مهار تهاي زندگي
مهارتهاي زندگي همانطور که ميتوان از عنوان آن فهميد، روشها و شيوه هاي ضروري براي يک زندگي سالم و سازنده است. به عبارت بهتر اين مهارتها مجموعهاي از تواناييها هستند که سبب سازگاري ما با محيط و شکلگيري رفتارهاي مثبت و مفيد ميگردند. اين تواناييها ما را قادر ميسازند که نقش مناسب خود را در جامعه به خوبي ايفا نموده و بدون اينکه به خود يا به ديگران آسيب برسانيم. با خواستهها و انتظارات و مسائل و مشکلات روزانه بويژه در روابط خود با ديگران به شکل موثرتري روبرو شويم. مهارتهاي زندگي و نحوه کسب آن متنوع و مختلف هستند و به جهت رعايت اختصار و پرهيز از اطاله کلام با تعداد از آنها آشنا شده و به توضيح هر يک از آنها ميپردازيم:
1ـ مهارت تصميم گيري صحيح در زندگي: همه ما در زندگي روزانه با موقعيتهايي مواجه ميشويم که ناچار به تصميم گيري هستيم. بعضي اوقات اين تصميم گيري بسيار ساده و مربوط به مسائل عادي زندگي ماست. براي مثال: نوجواني تصميم ميگيرد از پول توجيبي خود يک عدد ساندويچ از بوفه مدرسه خود بخرد. يا هر کدام از ما تصميم ميگيريم به منظور رسيدن به مکان خاصي از اتوبوس استفاده کنيم يا از تاکسي يا از سواريهاي کرايهاي و يا از مترو. همين طور است دانش آموزي که تصميم ميگيرد از حالا به بعد شاگرد مرتب و منضبطي باشد. اين مثالها و مسائل بسيار ديگر جزو کارهايي است که براي ما خيلي اهميت ندارد و چندين مورد از اين دست تصميم گيري ها در زندگي روزانه اتفاق ميافتد. اما زماني هم هست که تصميم گيري در مورد يک موضوع ميتواند سرنوشت زندگي فرد را در جهت مثبت يا منفي (از نظر خودش) عوض کند. مثلا نوجواني که در پايان سال اول متوسطه انتخاب رشته مينمايد، با اين کار مسير زندگي تحصيلي آيندهاش را ترسيم ميکند. در مراحل بالاتر همين فرايند ميتواند در مورد شغل آينده، انتخاب همسر و… مصداق داشته باشد. با اين پيش زمينه حال ميخواهيم بدانيم تصميم گيري چيست؟ و چه فرايندي را ميتوان براي آن مدنظر قرار داد؟ اعتقاد بسياري از روان شناسان اين است که تصميم گيري ميتواند شاخص مهمي براي شناخت رشد عقلي، عاطفي، اجتماعي و رواني افراد باشد. به عبارت بهتر کسي که بتواند در زندگي فردي، تحصيلي، شغلي، خانوادگي و اجتماعي خود بهترين تصميم را بگيرد، ميتوان گفت که او از نظر ذهني و عقلي و ساير جنبهها به رشد مطلوب رسيده است. اما اگر کسي نتواند تصميم مناسبي اتخاذ نمايد، احتمالا هنوز به رشد عقلي مناسب دست پيدا نکرده است.
روشن است که از هر کس نمي توان انتظار تصميم گيري صحيح و عاقلانه داشت. کسي که درباره موضوعي تصميم ميگيرد، اولا بايد نسبت به موضوع مورد انتخاب آشنايي و آمادگي کامل داشته باشد. ثانيا، نقاط قوت و ضعف پيامد تصميم گيريهاي خود را پيش خود سبک و سنگين نموده و طبيعتا آن چيزي که بيشترين نفع و کمترين ضرر را به همراه دارد، انتخاب کند و ثالثا از روي عقل و اراده تصميم گرفته باشد، تا بعدا مجبور به تغيير موضوع نباشد.
حداقل دو عامل تصميم گيري انسان در ارتباط با موضوعي دخيل هستند: الف- سودمندي: يعني يک فرد جهت اتخاذ تصميمي فکر سود و زيان آن را ميکند. به عبارت بهتر موضوع مورد تصميم تا چه انداز براي فرد ميتواند منفعت و يا حداقل جذابيت داشته باشد. البته يک چيز را نبايد فراموش کرد و آن اينکه يک چيز ممکن است براي يک فرد مهم و جذاب و براي فرد ديگر کاملا بياهميت باشد.
ب - احتمال موفقيت: چنانچه فردي براي تصميم در مورد موضوعي احتمال موفقيت را بيشتر بداند، نسبت به انجام تصميم در آن مورد هيچ ترديدي به خود راه نخواهد داد و بر عکس احتمال شکست در هر کاري انسان را دچار ترديد و دو دلي مينمايد.
با توجه به اينکه همه افراد آگاهيهاي لازم در مورد مسائل مختلف را در اختيار ندارند بهتر است در اخذ تصميم از تجارب افراد آگاه و راهنمايي و مشورت انسانهاي متخصص در امور مختلف بهره مند گردند.
اصغر تنكابني - روانشناس تربيتي
خوشبختي دور نيست
ازدواج يک رابطه تأييد شده اجتماعي بين دو انسان بالغ و باشعور است. زوج سالم از روي ميل يکديگر را انتخاب و به يکديگر متعهد مي شوند. به طور کلي يک ازدواج هنگامي صورت مي گيرد که نقاط اشتراک زن و مرد از نقاط اختلافشان بيشتر باشد. يک رابطه سالم زناشويي سعي دارد بر پايه مساوات و برابري و عشق پيشرفت کند تا خوشبختي زوج را فراهم آورد. بسياري از زوج هاي جوان برداشتهاي مختلفي از خوشبختي دارند. اختلاف در تعريف خوشبختي آنقدر فاحش است که هر انساني را بي شک به تعجب وا مي دارد. از زوجي که بهترين و عاقلانه ترين حالت خوشبختي را توانايي ها و امکانات و آموخته هاي بالقوه خود مي دانند که بايد به فعل در آورند تا زوجي که خوشبختي را در بدترين و بي انصافانه ترين حالت يک رويا و هدف آزماني و غير قابل دسترسي مي دانند که مانند پرنده از دست هاي ملتهب ما مي گريزد. به طور کلي خوشبختي مانند يک هنر است و همانطور که ما مي توانيم هنر کوزه گري، نقاشي يا موسيقي را ياد بگيريم مي توانيم هنر خوشبخت بودن را هم ياد بگيريم و با در دست گرفتن مهار زندگي ثابت کنيم که خوشبختي دور نيست!
موضع گيري را کنار بگذاريد
شايد بدترين حالت براي احساس عدم خوشبختي در يک زوج، عدم درک يکديگر و موضع گيري در برابر افکار، اعمال و انديشه هاي يکديگراست. مردان بايد سعي کنند که از تأثير سخنان و رفتار خود بر روي همسرشان آگاه باشند و براي زنان لازم است که جلوي تمايل خودشان را به اينکه هر واقعه را بيش از معني واقعي اش تفسير کنند بگيرند. زنان لازم است در هيچ شرايطي خود را کنار نکشند و يا متقابلاً به شوهر خود حمله نکنند. بهتر است احساسات خود را به شوهرشان ابراز کنند تا بينشي در مورد واکنش هايشان به او بدهند. حمايت عاطفي زوجين از طرف مقابل در همه حالات به جاي موضع گيري سبب مي شود که طرف مقابل احساس کند که به او اهميت مي دهد و داراي ارزش است و اين همان احساسي است که در تمام ما انسان ها وجود دارد و گاه نياز داريم که آن را تقويت کنيم.
در جدال ها منصف باشيد
ياد بگيريد که عقايدتان را بدون هيچ گونه حرف آزار دهنده و نيش و کنايه اي بيان کنيد. ذکر اين نکته که همسران خوب هيچ وقت با هم مجادله نمي کنند بسيار اشتباه است. هيچ زندگي اي بدون کشمکش نيست و وجود کشمکش و اختلاف نظر در زندگي نشان دهنده انديشمندي و بلوغ فکري طرفين مي باشد. بايد دانست که نفس اختلاف مشکل ساز نيست بلکه نحوه برخورد زوجين با اختلافات مهم مي باشد.
سعي کنيد در جدال ها از اعمال خشونت و برچسب هايي چون بي فکري و گستاخي به شدت پرهيز کنيد و در عين حال برابري را هم رعايت کنيد. عاشقي که بداند بيش از آنچه که استحقاق دارد به دست مي آورد، دلواپس مي شود و وجدان معلومي پيدا مي کند و اگر بداند کمتر از حقش دريافت مي کند، خشمگين و کينه جو مي شود. رابطه زناشويي منصفانه که مبتني بر برابري باشد به شکل عجيبي محکم و استوار مي گردد.
رابطه عاطفي را فراموش نکنيد
همه مي دانيم که تماس محبت آميز احساس خوبي است که باعث صميميت يک زندگي مي شود و فقدان اين برخوردهاي بشري مي تواند به انزواي شديد و دوري از يکديگر و سردي زندگي منجر شود. عليرغم تمام اين موارد افراد کمتر از آنچه که تصور مي کنند يکديگر را از لحاظ احساس لمس مي کنند. راز تماس هاي احساسي در وهله اول تنش زدايي و بعد نزديک شدن به يکديگر است و اين چيزي است که امروزه دانشمندان از نقش آن در بهبود زندگي سخن گفته اند. کشيدن دستي بر پشت يکديگر، در آغوش گرفتن، تقديم يک شاخه گل، تکان دادن دست براي يکديگر و حتي گفتن يک کلمه محبت آميز احساس خوشبختي بين زوجين را بيش از پيش متجلي مي سازد.
افکارتان را عوض کنيد
سعي کنيد پس از آغاز زندگي مشترک، افکار و احساسات قديمي و خودخواهانه خود را کنار بگذاريد و ديدتان را وسعت ببخشيد. مطمئناً با اين رويه در زندگي دچار سردرگمي و مشکل نخواهيد شد. اگر با همسرتان دچار مشکل شده ايد نگذاريد ناراحتي در دل طرف مقابلتان لانه کند و به بذر کينه تبديل شود. سعي کنيد با ناراحتي او ارتباط صحيح برقرار کنيد. افکار مبارزه طلبانه و لفظ «من» را از خود دور کنيد؛ در مورد موارد و مشکلات حتي جزئي ترين آنها مشورت کنيد و سعي در ثابت کردن خود و عقايد خود نداشته باشيد.
صميمي باشيد
صميميت عاطفي براي هر دو جنس اهميت وافر دارد اما تبعات آن نزد دو جنس متفاوت است. در مورد زن، صميميت باعث شادماني در زندگي او مي شود، در اين مورد، اعتماد به نفس و انعطاف پذيري بيشتري ايجاد مي کند که مشوق وي در پيشرفت هاي دنيوي است. خوشبخت ترين زوج ها همسر خود را حتي بيش از خود او در پرتوي خوش بيني و مثبت باوري مي نگرند، آنها مي توانند امور مهم زندگي از جمله ارتباط زناشويي شان را با يکديگر به بحث بگذارند و در نتيجه احتمال پا بر جا ماندن عشقشان بيشتر است و صميميت اين زندگي انگيزه هاي لازم را براي احساس خوشبختي ايجاد مي نمايد.
گفتگو را فراموش نکنيد
زوج ها نياز دارند که با هم صحبت کننند به طريقي که احساس کنند به هم نزديک هستند. هر روز حتي اگر خسته هستيد، ولو براي چند دقيقه با همسرتان به گفتگو بنشينيد و از مسائل روزمره با خبر شويد. سعي کنيد حتي در مواقع پر مشغله و هنگامي که حتي کارهاي زيادي براي انجام دادن داريد با هم صحبت کنيد، مهم نيست که راجع به چه موضوعي صحبت مي کنيد، مهم اين است که مسئله اي هر قدر هم که کم اهميت، سبب نزديکي و درک عميق طرفين مي گردد. سعي کنيد که در هنگام گفتگو از تحريک اعصاب يکديگر به شدت اجتناب کنيد و همچنين از بيان مسائل خودداري نکنيد. شما مي توانيد راجع به هر موضوعي که دوست داريد صحبت کنيد، اگر مي خواهيد راجع به مسأله يا موضوعي صحبت کنيد که کمي براي شما مشکل است مي توانيد با گفتن جمله: «مي خواهم راجع به مسأله اي صحبت کنم که کمي مشکل است». شرايطي را به وجود آوريد که بتوانيد راحت تر صحبت راجع به موضوع مورد نظر را آغاز کنيد. لازم است که زوجين برخي اوقات موضوع بچه ها و مشکلات خانه را کنار هم بگذارند و به جاي آن راجع به مسائل مورد علاقه يکديگر صحبت کنند. آيا تا به حال فکر کرده ايد که همسرتان علاقه دارد راجع به چه موضوعي صحبت کند؟! از ديگر مزاياي گفتمان و گسترش فرهنگ صراحت و مبادله اطلاعات و خواسته هاي صحيح، مقابله با سوء تفاهم است. شايد تاکنون متوجه اين نکته بديع نشده بوديد که يکي از روش هاي موثر و کارساز در عرصه روابط انساني در وهله اول تبديل دروني شکايت به درخواست و سپس اعلام درخواست به راحتي و با صراحت لهجه و صداقت مي باشد.
با گذشت و قانع باشيد
گذشت و فداکاري از صفات عالي بشر است و در زندگي او از شرايط اصلي به شمار مي رود. سعي کنيد فداکار باشيد و گاهي از اشتباهات و خطاي يکديگر چشم پوشي کنيد تا اختلافات برطرف شود. هنگامي که مرتکب اشتباهي مي شويد سعي کنيد حتماً عذرخواهي کنيد، حتي اگر تقصير از شما نبوده است. سعي کنيد همسر خود را با تمام خصوصيات اخلاقي، رفتاري و جسمي (ظاهري) قبول داشته باشيد و به داشتن او افتخار کنيد و با صبر و حوصله و تشويق هاي به موقع و حساب شده سبب اصلاح يکديگر و در نهايت پيروزي يکديگر شويد و با کمک و مساعدت و قناعت در خواسته ها، يکديگر را به مرحله اي از زندگي که مي خواستيد برسانيد و زندگي اي سرشار از آرامش، آسايش و خوشبختي داشته باشيد.
عشق را فراموش نکنيد
براي داشتن يک زندگي سرشار از خوشبختي، هم بايد به ديگران عشق ورزيد و هم مورد عشق و محبت آنها واقع شويد. زندگي بدون عشق خالي از نشاط و خوشبختي است؛ زندگي بدون عشق زندگي در انزوا و غربت است؛ وقتي يک زوج به هم عشق مي ورزند و مورد مهر يکديگر قرار مي گيرند حس مي کنند که در زندگي طرف مقابل تفاوتي ايجاد مي کنند و اين تفاوت مطمئناً به تفاهم خواهد رسيد. ممکن است برخي بر اين باور باشند که عشق و مهر اصيل، فراموش کردن خويشتن است. اينان معتقدند که عشق واقعي بايد فداکارانه باشد. اگر نتوانيد به ديگران اين امکان را بدهيد که متقابلاً محبتشان را به شما عرضه کنند و اگر نتوانستيد ابراز عشق آنها را بپذيريد به احتمال زياد رنجش به دل مي گيريد. خدمت به ديگران، رسيدگي به آنها و از خود مايه گذاشتن اشکال ندارد اما در ضمن، توجه به نيازهاي خود هم از اهميت فراوان برخوردار است. بايد به ديگران هم اين امکان را داد تا متقابلاً به ما خدمت کنند و نيازهايمان را برآورده سازند. عشق متقابل و دو طرفه عشقي است واقعي و نه رمانتيک و خيال پردازانه و گاه زجر آور و در مقالب عشق يکسو نوعي خدمتگذاري است تا عشق و دوست داشتن.
طبق نظر مشاوران، زندگي زناشويي بر سه پايه است: «من،تو و ما». «ما» به مثابه يک حساب مشترک بانکي است، اگر شخص از خودش بيشتر مايه بگذارد طرف مقابل متوقع تر مي شود.
خوشبختي دور نيست
اگر شما بدانيد که فقط 15 دقيقه ديگر زندگي مي کنيد، چه مي کنيد؟ آيا به اين مسأله فکر کرده ايد؟ از خود بپرسيد براي چه زنده هستم و چرا زندگي مي کنم؟ به ياد داشته باشيد که خوشبختي يک هدف آرماني و غير قابل دسترسي نيست که انگار بايد روزي نه چندان نزديک اتفاق بيفتد. خوشبختي را عيني تر و ملموس تر در نظر بگيريد. چرا خوشبختي را دور از دسترسي تلقي مي کنيد؟ چون نمي خواهيد باور کنيد که خوشبختي در درون ماست و کليدش را هم در دست داريم و هر لحظه اراده کنيم مي توانيم خوشبختي را احساس کنيم. پيش از هر چيز باور کنيد که خوشبختي يک اتفاق نيست بلکه کاري است که بايد انجام دهيم، درست مثل همه فعاليت هاي متمرکز ديگر. پس بياييد از حداقل ها، حداکثر استفاده را کنيد و بر اساس توانايي هاي فردي و اجتماعي، خوشبخت ترين زندگي را براي خود و خانواده تان به وجود آوريد.
خانواده در تفکر اسلامي جايگاهي بسيار رفيع دارد. برخي از امور درخانواده مهم هستند؛ ولي مهمتر از تمامي امور که نميتوان جايگاه آن را از نظر اهميت مشخص کرد، تربيت ديني فرزندان است. تربيت ديني در خانواده جوانه ميزند و در اجتماع ثمر ميدهد. مقالهاي که خواهيد خواند به بررسي ديدگاه تربيتي فرزندان از جنبههاي عميق قرآني و احاديث حضرات معصومين عليهم السلام پرداخته و نقش خانواده در تربيت فرزندان را با اين نگاه کاويده است.
با توجه به ارزش و قداست خانواده در مييابيم که: خانه، اولين مدرسۀ تربيت اخلاقي و ديني است و کودک به تدريج بر اساس مشاهدات روزمره، پايههاي اخلاقي خود را پيريزي ميکند. در محيط خانه کودک تعاليم خوب و بد را فراگرفته و زيربناي اخلاقي او شکل ميگيرد. کودک مثال نهال تازهاي است که هر طور او را پرورش دهيم، رشد ميکند و نيز آنچه را که بطور منظم در محيط خانه ميبيند، نسبت به آن انس پيدا ميکند. مشاهده آداب ديني و عبادات مذهبي بويژه نماز که در شبانهروز بطور منظم از طرف بزرگترها در محيط خانه رخ ميدهد، در ذهن و روان کودک نقش ميبندد.
با توجه به حس تقليــد کودک، مشاهده ميشود که او با شروع سال دوم زندگي، از حرکــات والدين تقليــد ميکند. اگر انجـام اين حرکات با نوازش و تشويق والدين همراه باشد، بر رغبت کودکان ميافزايد. وقتي مادر چادر نماز بر سر ميگذارد و به نماز ميايستد، دختر4 ساله دوان دوان به سراغ چادر يا روســـري خود رفته و آن را بر سر ميکشد و مانند مادرش به رکوع و سجود ميرود.
اگر مادر پس از اتمام نماز يک شکلات يا هديه به کودک دهد، سبب تقويت روحيه نماز خواندن در کودک ميشود. وقتي کودک بزرگتر ميشود، از رفتن به کلاسهاي مذهبياي که بصورت قصه و زبان ساده دين را توضيح دهد، استقبال ميکند. بنابراين به والدين توصيه ميشود زندگي انبياء و داستانهايي در مورد نماز را براي کودک خود بازگو کنند.
وقتي کودک خردسال بر اساس تقليد و الگوبرداري از والدين و ديگران، خود به رکوع و سجود ميرود و حرکات و افعال يک نمازگزار را انجام ميدهــد و بر اثر تقويت و تشويق، ميل و گرايش به نماز در او نيرومند ميشود، ميتوان اقامه نماز به صورت جماعت را در او قــوت بخشـيد. والديني که اهل عبادت و نمـاز هسـتند، مواقعي که اقوام دور هم جمع ميشوند، نماز را به جماعت در خانه برگزار نمايند و با خوش رويي، فرزندان خود را به نماز دعوت کنند. به تـــدريج اين فـرضيه را ميتوان از منـــزل به مسجد محل کشانيد و بدين ترتـيب است که خانواده به نحو احسن ميتواند فرزند خود را در گرايش به نماز ياري و کمک نمايد.
قرآن ميفرمايد: “ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر". “نماز انسان را از فحشاء و منکر باز ميدارد.”
(سورۀ عنکبوت، آيۀ 45)
در جاي ديگر ميفرمايد: “اقم الصلاة لذکري". “نماز را براي ياد و توجه من به پا دار.”
(سورۀ طه، آيۀ 14)
و در جاي ديگر ميفرمايد: “و انما للکبيرة الاعلي الخاشعين". “نماز بار سنگيني است مگر براي افراد خاشع.”
(سورۀ بقره، آيۀ 45)
پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه و آله فرمودهاند:
“رکعتان من عالم خير من سبعي رکعة من جاهل". “دو رکعت نماز عالم، بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است.”
در حديث است: “نماز را در وقتش چنان بخوان که گويا آخرين نماز توست و تو بعد از نماز با دنيا خداحافظي ميکني.”
( بحار الانوار، ج/84، ص/223)
حضرت علي عليه السلام فرمودهاند:
“لاقربة بالوافل اذا اضرت بالفرائض". “هرگاه نمازي مستحب به نمازهاي واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت موجب قرب به خدا نخواهد بود.”
(الحياة، ج/1، ص/318) ( پرتوي از اسرار نماز محسن قرائتي، ناشر: ستاد اقامه نماز، پائيز 1386، صحفه 26).
(مقدمه)
از آنجايي که روح پرستش از همان ابتداي خلقت انسان در نهاد او جاي گرفت، انسان همواره به دنبال پناهگاه مطمئني بود تا بتـواند به معبـود خويـش دست يابد. روح او خـدا را جستجـو کرد و در حال نماز خواندن، پي به خدا برد. الکسيس کارل فرانسوي مينويسد:
( نيايش در مرحلۀ عاليتر خود از سطح درخواست و عرض حال، فراتر است.)
نماز به قدري فضيلت دارد که حتي زماني که پيامبر(ص) صاحب کوثــر شد، براي تشکـر و قدرداني از خداوند متعال، راهي را جهت شکرگـــزاري از او طلبيد. خداوند فرمود: نخست نمــاز بخوان و بعـد از آن قرباني کن و به مستمندان ده.
جنبههاي تربيتي نماز، بخشي است که تاثيرات قابل مشاهده نماز را بيان ميکنند. اين تاثيرات عبارتند از:
1ـ تهذيب اخلاق 2- روح خوشبيني 3- تکرار نمازها
اعمال مذکور در شبانهروز باعث بروز حالات معنوي در انسان نمازگزار ميگردند.
در مورد اينکه چگونه کودک به نماز علاقه و گرايش داشته باشد و آن را انجام دهد، ميبايست از ابتداي حيات کودک دقت لازم صورت گيرد. نوع انتخاب همسر نيز خود ميتواند در زمان شکلگيري فرزند، نقش مهمي داشته باشد؛ چراکه کودک بيشترين ساعات خود را درخانه و با مادر سپري ميکند. وقتي که اين قضيه با دقت صورت گيــرد، کودک از همان سنين اوليه، تقليد اعمال ديني بويژه نماز را در رفتار پدر و مادر جويا ميشود.
برخي از کودکان در سنين 2 الي 3 سالگي و برخي از 4 سالگي اين حس را بروز ميدهند. البته در 6 سالگي به عينيت ميتوان آن را مشاهده کرد. زمان آغاز نماز خود سخني جداگانه است. در خاندان اهل بيت(ع) کودکان از 5 سالگي نماز ميخواندند؛ اما در افراد عادي کودکان بايد از سنين 7 سالگي به خواندن نماز بپردازند. علت آن هم اين است که کودکان تا سن 7 سالگي بايد بازي کنند.
(ماهنامه پرورشي تربيت وزارت آموزش و پرورش، شماره 10و11، تابستان 1383، صفحه 19)
بنابراين ما خانوادهها بايد سعي بر آن داشته باشيم که از همان اوان کودکي فرزندانمان را با نماز آشنا سازيم؛ زيرا سعادت و خوشبختي آنان مهمتـر از هر چيز، در خواندن نماز و عمل به دستورات آن است و به اين آيه شريفه قـــرآن تمسک جوييم که:
“ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر". و بدين ترتيب آيندۀ فرزندانمان بيمه خواهد شد.
داشتههايمان را پاس بداريم
سالها پيش، اميرمؤمنان(ع) بر سست عنصري و ناتواني خواص در دفاع از حق شوريد و جسارت و پافشاري دشمن را بر انگارههاي پوچ و باطل ستود. خلق و خوي مذمومي كه در نهايت به عقب نشيني سپاه حق، پيشروي دشمن و چيرگي آنها بر سرزمينهاي اسلامي و يغماي حيثيت، ناموس و اموال مسلمانان انجاميد:
وَ انّي لَاَظُنُّ ان هؤلاء القوم سُيدالون منكم باجتماعهم علي باطلهم و تفّرقكم عن حقّكم»[1] صبحي صالح، نهجالبلاغه، خطبه 25 بيجهت نيست كه آنحضرت ياران مرعوب و سست اراده را مكرراً سرزنش و نفرين كرد:
«فيا عجباً! عجباً!، واللّه يميت القلب و يجلب الهمّ من اجتماع هؤلاء القوم علي باطلهم و تفرقكم عن حقكم! فقبحاً لكم و ترحاً… قاتلكم الله، لقد مَلاءتم قلبي قيحاً… اللهم انّي مللتهم و ملّوني و سئمتهم و سئموني فابدلني بهم خيراً منهم و ابدلهم بي شرّاً منّي»[2] صبحي صالح، نهج البلاغه، 27
امروز نيز همان زخم كهنه و تلخ، سر باز كرده است. جوامع غربي به رغم فروپاشي كانون خانواده، سقط جنين، كودكان سر راهي، انحرافات جنسي، ناهنجاريهاي اخلاقي، روسپيگري و تجارت فحشأ، رشد منفي جمعيت و بحران نسل كه همه روزه اخبار آن در جهان منتشر ميشود امّا با غرور و جسارت كامل به دفاع از اين پيامدها و برون دادها، پرداخته و حتّي آن را لازمه آزادي زنان و شادمانه زيستن آنها ميدانند.[3] ميشل، آندره، پيام يونسكو، شماره، 23 جالبتر آن كه با برپايي كنفرانسها، تدوين كنوانسيونها و تبليغات گسترده به تحميل آن بر ديگر ملل و نحل همت گماردهاند.
در اين روي سكه، امّا جوامع اسلامي با تكيه بر منبع لايزال وحي و آموزههاي وحياني، زمين گير شده و با پيوستن به موج فرهنگي غرب، سنگرهاي ارزشي خود را ـ از جمله در مسائل زنان ـ يك به يك به فرهنگ بيگانه واگذار ميكنند. البته از بسياري از كشورهاي اسلامي انتظاري بيش از اين نيست چراكه فقر شديد فرهنگي و ظلم و ستمهايي كه حتّي هم اينك بر جامعه زنان روا ميدارند، آنها را در موضع ضعف قرار داده است. امّا اين رويكرد حتي در ضعيفترين شكل آن، از ايران اسلامي پسنديده نيست.
ما در جهان امروز، مدعي غرب، فرهنگ غربي والگوها و مدلهاي آنها هستيم و در درون مرزهاي فرهنگي خود، به يمن اسلام و انقلاب، به الگوها و گزينههايي دست يافتهايم كه آثار و نتايج حقيقي و واقعي آن، جوامع غربي را به حسرت و سردرگمي دچاركرده است. به يمن همين الگوها و گزينههاي نوين است كه:
ـ زنان مسلمان با رعايت همه شوون و حريمهاي اخلاقي، مؤقرانه، در كنار همسر و خانواده نقشهاي بي بديلي را در عرصههاي علمي، آموزشي، اجتماعي و فرهنگي به خود اختصاص دادهاند. حضور موثر و تعيين كننده زنان مسلمان بويژه در عرصههاي علمي و پژوهشي و نهضت نرمافزاري با هيچ يك از برهههاي تاريخي ايران زمين قابل مقايسه نيست به گونهاي كه امروز حتي زنان غربي به الگوي زن مسلمان گرايش پيدا كردهاند.
ـ جامعه ديني ما به ظهور خيل عظيمي از زنان سلحشور و فداكار مفتخر است كه براي آرمانهاي مقدس ديني و انساني همچون معنويت، عدالت، امنيت و آرامش جامعه، همسران و فرزندان خود را بيهيچ توقع و انتظاري، در راه خدا به مسلخ فرستادند. در سايه استواري و حمايت چنين همسران و مادراني بود كه مسؤولان نظام و فرماندهان نظامي، توفيق يافتند در آرامش تمام به مديريت بحران و جنگ بپردازند. فرشتههاي زميني كه امروز جوامع فردگراي غرب بويژه آمريكا در روِياي داشتن آنها همهگونه تدابيرتشويقي اتخاذ كردهاند اما با مرگ يك سرباز آمريكايي، نظم اجتماعي از سوي خانوادههاي سربازان متشنج و مختل ميشود.
ـ قلب خانواده هنوز در پيكره ايران اسلامي ميتپد و يگانه شكل مقبول روابط مشترك است.
ـ روابط صميمانه خويشاوندي به سردي و نابودي نگراييده است و عامل مهمي در كاهش بحرانهاي رواني و عاطفي است.
جامعه ديني و مسلمان ما با بحرانهاي بزرگ جنسي و اخلاقي غرب ـ همچون سقط جنين، كودكان سرراهي، فروپاشي خانواده، انحرافات جنسي و مهمتر رشد منفي جمعيت و نابودي نسل مواجه نيست.
با وجود اين دستاوردهاي سترگ، معنا ندارد كه در مقابل مدلهاي رنگباخته غربي، كوچكترين كرنشي صورت گيرد، چه رسد به اينكه همهساله در گزارشهاي رسمي، تقيد به الگوها و برنامههاي كشورهاي غربي را اعلام نماييم.
ناگفته نگذاريم كه اين نوع نگاه، دچار خوشبيني مفرط و ايدهآليستي نيست و بر نابسامانيها و كاستيهاي موجود اذعان دارد امّا معتقد است كه حجم وسيع تبليغات و جنگ رواني عليه اسلام و انقلاب كه از طريق برجستهسازي و بزرگ نمايي مشكلات پيگيري ميشود، موجب نوعي يك سويهنگري، بدبيني، دلسردي و نوميدي شده است كه بهويژه در رسانههاي مكتوب و مطبوعات به چشم ميخورد و همين سرخوردگي و نوميدي زمينه را براي پذيرش تدريجي الگوها و مدلهاي غربي فراهم آورده است. بروز درد و ظهور علايم بيماري براي هر تن سالمي قابل پيشبيني است امّا توجه افراطي به آنها نبايد موجب دلسردي و ناميدي از كل پيكره شود بلكه بايد با خويشتن داري، تأمل و برنامه ريزي به درمان و پيشگيري آنها پرداخت. بهرحال جامعه ديني ما “دوران گذار فرهنگي” و جايگزيني و تثبيت فرهنگ ديني را ميپيمايد و دوران گذار و انتقال در هرجامعهاي كه رخ دهد، طبيعتاً با يكسري كنشها و تنشها روبهرو است. هدف جنگ وسيع تبليغاتي و رواني نظام نوين جهاني عليه انقلاب آن است كه با تكرار، بزرگ نمايي و غيرطبيعي جلوه دادن اين اختلالات و معضلات، رقيب جدي جديد را از صحنه خارج كند و از اين طريق و در مغالطهاي آشكار، حقانيت خود را اثبات كند.
ظاهراً و مع الاسف، در اين مسير كم هم موفق نبوده است و اين همان درد و خطري است كه نگارنده را بر نگارش اين چند سطر هشدار، تحريك و تحريض نمود. اين در حالي است كه مشكلات و معضلات موجود در مقابل آفتاب دستاوردهاي بزرگ اسلام و انقلاب مانند شاپركهايي هستند كه نميتواند و نبايد فرصت خودنمايي پيدا كنند چه رسد به اينكه موجبات شك و ترديد در وجود آفتاب را فراهم آورد.
بيائيد در شرائط حساسي كه جهان معاصر آبستن رويارويي تمام كفر در برابر اسلام و انقلاب اسلامي است، از تكرار دوباره تاريخ جلوگيري كنيم و سستي و مداهنه در دفاع از حق را بار ديگر تجربه نكنيم، به داشته هايمان ايمان آوريم و آنها را آگاهانه و مؤمنانه پاس داريم و با اعتقاد و جسارت كامل به معرفي و دفاع از آن در مقابل گزينههاي رو به افول غرب بپردازيم. بي شك براي تحقق اين مهم، توجه به چند نكته اساسي، ضروري است:
1 ـ اطلاع رساني اميد بخش
جايگاه ممتاز زنان در آموزههاي ديني و نقش موثر آنان در پيروزي و استمرار انقلاب اسلامي موجب شده است كه در طول دو دهه گذشته، تلاشهاي ارزشمندي براي بهبود وضعيت زنان در جمهوري اسلامي صورت گيرد. اين تلاشها در عرصههاي مختلف (اقتصادي، سياسي، علمي، آموزشي، فرهنگي، هنري و ورزشي) دستاوردهاي بزرگي را به همراه داشته است كه قابل قياس با هيچ يك از دورههاي تاريخي نيست. بازگويي، بازخواني و اعلام مكرر اين گونه موفقيتها، ضمن اين كه شكر نعمت و تعظيم شعائر الهي محسوب ميشود، نوعي تقدير و قدرداني از مجاهدتهاي خاموش انقلاب اسلامي و موجبات اميدواري افكار عمومي به آيندهاي روشن را فراهم ميكند. اشخاص حقيقي و حقوقي فعّال در موضوع زنان، به بهانه اختلاف سليقه و نقد و انتقاد، نميتوانند و نبايد به تخريب يكديگر، ناديدهانگاري موفقيتها و بزرگ نمايي اشكالات و معايب همديگر بپردازند. اين رويه ناصواب، كه با عنوان “تشييع فاحشه” مورد مذمت شديد قرآن قرار گرفته است، اطلاع رساني را از مسير مثبت و اميدبخش به ميداني براي تاخت و تاز بدبينيها و بدگوييها تبديل ميكند. نتيجهاي كه از وراي اين مباحث و اطلاعرساني منفي عايد افكار عمومي ميشود، سرخوردگي و نااميدي از آينده است. بنابر آنچه گذشت رويه اطلاع رساني در رسانههاي مكتوب و غير مكتوب بايد مورد بازشناسي و تغيير قرار گرفته و موسسات و نهادهاي فعّال در موضوع زنان از هم اكنون، متعهد شوند كه در جهت تبديل اطلاع رساني منفي به اخبار مثبت، واقعي و اميد بخش گام بردارند.
2 ـ بازگشت به خويشتن
با گذشت بيست و ن سال از انقلاب اسلامي، هنوز متون اسلامي ـ و هم فرهنگ و خرده فرهنگهاي ايراني ـ مورد كاوش تخصصي دقيق، عميق و جامع در همهِ زمينهها ـ و از جمله مباحث زنان ـ قرار نگرفته است و از ارايه الگويي عيني و راهبردي محروم بودهايم. اظهار نظرهاي رسمي و غير رسمي هم كه در مباحث زنان صورت ميگيرد، اصولاً مستند به دين ژوهي و بررسي روشمند منابع و متون ديني نيست. برداشتها و استحسانات سطحي و عاميانهِ ديني و مسامحه در ارايه الگويي مستند از زن مسلمان، موج گسترش اظهار نظرهاي غير كارشناسي، سليقهاي و كاملاً متعارض به نام اسلام در فضاي فرهنگي جامعهِ ما شده است.
بنابراين در وضعيت كنوني، سازماندهي مطالعات كارشناسي در متون ديني به منظور ارايه الگويي جامع و راهبردي از زن مسلمان در عصر حاضر، از سياستهاي راهبردي نظام و جامعهِ زنان محسوب ميشود. در غير اين صورت، ارتباط متقابلِ فرهنگي معنا و مفهومي نخواهد داشت و نمايندگان و نخبگان فرهنگي ما در مجامع بينالمللي به يك شنوندهِ خوب و عنصر تأثيرپذير تبديل خواهند شد (مشكلي كه اكنون با آن مواجه هستيم.)
براي ارايه الگويي مطلوب از زن معاصر، افزون بر آگاهي دقيق از الگوهاي رايج جهاني، دو نوع دانش و آگاهي ديگر لازم و ضروري است: يكي، آگاهي دقيق از هويت و ميراثهاي فرهنگي ايران زمين و آشنايي با پشتوانهها و ضرورتهاي تاريخي و كاركردي آنها؛ ديگري، توانايي علمي بر ارجاع الگوها و مسائل روز زنان به منابع ديني و قدرت استنباط و استخراج احكام از آنها.
از كارشناسان سكولار كه بگذريم، انديشمندان مسلماني كه به پيوند وثيق دين با سياست و زندگي اجتماع معتقدند، نميتوانند، مانند سكولارها با تكيه به استحسانات ذهني و بدون توجه و آگاهي از منابع ديني در مسائل اجتماعي و فرهنگي، موضعي را اتخاذ يا اعلام كنند. آنها به عنوان دينداران واقعي، كه به اسرار حكمتآميز و نهفتهِ احكام ديني در گسترهِ اجتماعي و سياسي ايمان دارند، به حكم عقل و شرع وظيفه دارند پس از شناخت دقيق موضوعات و مسائل جديد اجتماعي (مسائل مستحدثه)، براي شناخت و استخراج احكام ديني به متون ديني مراجعه كنند.
ازدواج، ساماندهى غرايز
نويسنده كتاب «مقدمهاى در جامعهشناسى خانواده» مىنويسد:
«ازدواج عملى است كه پيوند بين دو جنس مخالف را بر پايه روابط پاياپاى جنسى كه قانونى و مورد قبول جامعه است قرار مىدهد…. كلودلوى استراوس معتقد است كه «ازدواج برخوردى دراماتيك بين فرهنگ و طبيعت يا ميان قواعد اجتماعى و كشش جنسى است به اين صورت كه جامعه مىكوشد تا روابط غريزى را مهار كرده به آن رنگ فرهنگ بزند.» گذشته از چهار خصلت، ارتباط اجتماعى، تخالف جنسى پاياپايى و قرارداد اجتماعى، ازدواج ارتباطى را مىسازد كه در مقايسه با ديگر ارتباطات انسانى داراى ماهيتى است بىنظير. ديگر ارتباطات انسانى هر يك بعدى از ابعاد حيات را مىپوشاند و حال آنكه زوجيت داراى ابعادى زيستى، اقتصادى، عاطفى، و نيز روانى اجتماعى است. به بيان ديگر همزيستى زوجين در درون خانواده آنان را در چنان گردونهاى از ارتباطات مختلف قرار مىدهد كه بىهيچ شبهه قابل مقايسه با هيچيك از ارتباطات انسانى نيست.
ازدواج و قرارداد ناشى از آن داراى نوعى تقدس است. برخى تا آنجا پيش مىروند كه تقدس زوجيت را مهمترين وجه تمايز آن از ديگر روابط بين انسانها مىدانند.»(11)
حال ببينيم تمدن الحادى معاصر غرب كه متأسفانه سلطه فرهنگى و اجتماعى خود را بر ساير كشورها و از جمله كشورهاى مسلمان گسترده است، براى ارضاء غريزه جنسى چه راههايى را پيشنهاد مىكند و نتايج و عودت اين راهها چيست. رايجترين طرق ارضاء ميل جنسى در غرب عبارتست از:
1- روابط جنسى قبل از ازدواج(12)
2- روابط جنسى در ازدواج(13)
3- روابط جنسى افراد متأهل خارج از ازدواج(14) با به اصطلاح دينى زناى محصنه
البته به نوشته كتابها، بعضى از افراد بيمار غربى از راههاى ديگر مانند معاوضه همسر(15) و ازدواج گروهى نيز استفاده مىكنند كه چون به نسبت راههايى كه گفتيم رواج خيلى كمترى دارند و خوشبختانه در ساير كشورها پيدا نشدهاند، از ذكر آنها خوددارى مىكنيم.
روابط قبل از ازدواج
اين نوع ارتباط بين نوجوانان و جوانان بسيار زياد است و گر چه با تمايلات عاطفى همراه است و گاه نيز به وادى پر سوز و گداز عشقهاى آتشين پاى مى گذارد، اما در بيشتر موارد و به سرعت، به روابط جنسى مىانجامد. تماسها و ارتباطهاى جنسى مشكلات فراوانى به وجود مىآورد كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- تولد فرزندان نامشروع:
«نزديك به 41 دختران نوجوان آمريكايى - با وجود همه آموزشهايى كه مىبينند و امكاناتى كه دارند - قبل از 18 سالگى، و حدود 45 درصد آنها قبل از 21 سالگى باردار مىشوند. اين رقم در بين دختران سياه پوست به 30% قبل از 18 سالگى و دو سوم قبل از 21 سالگى مىرسد! باردارى دختران نوجوان آسيبهاى زيادى به آنها مىزند و براى جامعه خسارتهايى را در پى مىآورد. طبق آمار، هر سال در آمريكا يك ميليون دختر نوجوان باردار مىشوند كه 55% آنها فرزندان خود را سقط مىكنند و 45% ديگر، كودكان خود را به دنيا مىآورند. يعنى هر سال 450000 نوزاد نامشروع! مشكلاتى كه از رهگذر اين ارتباطهاى تند و كور و جنسى گريبانگير مادران مىشود عبارتند از:
آسيبهاى جسمانى و حتى مرگ، شكست تحصيلى و ترك تحصيل، گرايش به مواد مخدر، بروز ناراحتىهاى عاطفى و روانى و فرو رفتن در فقر و تهيدستى.
پدران اين كودكان نامشروع، بيشتر كسانى هستند كه با قانون درگيرى دارند و مصرف مواد مخدر و الكل در آنها شايع است. ترك تحصيل و ابتلاء به افسردگى از ضررهاى ديگرى است كه به پدران كم سال وارد مىشود.
ثابت شده است كه نوزادان از وزن كم و ناتوانى جسمى رنج مىبرند و در آينده به اختلالات رفتارى مانند بيش فعالى و شكست تحصيلى دچار مىشوند.»
2- بروز بيماريهاى مقاربتى:
طبق نظر «انجمن پزشكى آمريكا» هر سال 5/2 ميليون نفر نوجوان به امراض تناسلى دچار مىشوند.41 دانشآموزان دبيرستانى در اين گروه قرار دارند. بيمارى مرگبار ايدز سالانه، 2 تا 3 درصد نوجوانان را آلوده مىكند كه اين افراد در سالهاى فعال جوانى از پاى در مىآيند.(16)
3- بحرانهاى عاطفى و روانى دختران:
روابط قبل از ازدواج، آثار منفى عاطفى و روانى زيادى را بر دختران به جاى مىگذارد. اين نكته روشن است كه انگيزههاى زن و مرد در رابطه جنسى با هم تفاوت دارد، براى زنان كسب عاطفه و محبت مهم است و براى مردان ارضاى غريزه. رابطه جنسى براى مرد پايان راه است، درحالى كه براى زنان ميانه راهى است كه بايد به مقبوليت، عشق، پذيرش و ازدواج منتهى شود. مردان بدون توجه به شريك جنسى، به ارضاء مىانديشند و زنان با كسى ارتباط برقرار مىكنند كه او را دوست داشته باشند؛ يا همسرشان باشد يا اميدوار باشند كه در آينده به عقد ازدواج او درمىآيند.
به خاطر اين تفاوتهاست كه دختران در پيوندهاى قبل از ازدواج خود دچار پريشانى و اضطراب مىشوند و بعد از ازدواج نيز احساس گناه و افسردگى به سراغشان مىآيد. به گفته يكى از روانشناسان «نوجوانانى كه روابط جنسى قبل از ازدواج دارند هم با والدين خود دچار كشمكش مىشوند و هم با ارزشهاى اخلاقى و جامعه تعارض پيدا مىكنند و در نتيجه اين تعارضها و درگيريهاى درونى، اضطراب آنها افزايش مىيابد. حدود هشتاد درصد زنان متأهل بعد از ازدواج نيز از يادآورى روابط قبل از ازدواج رنج مىبرند و به مشكلات روحى مبتلا مىشوند»(17)
4- كم شدن ميل به ازدواج:
ازدواج هنوز مقدسترين پيوند بين انسانهاست و جزو آرزوهاى اصلى هر جوان در همه جوامع اين است كه روزى با فرد مناسب مورد علاقه خود ازدواج كند. اما روابط پيش از ازدواج اين انگيزه را كم مىكند به گفته روانشناس معاصر «بريان»:
«اگر مىبينيم سن ازدواج بالا رفته است و جوانان احساس نياز براى تشكيل خانواده نمىكنند، به اين خاطر است كه نياز جنسى آنها با رابطههاى قبل از ازدواج تأمين مىشود.»(18)
5- سست شدن بنيان خانواده:
11- ساروخانى، باقر «مقدمهاى بر جامعهشناسى خانواده» ص 24-23 - انتشارات سروش - 1370 - تهران
12- premarital sex
13- Marriage
14- Fxtramarital sex
15- swinging
16- Laurence steinberg »Adilescenace« NCC.raw Hil, 1993.U.S.A
17- Hyde,Janent, »Sexuality Understanding Human« MCGWHILL, 1986,U.S.A
18- - Bryan, s & Devault,C, »and Family Experience The Marriage« West Publishing, Company, 1989,U.S.A