست داشتن به حقيقتى فراتر از خود و عالم محدوديتها است. «خدا» اين رمز اعلايى است كه دو معجزه حيات و وجود از او سر زده است، به همان گونه كه خود را در برابر چشم كسى كه جز فهميدن، نمى‏فهمد، پنهان مى‏دارد، به همان اندازه، خود را در برابر كسى كه، جز دوست داشتن نمى‏فهمد، آشكار مى‏كند.(9)

نيايش با اين توضيح، مضمون خواهانى تعالى خودى است، خواستن نيازهاى بالاتر از زندگى موجود هر انسانى است. براى روح بزرگ و عاشق و تشنه، نيايش معراج به سوى ابديت، پرواز به قله مطلق و صعود به ماوراى آنچه هست مى‏باشد. همين جويايى، مضمون اصلى همه زندگانى اهل سلوك است و نيايش زبان اين جستجوست.(10)

در اين خواهانى «اراده معطوف به معنا» خواهانيى كه ثمره آن فرديت يافتن و به صورت فردى يكتا شدن، خودشدن و تحقق خود است. خود شدنى كه از دل آن تكاپوى خواهانى بر مى‏آيد و در تعبير «انّى»(11) تبلور مى‏يابد. خوديى خواهان و اهل طلب رويش و فلاح و كمال(12) با اين نيازهاى خودآگاه انتظار ما از دين و انگيزه رويكرد به بانو براى ما فهميدنى است


پى‏ نوشت‏ها:
1- بحارالانوار؛ ج91؛ ص225

2- «اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على امرى و تعليم ما فى نفسى… و انت الرب الجواد بالمغفرة…» - دعاى صديقه كبرى.

3- «وانا فقير الى رحمتك فاسألك بفقرى اليك و غناك عنى….» - همان مأخذ

4- «سلام على جبرييل و ميكاييل…. و ملائكتك … و سلام على النبيين والصديقين و على الشهداء والصالحين والحمدلله رب العالمين و لاحول ولاقوة الاّ بالله العلى العظيم…» - همان مأخذ

5- «واكفنى ما اهمنى و ما غاب عنى…» - همان مأخذ

6-

7- «اللهم انزع العجب والرّيأ والكبر والحسد زالضعف والشك» - همان مأخذ

8- «… يا اله الهدى» - همان مأخذ

9- كارل، الكسيس، به نقل از على شريعتى، فلسفه نيايش، حسينيه ارشاد؛ بى‏تا؛ ص11

10- سبحانك يا ذالجلال والاكرام ما فعلت بالغريب الفقير اذا اتاك متحيرا مستغيثا دعاى صديقه طاهره؛ در تعقيب نماز مغرب؛ صحيفة الزهرا؛ جواد قيومى اصفهانى

11- در مانند «انى اسئلك….» و … دعاى صديقه كبرى؛ در تعقيب نماز عصر؛ مسند فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛ شيخ الاسلامى؛ ص401

12- اللهم .. يا اله الهدى دعاى صديقه كبرى
برگرفته ازمقاله زن در انديشه ترقى(احمد آكوچكيان)


موضوعات: عمومی
   یکشنبه 3 اردیبهشت 1391نظر دهید »

فاطمه زهراسلام اله عليها؛ اخلاق و ارزش‏هاى پايدار الهى‏
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادى جامع و كامل از «فرهنگ فلاح» و رستگارى در قرآن بود و به خوبى ارزش‏هاى اخلاقى، معنوى و معرفتى را در پندار، گفتار و رفتار خويش جلوه‏گر مى‏ساخت. او به خوبى مى‏دانست كه «فلاح» يعنى رستگارى، سعادت و خير تمام‏عيار در زندگى، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود كه آرمانى ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به امورى ظاهرى، زودگذر و يا كوتاه‏مدت نگردد؛ حقيقتى چشمگير و روشنگر كه آيات قرآن، همگان را به عبرت‏آموزى آن فرا مى‏خواند و به طور پى در پى هشدارى حيات‏بخش مى‏دهد؛ گاه كه از جلوه‏هاى جارى و ظاهرى زندگى، سخن مى‏گويد، به سطحى‏نگرى زراندوزان و پول‏پرستان اشاره مى‏كند كه منطق و گمان يكايك آنان چنين است:
«يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛(1)
گمان مى‏كند مال و دارايى، او را جاودان و ابدى مى‏سازد.»
از اين‏رو بسيارى سر به شورش و طغيان در برابر احكام پروردگار سبحان برمى‏دارند، چون خود را در رفاه و بى‏نيازى مى‏نگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏؛(2) همانا انسان سركشى مى‏كند، آن زمان كه خود را بى‏نياز پندارد.»
و يا آنان كه «شخصيت» و «هويت» خود را در «قدرت» مى‏نگرند، داراى اين شعار مى‏داند كه:
«قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏؛(3)
در حقيقت امروز هر كه فايق آيد و برتر شود، خوشبخت مى‏شود.»
اين بينش قرآنى و آسمانى موجب گرديده بود كه زهراى عزيز(ع)، فلاح و رستگارى را تنها و تنها در بهره‏گيرى از ارزش‏هاى الهى بداند و با تمام وجود به اين باور دست يابد كه:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى‏ …(4) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها …؛(5) قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون …؛(6)
رستگار كسى است كه خود را [از پليدى‏ها ]پاك گردانيد … هر كس نفس خود را طاهر و پاكيزه ساخت سعادتمند شد … همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهراى مرضيه(ع)، بهترين و برجسته‏ترين مقام، «مقام امين» و «مقام كريم» بود، چنان كه قرآن با اشاره بدان مى‏فرمايد:
«اِنَّ الْمُتَّقيِنَ فى مَقَامٍ أَمِينٍ …(7) و كنوزٍ و مَقامٍ كريم؛(8)
به راستى كه پرهيزگاران در جايگاهى آسوده‏اند … [كه در بردارنده‏] گنجينه‏ها و محل‏هاى پرناز و نعمت است.»
از اين‏رو هيچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقيقت و شخصيت» خويش را در زينت‏هاى زندگى كه بقايى بى‏مقدار و فنايى فراوان دارد، نمى‏نگريست و با نگاه عميق خود «خيرها» يعنى بهترين‏ها و برترين‏ها را - آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان كه هميشگى و ابدى است - جستجو مى‏كرد تا هماره همراه او باشند و تا ابديت از يكايك آنها بهره ببرد. بدين خاطر نگاه او نگاه آسمانى بود و چون آيات قرآن بر اين باور بود كه:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الْدُّنْيا وَ الْباقياتُ الصّالحاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛(9)
مال و پسران زينت زندگى دنيايند و نيكى‏هاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد برتر است.»
و چنين بود كه در لحظه لحظه‏هاى حيات خويش به «روز نياز» توجه شايانى داشت و از ژرفاى دل و انديشه، اندوخته‏هايى براى آن روز فراهم مى‏ساخت، روزى كه:
«لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبِ سَلِيمٍ؛(10)
هيچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد، مگر كسى كه دلى پاك [از تيرگى‏ها و تاريكى‏ها ]به سوى خدا بياورد.»
زندگى جز نفسى نيست، غنيمت شمرش‏
نيست اميد كه همواره نفس برگردد
نه هر آن را كه لقب بوذر و سلمان باشد
راست كردار چون سلمان و چو بوذر گردد
هر نفس كز تو برآيد، چو نكو در نگرى‏
آز تو بيشتر و عمر تو كمتر گردد
پاكى‏آموز به چشم و دل خود، گر خواهى‏
كه سراپاى وجود تو مُطهَّر گردد
هر كه شاگردى سوداگر گيتى نكند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد11

1 همزه، آيه 3؛ ر.ك: تفسير التحرير، ج‏2، ص‏188؛ تفسير الجديد، ج‏3، ص‏347؛ تفسير الكاشف، ج‏1، ص‏48.
2 علق، آيه 6 و 7؛ ر.ك: عبس، آيه 5؛ الليل، آيه 8.
3 طه، آيه 64؛ ر.ك: تفسير الكاشف، ج‏2، ص‏20؛ تفسير الكبير فخر، ج‏5، ص‏205 و ج‏10، ص‏80؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج‏2، ص‏87.
4 الاعلى، آيه 14؛ ر.ك: تفسير المراغى، ج‏5، ص‏166؛ تفسير ملاصدرا، ج‏5، ص‏54؛ تفسير المنير، ج‏9، ص‏98.
5 الشمس، آيه 9؛ ر.ك: الكافى، ج‏1، ص‏401 و ج‏2، ص‏101، 107 و 232؛ وسائل‏الشيعه، ج‏2، ص‏13، 107 و 142.
6 مؤمنون، آيه 1؛ ر.ك: بحارالانوار، ج‏1، ص‏168 و ج‏9، ص‏95 و ج‏40، ص‏89.
7 دخان، آيه 51؛ ر.ك: اعلام‏الدّين، ص‏117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص‏25؛ تحف‏المؤمن، ص‏207 و 297.
8 شعراء، آيه 58؛ ر.ك: دخان، آيه 36.
9 كهف، آيه 46؛ ر.ك: بحارالانوار، ج‏106، ص‏108؛ الاحتجاج، ج‏1، ص‏207؛ ارشادالقلوب، ج‏1، ص‏133.
10 شعراء، آيه 88 و 89؛ ر.ك: تفسير الميزان، ج‏7، ص‏73؛ تفسير كشف‏الاسرار، ج‏9، ص‏345.
11 پروين اعتصامى.(13)

برگرفته از مقاله پيام زن >> شماره ( 139 )  ،ارزش‏هاى جاودان زندگى‏ ،احمد لقمانى

   شنبه 2 اردیبهشت 1391نظر دهید »

وظايف زنان در دوران غيبت امام زمان


وظايف و مسئوليتهايي در دوران غيبت امام زمان بر عهده شيعيان قرار گرفته که براي حفظ خود و جامعه خود و مهيا نمودن آن براي ظهور حضرت بقية الله ارواحنا فداه بسيار مفيد و مؤثر است و اهميت اين وظايف بحدي است که در روايات بسيار تأکيد شده لذا هرگاه زنان يا مردان به وظايف و مسئوليتهايي که بر عهده شان گذاشته اند عمل نمايند و پايبند به آن باشند، اين اشخاص بس با ارزشتر و پراهميت تر از مسلمان صدر اسلام خواهند بود که محضر پيامبر اکرم (ص) را درک کردند چنانکه حضرت رسول خدا (ص)، در جمع اصحابشان فرمودند:

بعد از شمار گروهي بيايند که براي يک نفر از آنان به اندازه پنجاه نفر از شما اجر و مزد منظور گردد.

عرض کردند: اي رسول خدا! ما در جنگهاي «بدر» و «احد» و«حنين» در کنار شما بوديم و در راه خدا جنگ ها کرديم و قرآن در زمان ما نازل شد.

پيامبر فرمود: اگر مشکلات و سختي هاي که براي آنها پيش مي آيد و آنان در مقابل، پايدراي و مقاومت مي ورزند، براي شما پيش مي آمدع نمي توانستيد مانند آنها پايدار و ثابت قدم باشيد.

و در روايت ديگري پيامبر اکرم به حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايند:

بزرگترين مردم از جهت يقين، افرادي هستند که در آخرالزمان مي آيند زيرا آنها پيامبر خدا را نديدند و درک نکردند و همچنين حجت خدا (و امام زمانشان) در غيبت بسر مي برد، ولي آنها به خطوط ترسيم شده بر کاغذ ايمان مي آورند.

خلاصه اينکه در ايام غيبت و دوري از امام عصر زنان که نيمي از جامعه را تشکيل مي دهند بايد نقش سازنده اي داشته باشند و بدانند که آنها نيز موظفند دوش به دوش مردان براي زمينه سازي ظهور امام زمان تلاش عميق و پي گير و خستگي ناپذير بنمايند.

لذا زنان ما نبايد در مقابل وظاي مهم فردي و اجتماعي از خود سستي يا بي تفاوتي نشان دهند بلکه وظايفي که بعضي از آنها در اين نوشته اورده شده است با جديت کامل عمل کنند و با هر فساد و تباهي مبارزه کنند و با عمل و تزکيه نفس خود را از منتظران واقعي حضرت بقية الله ارواحنا فداه قرار دهند. و بر ايمان و صراط مستقيم دين پايدار و مقاومت ورزند تا مصداق کلام گوهر بار پيامبر اکرم (ص) گردند.



حکايت

مرحوم شهيد دستغيب نقل مي کند که در چند سال قبل خانم محترمه و علويه اي که مداومت بر نماز جماعت مسجد جامع داشته به بنده گفت مدتها است که بجدم صديقه طاهره فاطمه زهرا براي نجاتم متوسل شده ام تا اينکه شب گذشته در عالم رؤيا آن حضرت را ديدم عرض کردم: بي بي ما زنان چه کنيم که اهل نجات باشيم؟

فرمود: شما زنان به شش چيز مواظبت کنيد تا اهل نجات شويد. و من غفلت کردم از پرسش آن شش چيز و از خواب بيدار شدم حال شما بگوئيد آن شش چيز کدام است؟

بنده به نظرم رسيد که در قرآن مجيد آخر سورة الممتحنة وظايف زنان و شروط پذيرفته شدن بيعت آنها با رسول خدا را بيان فرموده است.

سپس به آيه 12 از سوره مزبور مراجعه نموده و شماره کردم، ديدم شش چيز است به آن علويه تذکر دادم که قطعاً مراد حضرت صديقه کبري همين شش چيز است و براي اينکه زنان مسلمان وظايف خود را بدانند آيه مزبور با مختصر ترجمه اي نقل مي گردد.

يا ايها النبي اذا جائک المؤمنات يبايعنک علي ان لايشرکن بالله شيئاً و لايسرقن و لايزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينک في معروف فبايعهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم.

يعني اي پيغمبر چون زنان مؤمنه پيش تو آِند و بخواهند که با تو بيعت کنند، بايد عهد ببندند که شش چيز را ترک کنند (نخست) آنکه براي خدا هيچ چيز را شريک قرار ندهند.

(يعني در ذات و صفات و افعال و عبادت به تفصيلي که در کتاب گناهان کبيره است).

(دوم) لايسرقن دزدي نکنيد، از مال شوهران و اغربايشان و از هر کس ديگر.

سوم: لايزنين زنا نکنند.

چهارم: لايقتلن اولادهنّ؛ فرزندان خود را نکشند(و از کشتن فرزند سقط جنين، بلکه ماده تکوين بچه است يعني نطفه و علقه و مضغه که سقط آنها هم حرام و موجب ديه است بتفصيلي که در کتاب گناهان کبيره است.

پنجم: لايأتين ببهتان؛ يعني بهتان و دروغ از پيش دست و پاي خود نبافند و بر کسي نبندند مانند اينکه بچه اي را از سر راه بردارد و بگويد آنرا زائيده ام و فرزندم هست و مانند اينکه زنان پاکدامن را قذف کنند و بهتان زنا بر آنها ببندند و بطور کلي هر بهتاني را بايد ترک کنند.

ششم: لايعصينک؛ و اي محمد (ص) مخالفت تو را نکنند در هر چيز بآن فرمان دهي ( مانند: نماز و روزه، حج، زکوة، و ولايت و مانند لزوم اطاعت از شوهر و پرهيز از نظر و لمس با اجنبي و غيره).

فبايعنّ؛ يعني پس با اين زنان بر شرطهائي که گفته شد بيعت کن و بر ايشان از خدا آمرزش خواه که خدا آمرزنده و مهربانست.


موضوعات: فرهنگ مهدويت
   پنجشنبه 31 فروردین 1391نظر دهید »

تعداد 50 نفر طلاب مدرسه علميه حضرت زهرا سلام اله عليها  روز دوشنبه 91/1/28 ساعت 12 ظهر به اتفاق معاون فرهنگي مدرسه در نماز جماعت ظهر و عصر به امامت آيت اله ناصري در مسجد كمر زرين اصفهان شركت نمودند و به درخواست طلاب سفارشاتي به ايشان نمودند و آنها راسفارش به استغاثه به امام زمان نمودند. و بعد از آن به زيارت علامه مجلسي رفتند وبعد از صرف ناهار به امامزاده  درب امام رفته و زيارت نمودند


موضوعات: عمومی
   چهارشنبه 30 فروردین 1391نظر دهید »

1 ... 85 86 87 ...88 ... 90 ...92 ...93 94 95 ... 101